کتاب صوتی Earthman 2 step to the stars. کتاب های الکترونیکی را به صورت آنلاین و بدون ثبت نام بخوانید

27.02.2022

کتاب «گام به سوی ستارگان» نوشته رومن زلوتنیکوف خواننده را به واقعیتی خارق العاده می برد که قهرمان رمان خود را در آن یافت. این به معنای واقعی کلمه مشتاقانه خوانده می شود، نویسنده داستان نیکولای، مردی از زمین، که در سیاره دیگری به پایان رسید، بسیار جالب است. ما عادت داریم فکر کنیم که تمام دنیا فقط سیاره ماست و حتی فکر نمی کنیم که ممکن است موجودات دیگری خارج از زمین وجود داشته باشند. اگه باشه چی؟ اگر موجودات باهوش نیز در جایی زندگی کنند، و شاید بدانند چگونه بالاترین سطح فناوری را ایجاد کنند که هیچ کس روی زمین حتی نمی تواند به آن فکر کند، چه؟

نیکولای در سیاره دیگری به پایان رسید و متوجه شد که اکنون کل زندگی گذشته او اهمیتی ندارد. در اینجا او باید همه چیز را دوباره از پایین شروع کند. بدون داشتن توانایی ها و استعدادهای ماوراء طبیعی، باید همه چیز را یاد می گرفت. هنگامی که او در یک سیاره بیگانه به پایان رسید، او می خواست به سرزمین مادری خود بازگردد. با این حال، گاهی اوقات او شروع به تعجب می کرد که چقدر می تواند در اینجا به دست بیاورد. هر قدم مهم است می تواند برنامه ریزی شده و هدف آن دستیابی به یک هدف باشد، یا می تواند تصادفی باشد، اما، با این وجود، وضعیت موجود را به طرز چشمگیری تغییر خواهد داد. و نیک می داند که یک شخص می تواند هر کاری انجام دهد، حتی اگر در دنیای عجیبی زندگی کند. نکته اصلی این است که با تمام وجود چیزی آرزو کنید ، عمل کنید و سپس همه چیز محقق می شود.

در وب سایت ما می توانید کتاب "گام به سوی ستاره ها" اثر رومن زلوتنیکوف را به صورت رایگان و بدون ثبت نام با فرمت های fb2، rtf، epub، pdf، txt دانلود کنید، کتابی را به صورت آنلاین بخوانید یا از فروشگاه آنلاین کتاب خریداری کنید.


اطلاعات کتاب

زمینی. قدم به سوی ستاره ها - رومن وی زلوتنیکوف

زمینی. قدم به سوی ستاره ها

مالک:صندوق کتابخانه

قالب کتاب: FB2

حجم فایل: 257.39 کیلوبایت

اضافه شده به پایگاه داده کتابخانه: 13.07.2013

مردم باستان می گفتند طولانی ترین سفر با اولین قدم شروع می شود. نیک، مردی از سیاره زمین، که به طور تصادفی خود را در دنیای عجیبی در فاصله میلیون ها سال نوری از سیاره مادری خود پیدا کرد، می تواند به همه موارد فوق اضافه کند: برای برداشتن اولین قدم، باید به وضوح درک کنید که چیست. ارزش گرفتن را به نام دارد بالاخره انسان تابع همه چیز است. همه چيز. همه چیزهایی که او به عنوان هدف خود تعیین کرد. مهم نیست که در نگاه اول چقدر بزرگ، باورنکردنی، افسانه ای به نظر می رسد ...
شکست کشتی های جنگی اسکادران مقامات جنایی اتحادیه کارگری و مرگ بیشتر آنها وضعیت را در بین رفتگران کوکوتکا به شدت تغییر داد. با این حال، در سراسر بقیه ایستگاه به عنوان یک کل. بنابراین، تمام آن نقشه‌هایی که نیک حتی قبل از عزیمتش از ایستگاه به کشتی جنگی سروون طراحی کرده بود، باید دوباره فکر می‌کرد. با این حال، از بسیاری جهات، نیک تصمیم گرفت طبق روشی که قبلاً توسعه یافته عمل کند، و فقط افراط های بسیار مفید را کنار بگذارد، زیرا به معنای واقعی کلمه در یک مکان او تمام بی ثباتی موقعیت های خود را احساس کرد. خوب، بله، اکنون همه چیز همانطور که باید پیش می رود، اما چه کسی تضمین می کند که همه چیز به همین شکل باقی بماند؟ و بعد از چند روز همه چیز تغییر کرد ...

برای شروع خواندن آنلاین "Earthman. Step to the Stars" با استفاده از کتابخوان الکترونیکی مبتنی بر ابر ما، به سادگی روی دکمه "خواندن آنلاین" کلیک کنید. خواننده با متن در یک پنجره جداگانه باز می شود.

1 کتاب دیگر از این نویسنده

کوم

جغد
کتابخانه دار

فقط کاربرانی که ثبت نام کرده اند می توانند نقد کتاب را بگذارند.

کاربران همچنین می خوانند:

برد 618
لیوادنی آندری

نبردی غیرمنتظره در سیاره ای دور. زخم کشنده آخرین چیزی که نگاه محو شده ستوان لیزا استریمر را جلب کرد دست موجودی نفرت انگیز بود که به سمت صورتش دراز شده بود. و سپس یک شکاف در حافظه، به مدت دو دهه. او زنده است. اما چه کسی او را زنده کرد؟ و چرا این "خیرخواه" ناشناس ناگهان شکار یکنواختی را برای او آغاز کرد؟ چه نوع قدرتی در ورگاز دوردست مستقر شده و سعی دارد در سرنوشت کل سیارات دخالت کند؟ همه این سوالات باید توسط او پاسخ داده شود ....


سیاره ای که وجود ندارد
لوکیاننکو سرگئی

دومین کتاب از بهترین «اپرا فضایی» روسیه!
داستانی جذاب از یک زمینی که به اعماق فضا پرتاب شده و یک جنگ کهکشانی را رهبری می کند!
داستانی که در آن جایی برای هر چیزی وجود دارد که فقط با خیال پردازی در پرواز آزاد ساخته می شود - انفجارها و کشتی های ستاره ای، متحدان عجیب و غریب و دشمنان غیر معمول، خون آشام هایی که دندان های نیش خود را پنهان نمی کنند و شمشیرهای اتمی که تیزتر از داس مرگ هستند. خودش...
"سیاره ای که وجود ندارد" ارزش ادامه دادن به "شاهزاده خانمی که ارزش مردن را دارد" است!...


