نیروهای شوروی در 22 ژوئن. پیوست د

27.02.2022

مرجع
در مورد اندازه ارتش سرخ، دوباره پر کردن و تلفات

1. در آغاز جنگ، تعداد کل ارتش سرخ 4 میلیون و 924 هزار نفر بود که از این تعداد 668 هزار نفر قبل از اعلام بسیج به اردوهای آموزشی بزرگ فراخوانده شدند.

2. ارتش سرخ از آغاز جنگ تا اول مرداد 2456000 نفر دریافت کرد که از این تعداد 126000 نفر نیروی کمکی و 2330000 نفر به عنوان بخشی از تشکیلات و واحدها بودند.

تا اول مرداد 1320، یعنی چهل روز پس از شروع جنگ، نیروی واقعی ارتش سرخ 6 میلیون و 713 هزار نفر بود که از این تعداد: 3 میلیون و 242 هزار نفر در جبهه های فعال و 3 میلیون و 464 هزار نفر در ولسوالی ها بودند.

تلفات در این مدت بالغ بر 667000 نفر بوده است.

اگر تلفات را در نظر بگیریم، قدرت ارتش سرخ در 1 اوت 7،380،000 نفر خواهد بود.

3. تکمیل ماه مارس از ابتدای جنگ تا 1 دسامبر شامل 2،130،000 نفر دریافت شد که از این تعداد ماه ها:

برای ژوئیه 126.000،

آگوست 627.000

سپتامبر 494.000

اکتبر 585.000

نوامبر 299000 نفر

تعداد ارتش سرخ در اول دسامبر 7 میلیون و 734 هزار نفر بود که از این تعداد 3 میلیون و 267 هزار نفر در جبهه ها و 4 میلیون و 527 هزار نفر در ولسوالی ها حضور داشتند.

3 میلیون و 377 هزار نفر و در آبان ماه (تقریبا) 875 هزار نفر معادل 27 درصد از تعداد جبهه های فعال.

اگر خسارات این مدت را در نظر نگیریم، تعداد جبهه های فعال در اول آذرماه 7735000 + 875000 = 8608000 نفر است.

نتیجه گیری: دوره اول مرداد تا 1 آذر ماه از نظر حسابداری به ویژه زیان نامشخص ترین دوره است. به طور قطع می توان گفت که داده های بخش سازمانی در مورد زیان های مهر و آبان کاملاً غیر واقعی است. بر اساس این داده ها در هر یک از این ماه ها 374 هزار نفر تلف شدند و در واقع در این ماه ها بیشترین تلفات به نیروها وارد شد.

4. تا آغاز حمله (اول دسامبر) تعداد ارتش سرخ 7733000 نفر بود که از این تعداد 3207000 نفر در جبهه ها و 4526000 نفر در ولسوالی ها بودند.

برای کل دوره از 1 دسامبر تا 1 مارس، تعداد کل تکمیل 3,220,000 نفر بود که از این تعداد 2,074,000 نفر به عنوان بخشی از راهپیمایی تکمیل شدند و 1,146,000 نفر به عنوان بخشی از تشکیلات وارد شدند.

بر اساس ماه ها، دوباره پر کردن به شرح زیر توزیع شد:

به عنوان بخشی از ترکیبات - دسامبر - 756.000، ژانویه -؟ ، فوریه - 453.000 نفر

5. مجموع تلفات این مدت 1638000 نفر است.

که: برای دسامبر - 552.000،

ژانویه - 558.000،

فوریه - 528.000.

میانگین تلفات ماهانه - 546000 نفر.

مجموع مجروحان و گلوله‌شوک‌ها، سرمازدگی و مریضان (از ابتدای جنگ) 1665000 یا 12 درصد است.

تعداد بازگشت به خدمت طبق اداره بهداشت تقریباً 1000000 نفر است.



کل کلی بر اساس تعداد برای دوره گذشته:

تا اول ژانویه 1942، بر اساس داده های اداره بسیج، 11،790،000 نفر بسیج شدند؛ از اول ژانویه تا 1 مارس 1942، 700،000 نفر به ارتش بسیج شدند.

کل بسیج 12.490.000 نفر.

بر اساس این داده ها، تا اول مارس 1942 باید 17414000 نفر در ارتش وجود داشته باشد.

در واقع چه چیزی وجود دارد؟

تلفات در جبهه ها - 4.217.000 نفر،

که 1000000 نفر به خدمت بازگشتند.

کلا غیر قابل برگشت ضرر 3.217.000 نفر.

جمع باید باشددر ارتش سرخ با در نظر گرفتن تلفات 14 197 000 نفر.

در حقیقتبه گفته کارکنان سازمانی در 1 مارس 1942 در ارتش سرخ موجود 9 315 000(خط من - M.S.).

رئیس اداره سازمانی و محاسباتی اداره عملیاتی ستاد کلسرهنگ ارتش سرخ افرموف.



****************************

22.06

01.08

01.12

01.03.42

کل جمعیت

4.924

6.713

7.734

9.315

از جمله ارتش د

------

3.242

3.267

از جمله ولسوالی ها

------

3.464

4.527

پر کردن

2.456

???

3.220

شامل راهپیمایی

126

2.005

2.074

از جمله Comm جدید

2.330

???

1.146

یادداشت:

1. از گواهی بر می آید که اداره سازمانی و ستادی از سرنوشت 4882 هزار نفر از پرسنل نظامی - بدون احتساب کسانی که طبق گزارش ستاد ارتش فعال در فهرست "مفقود" قرار گرفته اند، اطلاعاتی نداشته است. در فهرست کلی زیان های جبران ناپذیر قرار گرفتند.

2. گواهی اجازه تعیین تعداد کل نیروهای کمکی دریافت شده توسط ارتش فعال را نمی دهد، زیرا این گواهی حاوی اطلاعاتی در مورد تعداد پرسنل در تشکیلات جدید برای دوره از 1 اوت تا 1 دسامبر نیست.در هر صورت، بیش از 7680 هزار نفر (2456 + 2005 + 3220) از ابتدای جنگ تا اول مارس 1942 وارد ارتش فعال (و نه کل نیروهای مسلح اتحاد جماهیر شوروی) شدند.


3. اگر فرض کنیم که 4.882 هزار سرباز "دست کم گرفته شده" جان خود را از دست داده یا مفقود شده اند (به اسارت گرفته شده، فرار کرده اند) ، تعداد کل تلفات غیرقابل جبران ارتش سرخ از آغاز جنگ تا 1 مارس 1942 8.099 هزار خواهد بود. (4.882 + 3.217).

4. مشخص شده در کتاب آماری "مهر سری حذف شد" ed. کریوشیف، رقم خسارات جبران ناپذیر از آغاز جنگ تا 1 مارس 1942 3.813 هزار است.

در آغاز جنگ، 4 میلیون و 924 هزار نفر در ارتش سرخ بودند.
یا سولونین در مورد چه چیزی نمی نویسد؟

اخیراً در نبردهای آنلاین با تعداد بسیار زیادی استدلال در مورد این سؤال برخورد کردم: "چرا ارتش سرخ در نبرد مرزی سال 1941 به طرز وحشتناکی شکست خورد؟" در همان زمان، اکثر مخالفان من به کتاب M. Solonin، "23 ژوئن" M Day "که در محافل خاصی مشهور است، متوسل می شوند. در این کتاب، سولونین، تعداد زیادی از ارقام را از منابع مختلف به روی خوانندگان می اندازد، تصویری آخرالزمانی از شکست ارتش سرخ غول پیکر توسط ورماخت کوچک اما دورافتاده را ترسیم می کند. برای اینکه متهم به جعل حقایق نباشم، هنگام نوشتن این مقاله، فقط از خود کتاب سولونین و برخی منابع استفاده کردم که بر اساس آنها سولونین "روز M" خود را نوشت و او به طور دوره ای در متن کتاب خود به آنها اشاره می کند. ، برای مثال:

"1941 - درس ها و نتیجه گیری ها".

بی مولر-هیلبراند. "ارتش زمینی آلمان 1933-1945".

اف. هالدر. "خاطرات جنگ"

در اینجا من می خواهم یک رزرو کوچک انجام دهم - بی. مولر-هیلبراند یک ژنرال سرلشکر ورماخت است که نه تنها مطالعه کرد، بلکه آنچه را که در حال رخ دادن بود با چشمان خود دید. این را هم باید یادآور شوم که در تاریخ نگاری غربی، مرسوم است که آثار او را الگوی تحقیق تاریخی و تقریباً کتاب درسی تاریخ جنگ جهانی دوم بدانند (این دیدگاه تا حدی مورد قبول مورخان امروزی ماست). در مورد هالدر، او در دوره 1938 - 1942 به عنوان رئیس ستاد کل نیروهای زمینی آلمان خدمت کرد. کتاب او دفتر خاطراتی است که نویسنده در طول دوره ذکر شده در بالا نگه داشته است.

بیایید سعی کنیم بفهمیم چه نیروهایی در نبردهای مرزی از 22 ژوئن تا 10 ژوئیه 1941 درگیر شدند. برای شروع، بیایید ببینیم که نیروهای مسلح آلمان و اتحاد جماهیر شوروی در آغاز جنگ بزرگ میهنی چگونه بودند. در سال 1941، قدرت نیروهای مسلح آلمان 7234 هزار نفر بود. (مولر-گیلبرانت) از جمله:

1. ارتش فعال - 3.8 میلیون نفر.

2. ذخیره ارتش - 1.2 میلیون نفر.

3. نیروی هوایی - 1.68 میلیون نفر

4. نیروهای اس اس - 0.15 میلیون نفر.

سولونین با ارقام فوق موافق است.

از 06/22/41، قدرت نیروهای مسلح اتحاد جماهیر شوروی 5.6 میلیون نفر است که به قیاس با آلمان، شامل نیروی هوایی و نیروی دریایی اتحاد جماهیر شوروی نیز می شود. ("1941-درس ها و نتیجه گیری ها")، سولونین این داده ها را می پذیرد. در مجموع، در آغاز جنگ جهانی دوم، قدرت نیروهای مسلح اتحاد جماهیر شوروی تنها 77.4٪ از نیروهای مسلح آلمان بود.