فضای زندگی
لیوادنی آندری

همیشه آشغالی هستند که حاضرند وطن خود را به سی نقره بفروشند. اما این بار تهاجم غیرمنتظره ای از اعماق کیهان وجود بشر را زیر سوال برده است. دسته ای از دیوانه های پوست آبی که از جاودانگی که دزدیده اند دیوانه شده اند، قبلاً نژادهای باستانی تسخیر شده را به بردگی و انحطاط محکوم کرده اند. فضای زندگی که در شعله های کشتار اتمی سوخته است، که برای بقای هر گونه ای ضروری است، به راحتی می تواند بی جان شود. اما در هر زمان افرادی هستند که می توانند مقاومت کنند ...


طلوع بر فراز اراکس
لیوادنی آندری

سال 3830 بشر در حال رسیدن به ستاره هاست. سیستم های مجتمع های روباتیک روز به روز کامل تر می شوند، بسیاری از سیارات در حال حاضر بدون مشارکت مردم به طور عملی تسلط یافته اند. ما تقریباً بدون نگاه کردن به عقب به جلو حرکت می کنیم و متوجه نمی شویم که در پشت سرمان مصنوعات واقعی وجود دارد که نه توسط ذهن اسطوره ای باستان، بلکه توسط ما ایجاد شده است.


مارپیچ
لیوادنی آندری

یک کشف غیرمنتظره در یک سیارک دور، "باستان شناس سیاه پوست" آنتون پولینین را به یادآوری تراژدی یک دهه پیش، زمانی که چترباز پولینین در نبردی خونین با کورس های فضایی شرکت کرد را به یاد آورد. سپس به شدت مجروح شد و دوستش به اسارت دشمن درآمد. اما اکنون آنتون یک پیوند منتهی به آدم ربایان دارد... متحدان او در مبارزه با بردگان بین ستاره ای، نوادگان باستانی ترین نژادها هستند: حشرات حساس، لوگریان دو سر و حتی یک هیولای سایبرنتیک...


مسابقه سوم
لیوادنی آندری

The Mysterious Sleeve of the Void - فضایی بدون ستاره، که در آن یک رویارویی بزرگ بین سه تمدن گذشته و انبوهی غیرمنطقی از Forerunners - اشکال باستانی زندگی کیهانی وجود داشت، اسرار جدیدی را به مردم ارائه می دهد. معلوم می شود که نه تنها حشرات توانستند از این فاجعه جهانی جان سالم به در ببرند.


ماه سیاه
لیوادنی آندری

وارث دریاسالار معروف ورونتسوف، یک دانشمند و سیاستمدار خاص جدیان لانگ، با استفاده از قدرتی که دریافت کرده است، آزمایشی در مقیاس بزرگ را برای مطالعه اشکال حیات بقایایی که در حین حفاری در پایگاه ماه سیاه پیدا شده است، آغاز می کند. این آزمایش نه تنها از مرزهای اخلاقی، بلکه از مفهوم عقل سلیم نیز عبور می کند. با این حال، جدیان به سرنوشت میلیون ها نفر که پس از پایان جنگ کهکشانی به سختی شروع به ساختن یک زندگی جدید کرده اند، اهمیتی نمی دهد.


سایبرهاگ
لیوادنی آندری

پروژه سایبرهاگ آخرین توسعه اتحاد زمین بود. طراحی شده به عنوان یک بمب ساعتی که در صورت شکست زمین در جنگ، مستعمرات آزاد را هدف قرار می دهد، تمام تجربه و تمام بی رحمی آن رویارویی را به تصویر می کشد. آیا قصاص مورد نظر سه قرن پس از امضای پروتکل های الیان محقق خواهد شد؟

در نسخه چاپی، رمان «تکلیف ویژه» نام داشت. ...


رومن زلوتنیکوف

قدم به سوی ستاره ها

استاد؟

بله آنجنی؟

از سالن پذیرایی گزارش می دهند که مهمانان آمده اند.

نیشل اخم کرد. او امروز انتظار کسی را نداشت. اما سپس یک نماد پیام دریافتی در شبکه او چشمک زد. استاد روی آن کلیک کرد، آن را خواند و لبخند زد:

آنها مهمان نیستند، Engenie، آنها بیمار هستند. یعنی... امیدوارم آنها بیمار باشند. آیا تعداد آنها زیاد است؟

هشت نفر.

خوب! آنها را به دفتر من ببرید.

مهمانان ده دقیقه بعد آمدند. پروفسور آنها را ایستاده ملاقات کرد، با یک دست به میز بزرگ خود و با دست دیگر آکیمبو.

خوب، مرد جوان، این بار چه چیزی تو را به سیگاری می آورد؟

می بینم، پروفسور، شما بلافاصله حدس زدید که چه کسی می خواهد شما را ببیند، - نیک لبخند زد و در حالی که جلوتر رفت، با احترام دست دراز شده را فشرد. - از دیدنتون خوشحال شدم.

خوب، من حدس نمی زدم - در تمام مدت وجود این کلینیک، فقط یک بیمار به من این کلمه خنده دار را صدا زد! - نیشل از خنده منفجر شد و خود را به دست دادن محدود نکرد و بیمار سابق خود را محکم در آغوش گرفت. سپس یک قدم عقب رفت و با اشاره به قسمت نشیمن که چندین مبل داشت اشاره کرد: - لطفا بنشینید.

بعد از اینکه همه نشستند، پروفسور با انتظار به نیک نگاه کرد و اشاره کرد که او آماده است با دقت به نیازها و آرزوهای او گوش دهد. اما او با آنها شروع نکرد:

من شنیدم پروفسور شما مشکلاتی دارید؟

خوب... من آن را مشکل نمی نامم، - نایشل گریه کرد. - بلکه دسیسه های افراد حسود که به تنهایی نمی توانند چیز قابل توجهی ایجاد کنند و به کمک حملات بدخواهانه، اما ناتوان به افراد با استعداد و موفق، خود را نشان می دهند.

هوم، با قضاوت بر اساس آنچه که من توانستم بفهمم، نه چندان ناتوان، پروفسور، - نیک سرش را تکان داد. - در مطبوعات شایعاتی مبنی بر تعلیق مجوز نصب شبکه های نانو و ایمپلنت شما منتشر شده است.

این یک حماقت است که در آینده نزدیک اصلاح خواهد شد - استاد به سرعت پاسخ داد.

حتی اگر این درست باشد، این واقعیت پتانسیل قابل توجه مخالفان شما را نشان می دهد. مگه نه؟ - آشتی نیک لبخند زد. "علاوه بر این، من به هیچ وجه قصد ندارم اعصاب شما را با لیستی از مشکلاتی که بر سر شما آمده است و استدلال های خسته کننده در مورد اینکه چقدر منصفانه یا برعکس ناعادلانه هستند، عذاب می دهم، و همزمان با تخمین احتمال این که آیا شما موفق خواهید شد یا خیر. قادر به خارج شدن و با چه ضرر و زیان. برعکس، من به شما کمک خواهم کرد.