اما ما به طور کلی به قدرت نیروهای مسلح نیستیم، بلکه به قدرت نیروهای مسلح در جبهه شوروی و آلمان علاقه داریم. تاریخ نگاری شوروی به طور سنتی نسبت زیر را از 150 لشکر ورماخت + 40 لشکر از ماهواره های آلمانی در برابر 170 لشکر و 2 تیپ ارتش سرخ نشان می دهد. آن ها تقریباً 190 لشکر در برابر 171.

از نظر اندازه ارتش سرخ، سولونین به طور کلی داده های تاریخ نگاری رسمی را تأیید می کند و تنها حضور 77 لشکر دیگر از ذخیره فرماندهی عالی اتحاد جماهیر شوروی در تئاتر غربی عملیات را به یاد می آورد. با این حال، سولونین اعتراف می کند که در طول نبرد مرزی، یعنی. از 22 ژوئن تا 10 ژوئیه 1941، از این لشکرها در نبردها استفاده نشد - آنها خیلی دور از مرز بودند. اما سولونین نیروهای آلمان را کاملاً بیش از حد برآورد می کند. سولونین در اینجا می نویسد: "در واقع، در واقع، به عنوان بخشی از سه گروه ارتش ("شمال"، "مرکز"، "جنوب")، موارد زیر در مرز غربی اتحاد جماهیر شوروی متمرکز شدند: 84 لشکر پیاده، 17 لشکر تانک و 14 لشکر موتوری (در مجموع "84 لشکر پیاده" ما همچنین شامل 4 لشکر پیاده سبک، 1 سواره نظام و 2 لشکر تفنگ کوهستانی بودیم، تعداد کل 14 لشکر موتوری شامل بخش هایی از نیروهای SS مربوط به 5 "لشکر استقرار" بود) . در مجموع - 115 بخش.

در عین حال، سولونین به خود زحمت نمی دهد توضیح دهد که این 115 لشکر چگونه شمارش می شوند. و ژنرال های آلمانی در این باره چه می نویسند؟

هالدر در گزارش خود به پیشور مورخ 20 ژوئن 41 در مورد آمادگی برای بارباروسا: ترکیب کل نیروها:

1. لشکر پیاده - 103 (شامل 2 پیاده کوهستان و 4 لشکر سبک)

2. لشکر پانزر - 19

3. لشکر موتوری - 14

4. لشکر سواره نظام - 1

5. تشکیلات ویژه - 5 (3 امنیتی و 2 لشکر پیاده)

در مجموع - 141 تشکل تقسیمی

مولر-هیلبرانت در کتاب خود ارتش زمینی آلمان 1933-1945 ارقام زیر را برای نیروهای شرق ارائه می دهد:

1. در گروه های ارتش (یعنی "شمال"، "مرکز"، "جنوب" - اد. یادداشت) - 120.16 لشکر - 76 پیاده نظام، 13.16 موتوری، 17 تانک، 9 امنیتی، 1 سواره نظام، 4 سبک، 1 لشکر تفنگ کوهستانی - "دم" در بخش 0.16 به دلیل وجود تشکل هایی که در بخش کاهش نیافته بودند به وجود آمد.

2. در اختیار OKH در پشت جبهه گروه های ارتش - 14 لشکر. (12 پیاده، 1 تفنگ کوهستانی و 1 پلیس)

3. در ذخیره قانون مدنی - 14 بخش. (11 پیاده، 1 موتوری و 2 تانک)

4. در فنلاند - 3 لشکر (2 تفنگ کوهستانی، 1 موتوری، 1 پیاده نظام دیگر در پایان ژوئن وارد شد، اما ما آن را حساب نمی کنیم)

و در کل - 152.16 لشکر، از 208 لشکر تشکیل شده توسط Wehrmacht. آنها شامل 99 پیاده نظام، 15.16 موتوری، 19 تانک، 4 سبک، 4 کوهستان، 9 امنیتی، 1 پلیس و 1 لشکر سواره نظام، از جمله لشکر SS است.

بیایید سعی کنیم تفاوت های بین داده های هالدر و مولر-هیلبرانت را درک کنیم. بدیهی است که هالدر گروه فنلاندی (3 لشکر)، 6 بخش امنیتی و 1 بخش پلیس اس اس را جزء نیروها به حساب نمی آورد. علاوه بر این، اگر تشکیلات نشان داده شده توسط هالدر را دوباره محاسبه کنیم، به دلایلی 142 بخش J بدست می آوریم. با توجه به اینکه فنلاند (به ترتیب لشکرهای آلمانی در خاک خود) در 25 ژوئن 1941 وارد جنگ شد و حضور 9 لشکر امنیتی و 1 پلیس در جبهه شرقی توسط مورخان متعدد تأیید شده است، باید اذعان کنیم. که تخمین مولر-هیلبراند هنوز دقیق تر است.