نیشل نگاهی علاقمند به او انداخت.

و از چه طریق؟

آه، ساده ترین. البته شما قبلاً در مورد آن حدس زده اید.

خوب، اگر سوال در پایگاه های اطلاعاتی باشد - من در اختیار شما هستم، اما با بقیه ... - استاد دستانش را باز کرد، - تا زمانی که مجوزم را تمدید کنم ...

تا جایی که من می توانم بگویم، مجوز محلی شما به حالت تعلیق درآمده است،» نیک لبخند آرامی زد. - و در بین ما حتی یک شهروند سیگاری هم نیست.

یک مجوز بین المللی به طور خودکار پس از خاتمه مجوز محلی تعلیق می شود.

کی اینو بهت گفته؟ - نیک به طور طبیعی شگفت زده شد.

استاد با تعجب به او نگاه کرد.

اما...خب...روش رایجه!

زمینی خندید.

خوب، بله، همه اینطور فکر می کنند. این فقط هیچ کس تا به حال وارد مکانیسم قانونی این اقدام نشده است. و استاد عزیز هیچ اتوماسیونی پیش بینی نمی کند. و این یک سوال اساسی است. هر گونه اقدام از رویه های حقوقی بین المللی باید فقط توسط یک شخص خصوصی یا حقوقی آغاز شود که در عین حال مسئولیت کامل تمام عواقب دادرسی را بر عهده می گیرد و به طور کامل در فرآیند شرکت می کند. با تمام عواقب، به اصطلاح. این کار به عمد انجام می شود تا دعواهای محلی کوچک ساختارهای حقوقی بین سیاره ای را تحت الشعاع قرار ندهد... اما، طبق اطلاعاتی که من در اختیار دارم، هنوز کسی چنین مسئولیتی را بر عهده نگرفته است.

استاد مدت زیادی سکوت کرد. به نظر می رسد برای مدت طولانی، تمام مدت سکوت، بالا رفتن از وب و بررسی کلمات نیک، و سپس با عصبانیت غرغر می کند:

و چرا تنها من به سیسن و شرکا پول می پردازم؟!

نیک خندید.

خب خیلی ناراحت نشو پروفسور در پایان، تا کنون تمام مشکلات حقوقی شما منحصراً در حوزه قوانین محلی است. در نتیجه وکلای شما روی او تمرکز کردند. بله، و مجوز بین المللی فقط با شهروندان کشورهای دیگر که خارج از حوزه قضایی محلی هستند، حق کار را می دهد. و آنها، به نظر من، قبل از ظهور ما اینجا در ورودی کلینیک شما، به وضوح شلوغ نبودند. یا من اشتباه می کنم؟

نیشل اخمی کرد، نگاهی خشمگین به مرد زمینی انداخت و بعد ... انتظار می رفت از خنده منفجر شود. در آخرین اقامت خود در کلینیک، نیک موفق شد آنقدر حرفه ای را مطالعه کند که چنین واکنشی را به سخنان او نشان دهد.

خوب، من اعتراف می کنم که شما در مورد آن درست می گویید. اما من شما را به خوبی می شناسم تا مطمئن باشم که سعی خواهید کرد از این موقعیت حداکثر استفاده را برای خود ببرید.

نه بدون آن پروفسور، نه بدون آن. اما خودتان را به خاطر داشته باشید، آخرین باری که ما در مورد همکاری به توافق رسیدیم، برای شما نیز مفید بود.

نیشل لحظه ای فکر کرد، اما سرش را به نشانه موافقت خم کرد.

بنابراین، آنچه من پیشنهاد می کنم، - به جزئیات نیک رفت. - متأسفانه، با توجه به مشخصات اصلی شما، ما کاری برای شما نداریم - همه قبلاً نانو نت ها را نصب کرده اند. در مورد ایمپلنت، ما علاقه زیادی به خدمات شما داریم. و در اختیار شماست، زیرا ما مقداری کمبود زمان داریم و امیدواریم با استفاده از روش های نصب همزمان چند ایمپلنت شما، آن را کاهش دهیم.

پروفسور خندید.

خوب، این قابل درک است، اما چرا شما اینقدر در مورد آن باز هستید؟ شبیه تو نیست، نیک.

تو خودت را تنظیم کردی و به من فرصت دادی تا قیمت را بالا ببرم. تکنیک نصب چندین ایمپلنت همزمان دقیقاً دلیل برخورد با من و تعلیق مجوز من است. بنابراین در حال حاضر او موضوع تحقیقات کارشناسی است و در هیچ کلینیکی چه در سیگاری و چه در هیچ جای دیگری در دسترس نیست. و در مال من هم... همان طور که باور می شد تا به این اتفاق قانونی توجه کردید. اما، بعد از اینکه شما او را پیدا کردید، من می‌توانم خدمات مورد نیاز را به شما ارائه دهم، اما دیگران چنین نیستند. در هر صورت، تا زمانی که محاکمه به پایان برسد و ممنوعیت سیاره ای از این فناوری برداشته شود. بنابراین در حال حاضر شما هیچ گزینه دیگری جز من ندارید.

حالا نیک خندید.

خوب، در واقع، وجود دارد، زیرا شما، پروفسور، همان اشتباهی را که دشمنان خود مرتکب می شوید، انجام می دهید: فقط در مورد سیاره خود وسواس دارید. روی Cigari - بله، اینجا همه چیز را درست گذاشته اید، هیچ گزینه ای وجود ندارد، اما در کل ... - شانه هایش را بالا انداخت و با توجه به اینکه استاد از ناراحتی اخم کرد، دستش را تکان داد: - اینقدر ناراحت نباش. پروفسور همه چیز مرتبه اگر من قصد نداشتم با شما به توافق برسم، و علاوه بر این، اگر مطمئن نبودم که قطعاً به آن می‌رسیم، این‌جا با چنین جمعیتی به سراغ شما نمی‌آمدیم. اعتماد من بر این واقعیت بنا شده است که دوباره به نفع دوجانبه کار خواهیم کرد. تا جایی که من متوجه شدم جلسه بعدی پرونده شما تا یکی دو روز دیگر قرار است یا چیزی تغییر کرده است؟

نه، همه چیز مطمئن است، - به گفته نیشل سرش را خم کرد.

خوب، خودتان فکر کنید اگر قبل از ... خوب، یا در روند دادرسی - بهتر است در مورد جزئیات تاکتیکی با وکلای خود صحبت کنید - به نظر می رسد که چندین شهروند خارجی متعلق به سه شهروند مختلف، چقدر موقعیت شما تقویت می شود. انجمن های بین سیاره ای، اوه... به اصطلاح، به کلینیک شما هجوم بردند و از آنها خواستند که فوراً خدمات فناوری مورد بررسی را به آنها ارائه دهید؟

نیشل از شوک یخ کرد و بعد کر کننده خندید:

خوب، نیک، خوب، شما یک حرامزاده هستید! آری انشمل ریشش را می بلعد! او مدت‌ها آرزو داشت که بخش پزشکی سیگاری را به بازار بین‌المللی گسترده‌تر بیاورد، اما تاکنون تمام موفقیت ما در این زمینه کمک به مسافران ترانزیتی بوده است.» او با تحسین سرش را تکان داد. -خب فهمیدم قیمت رو تعیین می کنیم و راضیت می کنه، خیالت راحت باشه. بیایید به جزئیات بپردازیم. آیا فهرستی از آنچه نیاز دارید دارید؟

قطعا. گرفتن

چشمان پروفسور برای لحظه ای از فوکوس خارج شد و سپس نگاهش به نیک برگشت، اما حالت چهره اش مشخص بود.

پس تو... پس تو... پس همینه...

بله، - نیک پوزخندی زد، - شما فقط اولین بازی را پیش رو دارید.

استاد سرش را تکان داد و با تحسین گفت:

من می بینم که شما، مرد جوان، از آخرین ملاقات ما کاملاً ثروتمند شده اید.

نیک پوزخندی زد. خوب، هنوز، لیست پیشرفت های تیم، با متوسط ​​ترین قیمت ها، چیزی در حدود صد و شصت میلیون کشیده شد.

همانطور که متوجه شدم، این هنوز یک برنامه اولیه است. آیا پس از عیب یابی عمیق و دریافت نقشه کامل به تفصیل مشخص می شویم؟

طبیعی است، پروفسور، - نیک سر به تایید تکان داد.

در این صورت باید به شما بگویم که علاوه بر درخواست شما چیزی برای ارائه به شما خواهم داشت. در سفرهای شما در سرزمین‌های دور، ما نیز در اینجا، می‌دانید، از حرکت نایستادیم. کافی است بگوییم که اکنون می‌توانیم نه شش، بلکه هشت ایمپلنت را همزمان بگذاریم، و فقط یک جفت را می‌توان دو برابر کرد، و بقیه متفاوت هستند، - و نیشل با افتخار به نیک نگاه کرد. وی با بیانی فوق العاده محترمانه واکنش نشان داد و ... از مانده ذخایر مالی تخمین زد. به نظر می رسد آنها باید مناسب باشند، به همه حداکثر مجموعه داده نمی شود. - خب، بعداً، - استاد دستش را تکان داد. - با زمان چطوری؟

چگونه می توانم بگویم ... - نیک شانه بالا انداخت. - نه آنقدرها، اما... من قطعاً برای هیچ تکنیک شتابی هزینه نمی‌کنم، - او لبخند آرامی به استاد زد و به طور تلقینی تمام کرد: - فکر می‌کنم قبول کنید که او به عنوان جایزه پیش ما رفته است. , حجم سفارش زیاد . چون شک ندارم شما پروفسور با استعداد تاجرت 10-15 میلیون دیگه هم به من میچرخونی.

نیشل دوباره خندید.

نه، بالاخره مشتری مغرورتر از این ندیدم! بنابراین برای ارتقای یک فرد برای تخفیف و پاداش، به طوری که خود او نیز خود را یک هک سرسخت بداند - شما باید بتوانید این کار را انجام دهید ... - او روی پا پرید. - خوب، از آنجایی که با گذشت زمان شما چندان آزاد نیستید، پیشنهاد می کنم از امروز کار تشخیص را شروع کنید.

در همین لحظه در دفتر باز شد و منشی استاد در آستانه در ظاهر شد.

انجنی، به مهمانانمان مقداری کاسیلی بده تا بنوشند و به ترمبیگنان بده. قبلا بهش زنگ زدم بگذارید آنها را در بخش ها اسکان دهد. در ضمن من کپسول ها رو آماده میکنم. و... آن گزنده ها را از کارناوال Tainbrery صدا کنید. ما نیاز به نصب حداقل داریم ... - پروفسور لحظه ای فکر کرد و سپس قاطعانه با کف دستش هوا را قطع کرد - بیست و پنج کپسول!

در مسیر سر خوردن…

نیک طفره رفت و نگاهی به پشت سرش انداخت. "عنکبوت" جدید بسیار کمی شبیه قایق قدیمی بود: قایق لوزیتانین بزرگتر از قایق ساروون بود و انرژی و موتورهای بسیار قوی تری داشت و در مورد درجه کمال طراحی چیزی برای گفتن وجود ندارد. علیرغم این واقعیت که لوزیتانیان فقط یک و نیم برابر همتای ساروونیایی خود بود، او دو برابر فضای داخلی و تقریباً سه برابر حجم داخلی داشت. نه، اگر یک کشتی جنگی بود، به احتمال زیاد، حجم اضافی بدنه فشار برای قرار دادن سلاح‌ها، سیستم‌های حفاظتی و محرکه‌های بیشتری استفاده می‌شد. اما با توجه به اینکه اغلب وظیفه اصلی این کشتی‌های کوچک درون سیستمی تخلیه تجهیزات و افراد با ارائه مراقبت‌های پزشکی موازی به آنها در جریان همین تخلیه بود، یکی از ویژگی‌های اصلی برای نجات قایق دقیقاً مناطق و حجم های داخلی بود. با در نظر گرفتن این موضوع، طراحان موتورها و سایر سیستم‌های کشتی را به گونه‌ای چیدند که با ابعاد، مساحت و حجم خطی موجود، دقیقاً به حداکثر ممکن دست یابد. با این حال ، این متر مکعب اضافی به نیک و مترسک راحتی زیادی اضافه نکرد ، زیرا اکنون حجم های داخلی قایق نجات لوزیتانی ، که اساس "عنکبوت" جدید بود ، به شدت مملو از انواع زباله ها - هوش مصنوعی بود. remdroids، kbk-cores، مواد مصرفی و همه اینها. بنابراین برای زندگی، همراهان تنها، شاید بتوان گفت، یک کابین "عروسک" به مساحت چهار متر مربع با یک واحد بهداشتی داخلی، متشکل از یک توالت، دستشویی و دوش باقی ماندند. و آنقدر ریز بود که باید در حالی که روی درب بسته توالت نشسته بودی دوش می گرفتی. خوب، پس از اینکه کنت نیوپول نیز در این کوچکی مستقر شد ...

کاهش سرعت شش صفر.

اخذ شده.