چرا چنین اختلافاتی - 115 لشکر در سولونین در برابر لشکرهای 141-152.16 که ژنرال های آلمانی در مورد آن می نویسند؟ درک این موضوع آسان نیست. قبل از حمله به اتحاد جماهیر شوروی، ارتش آلمان یک ساختار رده‌بندی مشخص داشت. اولین رده ضربتی - گروه های ارتش "شمال"، "مرکز" "جنوب" - شامل 120 لشکر، از جمله. 3.5 لشکر موتوری SS. رده دوم - به اصطلاح ذخیره عملیاتی - مستقیماً در پشت جبهه گروه های ارتش قرار داشت و شامل 14 لشکر بود. رده سوم ذخیره فرماندهی اصلی است که از 14 لشکر نیز تشکیل شده است. و به طور جداگانه گروه بندی فنلاند از سه بخش. سولونین طبقه دوم و سوم را در نظر نمی گیرد، گروه بندی در فنلاند را در نظر نمی گیرد. اما با این حال ، 115 لشکر مورد نظر کار نمی کند - 120 نفر از آنها وجود دارد. در همان زمان ، سولونین به طور رسمی دروغ نمی گوید - او را به خاطر بسپارید: "در واقع ، در واقع ، به عنوان بخشی از سه گروه ارتش ("شمال" ، "مرکز"، "جنوب") ... " او به سادگی نمی گوید که نیروهای دیگری در شرق به جز گروه های ارتش وجود داشتند. شما می توانید تا زمانی که دوست دارید که آیا حذف نیروهای فوق مشروع است یا نه، بحث کنید، اما اگر ژنرال های آلمانی 141-152 لشکر را برای حمله به اتحاد جماهیر شوروی حساب کنند، و سولونین معتقد است که تنها 115 نفر از آنها وجود داشته است، سولونین باید در حداقل به توضیحات بیایید. اما هیچ توضیحی وجود ندارد - و این دلیلی برای مشکوک شدن به سولونین به یک شعبده بازی پیش پا افتاده از حقایق می دهد.

اما، شاید، این لشکرها آماده رزم نبودند، کمبود شدید پرسنل داشتند؟ بیایید سعی کنیم آن را بفهمیم.

آیا به چنین شکل گیری جالبی از ارتش نازی - "ارتش ذخیره" توجه کرده اید؟ واقعیت این است که در آلمان مرسوم نبود که سربازان وظیفه را مستقیماً به واحدهای رزمی بفرستند. ارتش ذخیره چنین مشابه دوره های آموزشی ما است، جایی که سربازان آینده باید بر تمام پیچیدگی های علوم نظامی تسلط پیدا می کردند. آموزش یک سرباز ورماخت به این شکل بود - 8 هفته در ارتش ذخیره و سپس 2 ماه دیگر در ارتش فعال. در ارتش ، آنها سعی کردند کارهای ثانویه را به تازه واردان بسپارند - تا جنگنده ها بتوانند با شرایط واقعی خط مقدم سازگار شوند - و تنها دو ماه بعد یک سرباز آموزش دیده شروع به تلقی یک واحد رزمی تمام عیار کرد. باید درک کرد که جبران خسارات ورماخت و تشکیل لشکرهای جدید با هزینه جنگجویان آموزش دیده با (حداقل) آموزش اولیه انجام شد.

"نوحه یاروسلاونا" توسط ژنرال های آلمانی (که اگر خاطرم نباشد، از اواخر سال 41 شروع شد) که "عضوین باید بدون انطباق قبلی در انبوه آن پرتاب می شدند و این منجر به تلفات غیر ضروری شد." نباید اینطور درک شود که "آنها یک اشمایسر دادند و آن را زیر رد تانک های شوروی انداختند "و چگونه" تجارت سرباز را آموزش دادند ، اما زمان ندادند تا در جبهه به آن عادت کنند "- تفاوتی وجود دارد ، نکن" فکر نمی کنی؟

بنابراین، می توان ادعا کرد که تمام سربازان ورماخت که تا تاریخ 22/06/1941 در ارتش بودند، آموزش دیده و آموزش دیده بودند.

حالا بیایید سعی کنیم مشخص کنیم که این لشکرهای 152 نفری چقدر مجهز بودند. متأسفانه، من اطلاعاتی در مورد پرسنل هر بخش ندارم، بنابراین بیایید سعی کنیم متفاوت محاسبه کنیم. برای شروع، اجازه دهید به این سوال پاسخ دهیم - طبق گفته ژنرال های آلمانی، چند سرباز در ژوئن-ژوئیه 1941 در قلمرو اتحاد جماهیر شوروی جنگیدند؟ به گفته مولر-گیلباندت، از 3.8 میلیون ارتش فعال، 3.3 میلیون نفر برای عملیات در شرق متمرکز شده بودند. اگر به "دفتر خاطرات جنگ" هالدر نگاهی بیندازید، متوجه می شویم که او تعداد کل ارتش فعال را 2.5 میلیون نفر تعریف می کند. در واقع، ارقام 3.3 میلیون نفر است. و 2.5 میلیون نفر به شدت با یکدیگر تناقض ندارند، زیرا علاوه بر تقسیمات واقعی در ورماخت (مانند هر ارتش دیگری) تعداد کافی واحد در لیست ارتش فعال اما اساساً غیر جنگی (سازندگان، پزشکان نظامی و غیره و غیره). احتمالاً 3.3 میلیون مولر-گیلبرانت شامل واحدهای رزمی و غیر جنگی و 2.5 میلیون نفر می شود. هالدر - فقط واحدهای رزمی. بنابراین در فرض تعداد واحدهای رزمی ورماخت و اس اس در جبهه شرقی در سطح 2.5 میلیون نفر زیاد اشتباه نخواهیم کرد.

و اکنون بیایید قدرت کارکنان 152 لشکر آلمانی را که توسط مولر-هیلبرانت مشخص شده است محاسبه کنیم. انجام این کار دشوار نیست - در طول سازماندهی مجدد قبل از حمله به اتحاد جماهیر شوروی، "امواج" متعدد لشکرهای آلمانی غیرقابل قبول اعلام شد و ورماخت سعی کرد به یک حالت واحد از یک لشکر پیاده نظام 16859 نفری تغییر مکان دهد. لشکر تانک شامل 16952 نفر، لشکر موتوری 14029 نفر، لشکر کوهستانی 14000 نفر و لشکر سبک 11000 نفر بود. تعداد لشکرهای امنیتی، پلیس و سواره نظام برای من ناشناخته است، بنابراین حداقل 10 هزار نفر را در نظر بگیریم. هر یک. با انجام برخی از محاسبات ساده، تعداد کارکنان 2,431,809 نفر را بدست می آوریم. همه اینها با هم نشان می دهد که 152 لشکر آلمانی مستقر در شرق دارای قدرتی در سطح معمولی و 2.5 میلیون نفر بودند. ارتش فعال که هالدر مدام از آن نام می برد و 2.432 میلیون نفر محاسبه شده توسط ما وجود دارد. نیروی کارکنان 152 لشکر آلمانی.

حالا بیایید سعی کنیم با ارتش سرخ مقابله کنیم. 170 لشکر مناطق نظامی مرزی شامل 103 پیاده، 40 تانک، 20 لشکر موتوری و 7 لشکر سواره نظام بود. تاریخ نگاری رسمی شوروی از کمبود نیرو در این واحدها شکایت دارد. سولونین با اشاره به داده های کتاب "1941-درس ها و نتیجه گیری" می نویسد: "در 99 لشکر تفنگ مناطق غربی (از جمله منطقه نظامی لنینگراد) تعداد پرسنل (با کارکنان 14.5 هزار نفر) آورده شد. به: 21 لشکر - 14 هزار، 72 لشکر - 12 هزار و 6 لشکر - 11 هزار نفر. بیایید سولونین را باور کنیم. برای محاسبات بیشتر، تعداد واقعی 4 لشکر پیاده نظام "تخمین نشده" باقی مانده ارتش سرخ را در زمان صلح (6 هزار نفر) می گیریم، تعداد واقعی 103 لشکر پیاده خود را - 1،258،143 هزار نفر، بدست می آوریم. از آنجایی که 2 تیپ دیگر با اندازه نامعلوم برای من وجود داشت - بیایید 10 هزار نفر دیگر اضافه کنیم، به 1.268.143 هزار نفر می رسیم. سولونین در مورد تعداد واقعی ارتش سرخ در مناطق نظامی مرزی چیزی نمی نویسد. خوب، بیایید این کار را برای او انجام دهیم، با هدایت همان منبع ("1941-درس ها و نتیجه گیری ها") که سولونین از آن اطلاعات مربوط به بخش های پیاده نظام ارتش سرخ را می گیرد. اگه سولونین این منبع رو باور کنه ما هم باورش میکنیم :))

60 لشکر تانک و موتوری ارتش سرخ در 20 سپاه مکانیزه متمرکز شده بود و "1941-درس ها و نتیجه گیری ها" تعداد هر سپاه مکانیزه در آغاز جنگ و همچنین تعداد کل پرسنل واقعی مکانیزه را نشان می دهد. سپاه - 510 هزار نفر. سپاه مکانیزه از 43 درصد تا 90 درصد نیروی معمولی و به طور متوسط ​​حدود 71 درصد سرنشین دار بود. تعداد واقعی 7 لشکر سواره نظام برای من ناشناخته است، اما شواهدی وجود دارد که نشان می دهد ایالات آنها در زمان صلح تقریباً با زمان جنگ تفاوتی نداشتند. که به طور کلی تعجب آور نیست، زیرا سواره نظام پیاده نظام نیست، آماده کردن سریع او به سادگی غیرممکن است. بنابراین من آنها را طبق تعداد معمولی 9000 نفر می گیرم. به نظر می رسد - 63 هزار نفر. سواره نظام و در مجموع:

1,268,143 + 510,000 + 63,000 = 1,841,212 نفر

در همان زمان، میانگین تعداد واقعی لشکرهای پیاده ارتش سرخ تقریباً 12215 نفر است، تانک یا موتوری - هر کدام 8500 نفر.