نیک در جهت مخالف چرخید و فاصله تا قطعه ای را که مجموعه رمزگشایی روی آن ثابت شده بود تخمین زد. در اصل، پرش از قبل امکان پذیر است، اما زمینی تصمیم گرفت آن را به خطر نیندازد. اگر اتفاقی می افتاد و - خداحافظ، او ساعت ها و ساعت ها پرواز می کرد، زیرا اتصال جت پرش بسته در شعاع دفاع فوری کشتی لوزیتانیا ... راحت تر است که فقط به خودش شلیک کند. دردسر کمتر - و نتیجه یکسان است.

آهسته پنج صفر.

اخذ شده.

نیک با حوصله روی پوست بیرونی قایق آویزان شد و با تکرار تمام اتفاقات قبل از این پرواز در سر خود سرگرم شد ...


شکست اسکادران نظامی مقامات جنایتکار اتحادیه های کارگری و مرگ بخشی از آنها، و فقط آن که قصد داشت به شدت علیه نیک و مترسک تریس عمل کند، وضعیت را در بین رفتگران کوکوتکا به شدت تغییر داد. با این حال، در سراسر بقیه ایستگاه به عنوان یک کل. بنابراین تمام برنامه هایی که نیک قبل از ترک ایستگاه به سمت ناو جنگی سروون انجام داده بود، باید به میزان قابل توجهی تعدیل می شد. و الحمدلله معلوم شد که این تعدیل ها نه در جهت تشدید، بلکه برعکس در جهت کاهش چشمگیر تنش در توسعه اوضاع بوده است. بنابراین، بلافاصله پس از ورود، وکیل استخدام شده توسط نیک از طریق وب به او اطلاع داد که تمام ادعاهایی که علیه آنها با مترسک مطرح شده بود اکنون به طور کامل حذف شده است. برخی اصلاً عواقبی ندارند، اما در رابطه با بخش دیگر، توانستند خود را به جزای نقدی و حداقل مجازات، مانند توهین عمومی محدود کنند. بنابراین در حال حاضر هیچ دلیل واحدی برای محدود کردن زمان اقامت یا آزادی حرکت همراهان در ایستگاه کوکوتکا وجود ندارد. بنابراین، گزینه چنین راه حلی افراطی و حتی قهرآمیز برای مشکلات فوری، به ویژه در این واقعیت بیان می شود که نیک قرار بود مالکیت کشتی ای را که Ux برای او مونتاژ کرده بود به دست بگیرد و این اقدام را به عنوان یک هواپیماربایی پیش پا افتاده پنهان کند. معلوم شد که بی ربط است در حال حاضر هر چیزی که برنامه ریزی شده بود می توانست با آرامش و متفکرانه انجام شود. بنابراین نیک حتی خوشحال بود که باید برنامه های خود را تغییر دهد. با این حال، از بسیاری جهات او تصمیم گرفت طبق الگوی از قبل توسعه یافته عمل کند، و فقط افراط های بسیار کامل را کنار بگذارد، زیرا او به معنای واقعی کلمه تمام بی ثباتی موقعیت های آنها را با مترسک احساس می کرد. خوب، بله، همه چیز در حال حاضر خوب است، اما چه کسی می تواند تضمین کند که همه چیز به حالت عادی خود ادامه می دهد، و در چند روز دیگر.

بنابراین بلافاصله پس از ملاقات طوفانی و پیروزمندانه، که لاشخورها برای نیک و مترسک ترتیب دادند، زمینی که سرانجام از بین جمعیت فرار کرد، مستقیماً به سمت کنت تربولی رفت.

صاحب دفتر کارگزاری او را در آستانه دفترش ملاقات کرد که با تمام استانداردهای محلی، یعنی دفتری، اتفاقی خارج از عرف بود.

از دیدنت خوشحالم کنت نیک عزیز. خوشحالم که ما را فراموش نکردید و شخصاً به دفتر ما سر زدید.

خوب، تو چی هستی، نیک، لبخندی به سی و دو دندان زد، - چگونه می توانم معلمم را فراموش کنم؟

و، با این وجود، من ... بله، همه ما خوشحالیم که در شما اشتباه نکردیم، و همانطور که انتظار داشتیم، شما نه تنها سود قابل توجهی را به دفتر ما رساندید، بلکه تیم متواضع ما را نیز تجلیل کردید - سرسختانه، اما همچنان با شکوه صاحب دلال سرش را خم کرد. - لطفا در دفتر من - و او یک حرکت دعوت کننده انجام داد. "پس، چه چیزی تو را به من رساند: یک تجارت یا فقط یک تمایل دوستانه برای دیدنت؟" گرا در حالی که پشت میز بزرگش نشسته بود پرسید.

هم اولی و هم دومی، گرا تربولی، - نیک پاسخ داد و دوباره لبخند خاص خود را نشان داد. - علیرغم این واقعیت که من همیشه کار خود را در خانواده دوستانه کارگزاران Treboli به گرمی به یاد می آورم، همیشه توصیه شما را به یاد می آورم: "کسب و کار در اولویت است" و بنابراین بدون داشتن یک پیشنهاد تجاری محکم به سختی ریسک می کنم حواس شما را در حین معاملات پرت کنم.

خوب، تو، نیک، این جایز است، - صاحب دفتر کارگزاری با شکوه لبخند زد، - همانطور که قبلاً اشاره کردم، شما به نوعی ستاره ما هستید. برای بسیاری از مشتریان ما، یک انگیزه اضافی برای تماس با دفتر ما فقط این واقعیت است که شما با ما آموزش دیده اید. و اگرچه استعدادهای اصلی شما ، همانطور که قبلاً برای همه مشخص است ، دور از حوزه تجارت مبادلاتی است ، اما شما به هر نحوی در این زمینه علامت گذاری کرده اید. و ما بسیار خوشحالیم که مستقیم ترین رابطه را با این موضوع داریم - کنت تربولی بار دیگر با لبخندی باشکوه نیک را خشنود کرد و سپس به شدت جدی شد: - پس من دارم به شما گوش می دهم.

همانطور که احتمالا قبلاً می دانید، من و شریکم این بار غنیمت خود را در چند بسته سفارشی تحویل دادیم.

بله، بله، من آگاه هستم.

بنابراین، با این حال، ما هنوز هم می خواهیم آن را بفروشیم. و همانطور که می دانید با بالاترین قیمت ممکن. اما این مشکل اصلی من است: من در حال حاضر در مشکل زمان مطلق هستم، بنابراین من این فرصت را ندارم که شخصا نه تنها با فروش سیستم ها و قطعات تحویل داده شده، بلکه حتی با آماده سازی برای این فروش برخورد کنم. جای تعجب نیست که من این ایده را داشتم که به بهترین حرفه ای در این زمینه که می شناسم مراجعه کنم.