معلوم می شود جالب است. 2.4 میلیون نفر ورماخت "کوچک" در برابر 1.8 میلیون نفر. ارتش سرخ "بزرگ". اما این مقایسه چقدر دقیق است؟ شاید واحدهای ورماخت در چنان فاصله ای پراکنده بودند که به سادگی نمی توانستند همه با هم بجنگند؟

برای شروع، بیایید به وضعیت ارتش سرخ بپردازیم. برای این کار باز هم از کتاب «1941 - درس ها و نتیجه ها» استفاده خواهیم کرد. این اطلاعات زیر را در مورد وضعیت ارتش سرخ ارائه می دهد (کتاب فقط مسافت ها و بخش ها را فهرست می کند ، من بلافاصله اعداد را بر اساس محاسبات انجام شده در بالا اضافه می کنم):

طبقه اول - (0-50 کیلومتر از مرز) - 53 تفنگ، 3 لشکر سواره نظام و 2 تیپ - تقریباً 684.4 هزار نفر.

طبقه دوم - (50-100 کیلومتر از مرز ایالتی) - 13 تفنگ، 3 سواره نظام، 24 تانک و 12 لشکر موتوری - تقریباً 491.8 هزار نفر.

طبقه سوم - واقع در فاصله 100 تا 400 کیلومتری یا بیشتر از مرز دولتی - 37 تفنگ ، 1 سواره نظام ، 16 تانک ، 8 لشکر موتوری - تقریباً 665 هزار نفر.

من تعداد رده ها را خیلی درست محاسبه نکردم، زیرا با توجه به میانگین تعداد تقسیمات محاسبه می شود. یعنی مثلاً لشکرهای پیاده از 6 تا 14 هزار نفر بودند. ترکیب واقعی، من فکر می کنم به طور متوسط ​​- 12225 نفر. اما هنوز هم این خطا برای محاسبه کلی نسبتاً کوچک است - فکر می کنم بیش از 50-70 هزار نفر به علاوه یا منفی نباشد. به رده

من نمی دانم ذخایر OKH و قانون مدنی Wehrmacht در چه فاصله ای از مرز ایالتی قرار داشت. اما، اگر حافظه‌ام درست نباشد، از ورشو تا برلین حتی 600 کیلومتر و از ورشو تا مرز آن زمان شوروی و آلمان بیش از 100 کیلومتر فاصله وجود ندارد، بنابراین تقریبا غیرممکن است تصور کنیم که این نیروها بیشتر از این فاصله داشته باشند. 400 کیلومتر از مرز ایالتی. مولر-گیلباندت خاطرنشان می کند که دقیقاً 1 (یک) لشکر در سال 41 در خاک آلمان (به استثنای مرز شرقی) مستقر شد. بنابراین، 152 لشکر آلمانی به عمقی که بیش از آن نبود، بلکه حتی کمتر از 170 لشکر بود، مستقر شدند. ارتش سرخ عقل سلیم نیز برای این صحبت می کند - فرماندهی نیروهای مسلح آلمان از حماقت رنج نمی برد و ذخیره ها را دور از صحنه عملیات قرار نمی داد. مولر-هیلبرانت می نویسد: «از بین 208 لشکر موجود برای کارزار علیه اتحاد جماهیر شوروی، طبق برنامه، در ابتدا 152 لشکر (از جمله جبهه فنلاند) اختصاص یافت. از نظر کمی، آنها حدود 75٪ از ارتش فعال را تشکیل می دادند، در واقع، این بخش بسیار بیشتری از قدرت رزمی بود، زیرا 56 لشکر باقی مانده، به طور معمول، تشکیلات تمام عیار را نشان نمی دادند .... تلاش های OKH متمرکز کردن تمام نیروهای موجود در صحنه عملیات تعیین کننده بود ... صرف نظر از دشواری ها و تهدیدهایی که این امر می تواند منجر به سایر صحنه های جنگ شود.

همانطور که در بالا نوشتم، 3 رده در ساخت ارتش آلمان به وضوح قابل مشاهده است. اکنون اجازه دهید تعداد بخش‌های این رده‌ها را بر حسب قدرت آنها دوباره محاسبه کنیم. اولین رده - مستقیماً گروه های ارتش "شمال"، "مرکز" "جنوب" با بخش های SS به علاوه 3 لشکر واقع در فنلاند - این 1954.1 هزار نفر است. ردیف دوم - ذخایر OKH - 226.3 هزار نفر. و در نهایت، ردیف سوم - ذخیره قانون مدنی - 233.4 هزار نفر.