به چنین تعارف تملق آمیز، گرا تربولی عملاً هیچ واکنشی نشان نداد. فقط چیزی در اعماق چشم ها برق زد و یک ابرو کمی لرزید. با این حال، ممکن است که این نیز برای نیک به نظر می رسید. در هر صورت، وقتی گرا صحبت می کرد، صدایش کاملاً آرام بود:

هوم، پیشنهاد جالبیه آیا می توانم مشخصات را ببینم؟

بله، البته، - نیک سرش را تکان داد و همزمان مدارک مورد نیاز را به صاحب دفتر کارگزاری از طریق وب پرت کرد. نگاه گراس تربولی بلافاصله از بین رفت. با این حال، برای مدت طولانی نیست. در عرض سه دقیقه، او دوباره به نیک خیره شد.

خوب، پیشنهاد بسیار جالب است. به جز... نیک، کاملاً استاندارد نیست. و من شک دارم که بتوانیم به سرعت چنین چیزی را پیدا کنیم ...

گرا تربولی، من همه چیز را به خوبی درک می کنم، - نیک به آرامی حرف او را قطع کرد، - علاوه بر این، من موافقت می کنم که در این معامله فقط به عنوان مشتری عمل کنم و نیازی به درصد دلالی ندارم. اما این حداکثر چیزی است که من با آن موافقم، - او بلافاصله در مورد تلاش احتمالی کنت تربولی برای چانه زنی برای خود هر گونه ترجیحات دیگری هشدار داد. - و من فقط به یک چیز علاقه دارم - آیا شما گرفته شده اید؟

گراس لحظه ای فکر کرد و سپس توضیح داد:

آیا حقوق دلال عام را به من می دهید؟

سپس - موافقم.

خوب! - نیک از جایش بلند شد و با خیال راحت دستی را که صاحب کارگزاری به سمت او دراز کرده بود فشرد ...


دو صفر کم کن

پذیرفته شد - نیک پاسخ داد و پس از امتحان کردن، خیلی خوب، فقط با یک حرکت بسیار خفیف دستش، از پرتو قاب بیرونی "عنکبوت" جدید خارج شد، و سپس یک ثانیه بعد، با یک حرکت مشابه با حرکت سبک، سرعتش را خاموش کرد و نواری از پوست تاب خورده را که از بالای لاشه آویزان بود، گرفت. در لحظه بعد، دستگیره های مغناطیسی کلیک کردند، و او محکم خود را روی قطعه ای که مجموعه رمزگشایی به آن متصل شده بود، مستقر کرد. وای مرحله اول تموم شد یه جورایی همه چی ادامه داره...

رومن زلوتنیکوف

EARTHLYNIN

خیلی بالا

پالرا در لانه منتظر او بود و چمباتمه زده بود و آرواره هایش را به صورت مکانیکی حرکت می داد. وقتی نیک در میدان دید سیگار ظاهر شد، آرواره‌های پالرا حرکت تند و تیز خاصی انجام دادند و چشم‌هایی که لحظه‌ای پیش به یک نقطه خیره شده بودند، کمی چرخید و روی او متمرکز شد. پس از آن، تف خوش طعمی دنبال شد و دهان پالرا را از توده بررا که تقریباً رنگ صورتی روشن اولیه خود را از دست داده بود، آزاد کرد و لب هایش به صورت گریمسی از هم باز شد که احتمالاً خود پالرا آن را لبخندی مهربان می دانست. به نظر می رسد که قبل از «شور شدن» تحت تأثیر «برر»، مرد سیگار برگ در تنظیمات نانونت شناسه وظیفه را بر روی نیک تنظیم کرده و به محض اینکه مرد خاکی در میدان دید تماشاگران شیشه ای ظاهر می شود، سیگنالی می دهد. از پالرا

اوه، سفید! کایز جوجه جدیدی پیدا کرد. او تقریباً همان پوست روشن شما را دارد و فقط "فروخته شده است". فیلم میگیری؟

نیک بی صدا از کنار پالرا رد شد و گونی غارت را روی پشت خود کشید. پالرا بی صدا با چشمانش دنبالش رفت و دستش را در جیب سینه اش فرو برد و کیسه ای با یک "بررا" بیرون آورد. در طول یک سال گذشته، نیک موفق شد همه را به این واقعیت عادت دهد که دست زدن روی شانه او یا به نوعی اصرار بر اقدامات فوری که با برنامه های خود در تضاد است برای خودش گران تر است. بنابراین مرد سیگاری با خش خش پلاستیک ارزان قیمت، یک توده صورتی جدید بیرون آورد و در دهانش گذاشت. او اطلاعاتی را که برای آن فرستاده شده بود گزارش کرد و اکنون می توان قبل از دریافت پاسخ با آرامش "آویزان" کرد.

نیک با ورود به کمد، گونی شکار را روی زمین انداخت و به آرامی لباسش را در آورد. دسته‌ای از لباس‌ها را داخل مخزن پاک‌کننده اولتراسونیک فرو برد، دستش را بلند کرد، میخ را از چارچوب درب کند و با حرکتی تمرین‌شده آن را بین کنتاکت‌هایی که از درون پاک‌کننده بیرون زده بود ضربه زد. و سپس خروپف کرد، به طور معمول کوتاه، زمانی که او را کمی با جریان تکان داد. اما سر و صدای در حال اجرا دستگاه تصفیه، این صدایی که به سختی قابل شنیدن بود را از بین برد. تصفیه‌کننده قدیمی بود که در یک انبار زباله پیدا شد و توسط Old Man Gum با استفاده از چه کسی می‌داند چه قطعاتی را بازسازی کرد. بنابراین، او ضعیف، برای مدت طولانی و پر سر و صدا کار کرد. با این حال، تمام این کاستی ها با مهمترین مزیت او کاملاً پوشانده شد: او کار می کرد. نیک کیف را برداشت و مثل برهنه بودن، با پاهای برهنه لانه را تا سینک گذاشت. سینک بزرگ بود و چند سینک داشت و تقریباً یک سوم مساحت لانه را اشغال می کرد. در بقیه اتاق، یک کمد بزرگ آهنی که محکم به دیوار بسته شده بود و یک میله سنگ آهنی که به دیوار محکم میخ شده بود، فضای زیادی را اشغال می کرد. نیک در کمد هر چیزی را که ارزشی داشت نگه می‌داشت، و سنگ ... سنگ، طبق استانداردهای محلی، نیز یک ارزش بود. کوچک اما با ارزش طولانی بود، بنابراین در کابینت آهنی جا نمی شد. بنابراین، اگر نیک به خود زحمت نمی‌کشید که او را به دیوار میخکوب کند، در اولین غیبت او از لانه، شغال محلی قطعاً پاها را به سنگ می‌چسبید. و بنابراین... هر کسی که بتواند آن را بدزدد هرگز آن را آشکارا انجام نمی دهد، اما هیچ کس نمی تواند چنین میخ سنگین سنگ آهنی را بی سر و صدا و به طور نامحسوس پاره کند. فقط به نظر می رسد که ساکنان زاغه ها در عمق سوراخ های خود نشسته اند و بینی خود را بیرون نشان نمی دهند. در واقع، مهم نیست که در خلوت‌ترین مکان‌های زاغه‌ها کجا باشید، همیشه چند چشم حواس‌پرت در این نزدیکی وجود خواهد داشت که صاحبان آن‌ها اطلاعاتی را درباره آنچه که دیده‌اند کمی بعد به کسی که مایل است درز نمی‌کنند. برای پرداخت آن. هر چیزی - از یک تکه پوست موش لباس پوشیده، که می توان از آن برای چسب استفاده کرد، تا ... بله، به هر چیزی. شاید حتی تا یک مبلغ مرتب در غارت. اگرچه پول به ندرت در زاغه ها استفاده می شد. برای افتتاح حساب ده لوت هزینه دارد و سپس برای نگهداری حساب باید ماهیانه سه لوت بپردازید. پول کلان برای کسانی که "کم کردن" بیست در هفته برای آنها درآمد خوبی است. خوب، اگر به ذهنشان می رسید که درآمدشان را به پول تبدیل کنند، البته. در زاغه‌ها، مبادله کالایی حاکم بود، همانطور که در سرزمین مادری نیک نامیده می‌شد. اینجا اسمش نبود...

نیک طعمه را از کیسه داخل سینک انداخت، آب را روشن کرد و کیسه را درست زیر جریان آب شست. سپس آن را به شکل توپ درآورد و کنار گذاشت. وقتی پاک کننده آزاد شد، کیسه به آنجا می رود. حالا نیک نگرانی های دیگری داشت. ریسمانی را که کلید کابینت آهنی به آن آویزان شده بود از گردنش بیرون آورد و در حالی که دستش را دراز کرده بود، آن را باز کرد. در لانه همه چیز نزدیک بود - دست خود را دراز کنید و به دست خواهید آورد. او از قفسه بالایی چهار قلاب ماهیگیری کرد، با حرکات سریع آنها را روی لوله آبی که از زیر سقف پایینی که چهل سال در آن آب نبود آویزان کرد و سپس با حرکتی دیگر یکی از بزرگترین گنجینه های خود را از آنجا صید کرد. کمد. چاقوی برش.

بعد از آن همه چیز عادی شد. با یک حرکت لاشه موش را به قلاب آویزان می کنیم، سپس با چند حرکت با چاقو، پوست لاشه را با جوراب جدا می کنیم. پس از آن، پوست داخل پوسته می افتد و لاشه بعدی روی قلاب مجاور آویزان می شود. او امروز تقریباً دوازده موش داشت، بنابراین وقتی آخرین قلاب مشغول بود، نیک با حرکتی به همان اندازه آشنا، یک تابه آلومینیومی منحنی و مچاله شده را از قفسه کناری یک کابینت آهنی بیرون آورد، همه از همان منبع فواید غیرقابل تصور و دستاوردهای فنی باورنکردنی، یعنی دفن زباله، و یکی از لاشه های پوست کنده را داخل آن انداخت. نفر بعدی بدون پوست بلافاصله جای او را گرفت.

پس از پایان قصابی طعمه، نیک لباس ها را از پاک کننده تمام شده بیرون آورد و در حالی که آویز خم شده از سیم را از کمد آهنی بیرون آورده بود، آن را با احتیاط آویزان کرد. کیسه خالی را داخل تمیزکننده پر کرد، دوباره ماشین رومل را روشن کرد و به محل استخراج برگشت.

تا زمانی که نظافتچی کار با کیسه را تمام کرد، نیک لاشه ها را قصابی کرده بود و استخوان ها، غشاها، تاندون ها و سایر ضایعات موش را در یک کاسه سرامیکی ترک خورده جمع آوری کرده بود. با برداشتن سرش را بیرون آورد و آهسته صدا زد:

خاله گلیو...

لحظه ای بعد، یک سر از لانه نزدیک بیرون آمد که تاج آن با موهای خاکستری که در جهات مختلف بیرون زده بود، بیرون آمد.

اینجا، آن را بگیرید.

متشکرم، نیک، - سر با نفسی حریصانه گفت، پس از آن دو دست برهنه لاغر به معنای واقعی کلمه از در بیرون شلیک کردند و کاسه را چنگ زدند. - آره، فیفرا، تو به ما لطف داری...

نیک با چهره سنگی، کاسه را رها کرد و دوباره در لانه خود شیرجه زد. او یک لحظه خود را چاپلوسی نکرد و شک نکرد که به محض اینکه خاله گلیو در لانه اش ناپدید شد، بلافاصله شروع به سرزنش کردن او کرد و او را فاحشه حریص خطاب کرد که همه گوشت ها را برای خودش گرفت و پرت کرد. استخوان ها و احشاء برای او و یتیمان بیچاره مانند موش. خاله گلیو چهار یتیم داشت. و همه - معلوم نیست از چه کسی. علاوه بر این، با قضاوت بر اساس این واقعیت که گلیو، با اشتیاق فراوان در چشمانش، به سمت هر موجود نر که در مجاورت لانه های آنها ظاهر می شد هجوم آورد، او پنجمی را نیز رد نمی کرد. او چیزی برای حساب کردن روی ساکنان دائمی لانه های اطراف نداشت، در اینجا او به عنوان پوسته پوسته شناخته می شد. با این حال، در اینجا همهمیدونست چقدر پوسته پوسته شده...

روزی روزگاری، زمانی که نیک هنوز تازه وارد زاغه ها شده بود، سعی می کرد با افرادی که همانطور که فکر می کرد مستحق ترحم و کمک بودند در میان بگذارد. اما خیلی سریع متوجه شدم که همه چیزهایی که والدینش به او یاد داده اند، کتاب، مدرسه و غیره، اینجا کاملاً مزخرف است. اینجا هر کسی برای خودش زندگی می‌کرد و کسی که دیروز بهش غذا دادی می‌تونست امروز ازت غارت کنه. یا بکش نه، چندان آسان نیست، اما تصاحب چیزی ارزشمند. مثلا چاقو. یا چکمه های قوی. یا همون سنگ آهن. همانطور که می گویند: هیچ چیز شخصی - فقط تجارت. اینجا در زاغه اصلاً از مهربانی و صداقت نقل نمی شد. علاوه بر این، آنها به عنوان یک طعمه عالی عمل می کردند، زیرا فردی که چنین کلماتی را می دانست و حداقل معنایی را به آنها متصل می کرد، می توانست به راحتی پرورش یابد. چیزی مفید از او اخاذی کنید، مانند غذا، یا او را به عنوان طعمه و جنگنده خط اول در طول شکار موش قرار دهید. خیلی خوب، ay-y، کجایی؟ شما همیشه با آغوش باز در زاغه ها خوش آمدید...