خوب، زمان نتیجه گیری است. اولین رده از ارتش سرخ که ارتش را پوشش می داد در روز اول جنگ به سمت خود آتش گرفت. دسته دوم خیلی سریع توانست به کمک او بیاید. درسته بجز 13 لشکر تفنگ که 50-100 کیلومتر پیاده روی در روز سخت بود. به هر حال سولونین می نویسد که سرعت حرکت یک لشکر تفنگ در زمان صلح 20 کیلومتر در روز است. خودتان فکر کنید... رده سوم عملاً هیچ شانسی برای پیوستن به نبرد در یک زمان معقول نداشت (این به ویژه در مورد 37 لشکر تفنگ در 100-400 کیلومتری مرز ایالتی صادق است). در نتیجه…

توازن کلی قدرت در نبرد مرزی 1/1.3 به نفع ورماخت بود. اما در 22 ژوئن 1941، 1954.1 هزار نفر. اولین طبقه ورماخت به 684.4 هزار نفر رسید. اولین رده از ارتش سرخ پوشش ارتش. این نسبت به نفع آلمانی ها -1 / 2.85 است. با معرفی دومین رده از ارتش های تحت پوشش ارتش سرخ (491.2 هزار نفر)، این نسبت می تواند به 1 / 1.66 به نفع آلمانی ها (اگر فقط با اولین رده آلمان مقایسه شود) یا 1 / 1.87 ( اگر رده های اول و دوم آلمانی ها را بشماریم)، ​​اما در اینجا لازم است خساراتی را که لشکرهای ارتش سرخ تا زمان نزدیک شدن لشکرهای رده دوم متحمل شدند، در نظر گرفت. از این گذشته، آنها قبل از دریافت نیروی کمکی مجبور شدند با نرخ یک به سه مبارزه کنند. به خصوص با توجه به اینکه برای بسیاری از واحدهای مستقر مستقیماً در مرز، جنگ با توپخانه و حملات هوایی گسترده آغاز شد که حتی قبل از اینکه سربازان ارتش سرخ بتوانند اولین گلوله را به سمت دشمن شلیک کنند، بیشتر پرسنل را از بین بردند.

به این ترتیب، نیروهای اصلی مناطق نظامی مرزی ما دو بار و یا حتی سه بار بیشتر با دشمن جنگیدند!

و این بدون احتساب ماهواره های آلمانی است. در همان زمان، مولر-گلبراند می نویسد که در 22 ژوئن 1941، ورماخت مستقیماً تابع 4 لشکر و 6 تیپ (یعنی تقریباً 7 لشکر) ارتش رومانی بود (تعداد سایر نیروهای رومانیایی که وارد جنگ شدند. رهبری فرماندهی رومانیایی مولر-گلبراند متأسفانه این کار را نمی کند). و در 25 ژوئن تعداد معینی از لشکرهای فنلاندی وارد جنگ شدند ...

اما این همه ماجرا نیست. واقعیت این است که در ترکیب 1.8 میلیون نفر. در اولین رده راهبردی ارتش سرخ، 802 هزار سرباز فراخوانده و به واحدها در ماه مه تا ژوئن 1941 اعزام شدند. این جنگنده ها را به هیچ وجه نمی توان با سربازان ورماخت برابر دانست - مدت اقامت آنها در واحدها از 0 تا 7 هفته است. همتایان آلمانی آنها در آن زمان در ارتش ذخیره آموزش می دیدند. آن ها این 802 هزار نفر از نظر سطح آموزش، آنها تقریباً با ارتش ذخیره آلمان مطابقت داشتند که اصلاً در نیروهای فعال آلمان ذکر نشده بود.

چرا اتفاقی که در تابستان 1941 افتاد؟ آیا ارتش سرخ مقاومت سرسختانه ای از خود نشان داد یا آنها با رها کردن تمام تجهیزات خود فرار کردند؟ آیا ارتش سرخ در تانک ها مزیتی داشت و می شد از آن استفاده کرد؟ چه اتفاقی برای هوانوردی شوروی افتاد؟ در مورد این - در مقاله جدیدی از الکسی عیسیف.

تانک هایی که در لبه جاده ها خم شده اند یا در باتلاق گیر کرده اند، که توسط اشغالگران کنجکاو بررسی می شوند، ردیف هایی از هواپیماهای پاره پاره و غارت شده در فرودگاه ها، ستون های زندانیان سرخورده ... این تصاویر برای بسیاری آشنا هستند و به راحتی قابل تشخیص هستند - اغلب ما داریم. عکس‌های گرفته شده در تابستان 1941. یکی از پارادوکس‌های تاریخ در این واقعیت نهفته است که ما از عکس‌های گرفته شده پس از پایان نبرد درباره رویدادهای گذشته نه چندان دور نظر می‌دهیم. اغلب، جلسه عکاسی روزها و هفته ها بعد از وقایعی که در آن از تانک ها و هواپیماها فیلمبرداری شده بود، صورت می گرفت. بدون استثنا نماهای "زنده" از ضخامت نبرد. شرکت کنندگان در نبرد اغلب کاری برای انجام دادن دارند، به جز اینکه آنچه را که روی دوربین رخ داده است، ثبت کنند. باز هم، نبردهای واقعی ساعت ها طول می کشد و در یک منطقه بزرگ رخ می دهد. گاهی اوقات، برای اهداف تبلیغاتی، انبوه آهن غیرقابل حرکت در عقب نیروهای پیشرو با بمب های دودزا یا بمب های انفجاری زنده می شد که به سورئالیسم تصویر حاصل می افزود.
در عین حال، بدیهی است که لنز اشغالگران عمدتاً به خودروهایی برخورد می کند که در جاده های قابل توجهی باقی مانده بودند. هزاران سرباز و افسر آلمانی از کنار آنها به سمت جلو و عقب رفتند که بسیاری از آنها دوربین داشتند. اما همه نبردها در نزدیکی بزرگراه های اصلی رخ ندادند. تانک ها که در حملات مجروح و از بین رفته بودند، در جاده های روستایی و در زمین های باز در نزدیکی روستاها و ایستگاه های ایستگاهی رها شده باقی ماندند. از این رو این تصور وجود دارد که تجهیزات ارتش سرخ به سادگی رها شده است و هیچ نقشی در نبرد ایفا نمی کند. این منجر به ارزیابی تحریف شده از رویدادها و انواع مختلف حدس و گمان، تا نفرت انگیزترین: خرابکاری ژنرال ها، عدم تمایل سربازان به جنگ برای استالین و غیره می شود.