نیک در بازگشت به سینک، تکه های گوشت را کاملاً شست و سپس چندین کپسول چاشنی را که از «طبقه بالا» از کابینت آهنی خریده بود، بیرون آورد. بعد از اینکه به سرعت مرینیت شد، تکه های گوشت را در تابه گذاشت و آن را روی قفسه پایین کابینت آهنی فشار داد. گوشت موش کاملا سفت بود، بنابراین او مجبور شد چندین ساعت در محلول بسیار قوی مارینت شود. اما بعد آنقدر نرم و لطیف شد که فقط در دهان شما ذوب شد. طعم شگفت انگیز! البته، مگر اینکه به منبع آن مشکوک باشید... وقت آن رسیده بود که نیک به پردازش پوسته ها بپردازد.

او با پوست در یک ساعت تمام شد. پس از آویزان کردن آنها برای خشک شدن، یک ماهیتابه دیگر را از کمد آهنی بیرون آورد و با بیرون آوردن شش پوست نرم شده، آنها را در سینک انداخت. پس از شستن ظرف، دوباره آن را پر از آب کرد و پوست های خشک کن را که از قبل به اندازه کافی خشک شده بود، داخل آن انداخت. حالا باید خیس می شدند. سپس تابه را به جای خود فشار داد. وقت آن است که روی پوست هایی که او از تابه درآورده کار کنید ...

قدم به سوی ستاره ها رومن زلوتنیکوف

(هنوز رتبه بندی نشده است)

عنوان: قدم به سوی ستاره ها

درباره کتاب "گام به سوی ستاره ها" اثر رومن زلوتنیکوف

آیا تا به حال به این فکر کرده اید که آیا موجودات زنده دیگری در جهان یا سیاراتی وجود دارند که به اندازه زمین پرجمعیت هستند؟ شاید آنها بسیار باهوش تر یا احمق تر از ما هستند؟ شاید آنها تمدن پیشرفته تری ایجاد کردند؟ یا شاید آنها در حال جست و جوی کهکشان در جستجوی قربانیان، راهنماها یا اهدافی برای آزمایش هستند؟ رومن زلوتنیکوف، یکی از محبوب ترین نویسندگان داستان های علمی تخیلی روسی، در کتاب خود به نام "گام به سوی ستاره ها" واقعیت جدیدی را خلق می کند که در آن سیاره ما در جهان تنها نیست. خواننده روی زمینی که قبلاً مشخص نشده بود قدم می گذارد، که برای همیشه شخصیت اصلی و جهان بینی او را تغییر می دهد. و شاید هم مال شما.

قهرمان رمان "گام به ستاره ها" یک فرد معمولی - یک زمینی است. گاهی اوقات اتفاقات عجیبی برایش می افتاد، اما آدم ربایی هر چه بود، هرگز. و آنها او را به دلیلی ربودند، اما به یک سیاره بیگانه، که در فاصله بیش از هزار سال نوری از زمین مادری او قرار دارد. زندگی در محل زندگی جدید کار آسانی نیست، گاهی خطرناک و قطعا خارق العاده است. شما باید به معنای واقعی کلمه به همه چیز عادت کنید. اما نکته اصلی این است که رسیدن به خانه بسیار بسیار دشوار خواهد بود. و نه تنها به این دلیل که برای این کار باید بر فاصله زیادی غلبه کنید، بلکه به این دلیل که جامعه جدید چندان بد نیست.

قهرمان داستان واقعاً به این فکر می کند که هر چه زودتر به خانه برگردد، اما قبل از تحقق این امر، او باید یاد بگیرد که چگونه کارهایی را انجام دهد که قبلاً حتی در مورد آنها نشنیده بود. و آیا در دنیای او وجود داشته است؟ مسیر رسیدن به زمین پیچیده و پر پیچ و خم خواهد بود. این شایستگی نه تنها شرایط بیرونی، بلکه موجودات بیگانه منحصر به فرد است، که معلوم می شود بسیار بهتر از بسیاری از زمینیان هستند. برای آنها سنت ها کلمات خالی نیستند. آنها پاک و جاه طلب هستند. بله، آنها هم دوست دارند با دلیل یا بی دلیل بجنگند، اما بی گناه کیست؟ و آیا ارزش صحبت در مورد فناوری را دارد؟ در حالی که برای همیشه در این سیاره می مانید چقدر بیشتر می توانید یاد بگیرید؟ بالاخره اگر او خیلی متفاوت نباشد چه؟

رومن زلوتنیکوف واقعیت جدیدی را ایجاد کرد و بر این واقعیت تأکید کرد که یک فرد برای رسیدن به هر یک از اهداف خود فقط به یک قدم نیاز دارد. قدم ممکن است تعیین کننده، مردد یا حتی تصادفی باشد، اما تنها پس از آن یک زندگی جدید آغاز می شود. انسان قادر به خیلی چیزها و شاید برای همه چیز است. شما فقط باید این را درک کنید و وظیفه خود را برای تحقق هدف تعیین کنید. حتی اگر فوق العاده باشد و به نظر می رسد که اجرای آن غیرممکن باشد. کتاب «گام به سوی ستارگان» نوشته رومن زلوتنیکوف داستانی است درباره بازاندیشی، ماجراجویی، دنیاهای جدید و انسان. فردی که برای خیلی چیزها آماده است. اما آیا این کافی است؟ و آیا موانع بیگانگان پایدارتر نخواهند بود؟

در سایت ما درباره کتاب های lifeinbooks.net می توانید به صورت رایگان و بدون ثبت نام کتاب "گام به سوی ستاره ها" اثر رومن زلوتنیکوف را با فرمت های epub، fb2، txt، rtf، pdf برای iPad، iPhone، Android و Kindle به صورت آنلاین مطالعه کنید. این کتاب لحظات دلپذیر زیادی را برای شما به ارمغان می آورد و خواندن لذت واقعی را به شما هدیه می دهد. شما می توانید نسخه کامل را از شریک ما خریداری کنید. همچنین، در اینجا آخرین اخبار دنیای ادبی را می یابید، بیوگرافی نویسندگان مورد علاقه خود را یاد می گیرید. برای نویسندگان تازه کار، بخش جداگانه ای با نکات و ترفندهای مفید، مقالات جالب وجود دارد که به لطف آن می توانید دست خود را در نوشتن امتحان کنید.