تئوری های جسورانه به دلیل عدم درک فرآیندهای واقعی که در آخرین ماه های صلح و در آغاز جنگ در اتحاد جماهیر شوروی اتفاق افتاد، متولد می شوند. بنابراین، باید با چند پایان نامه بی اهمیت، اما مهم شروع کنید. هیچ کشوری در جهان نمی تواند یک ارتش میلیونی را برای مدت نامحدودی برای یک جنگ بزرگ زیر اسلحه نگه دارد. در مناطق مرزی نیروهایی حضور دارند که تنها پایه و اساس گروهک برای اولین عملیات جنگ هستند. تنها با شروع خصومت ها، خروج گسترده کارگران از صنعت و کشاورزی صورت می گیرد. سربازان بالقوه، حتی آنهایی که در وهله اول بسیج می شوند، در زمان صلح اصلاً در یک نوار 100-300 کیلومتری از مرز با دشمن احتمالی جمع نمی شوند. آنها در جایی که به دنیا آمده اند یا جایی که مورد تقاضا بودند زندگی و کار می کنند. علاوه بر این، سربازان وظیفه و افسران (فرماندهان) فعلی نیز همه در زمان صلح در نزدیکی مرز با یک دشمن بالقوه قرار ندارند. بسیاری از آنها دائماً در مناطق نظامی داخلی بودند: در منطقه ولگا، در اورال، در قفقاز شمالی و در سیبری. در صورت وقوع جنگ، بسیج صورت می گیرد و نیروهای مناطق داخلی به حالت های زمان جنگ تبدیل می شوند. سپس توده‌های عظیمی از مردم و تجهیزات به جبهه برده می‌شوند که از قبل وجود داشته یا تازه در حال ظهور است.
برای شروع این روند، همانطور که بود، لازم بود که "دکمه قرمز" را فشار دهید، و احتمالاً قبل از اینکه توپ ها در مرز غوغا کنند. پس از آن چرخ‌های ماشین نظامی می‌چرخید و در مدت زمان نسبتاً طولانی (از دو هفته تا یک ماه) گروهی آماده رزم در نزدیکی مرزها با دشمن جمع می‌شدند. فشار دادن دکمه قرمز در درجه اول یک تصمیم سیاسی است. آن ها رهبری کشور و شخصاً استالین باید بیش از دلایل خوبی برای شروع روند بسیج و استقرار نیروها داشته باشند. خطر حتی اعلام بسیج هم نبود. به طور کلی، این یک دمارش سیاسی خواهد بود که طنین بسیار زیادی با عواقب جبران ناپذیر خواهد داشت. حتی یک روند مخفیانه می توانست توسط دشمن فاش شود و او بدون توجه به نقشه های واقعی خود شروع به اقدامات تلافی جویانه کند، بنابراین، کشاندن به جنگ بدون دلیل موجه و حتی بیشتر از آن شروع کردن، غیر منطقی بود. حداقل با توجه به مشکلات جدی در ساخت و ساز نظامی و تولید تسلیحات. دشمن و پتانسیل او در اتحاد جماهیر شوروی بیش از حد برآورد شده بود.

مبنای تصمیم گیری می تواند داده های اطلاعاتی یا تحلیل وضعیت سیاسی باشد. اما گزارش های اطلاعاتی در بهار 1941 پاسخ روشنی در مورد نقشه های دشمن نداد. برخلاف افسانه هایی که در مورد ماموران قادر مطلق نقشه بارباروسا را ​​مستقیماً به کرملین می آورند، هوش واقعی بسیار متناقض بود. علاوه بر این، قبل از جنگ در اتحاد جماهیر شوروی، کار تحلیلی با داده های اطلاعاتی نسبتاً ضعیف بود. اطلاعات واقعاً مهم در جریان شایعات و شایعات و حتی اطلاعات نادرست آشکار غرق شد. وضعیت با این واقعیت تشدید شد که هیچ تناقض آشکاری بین آلمان و اتحاد جماهیر شوروی در زمینه سیاسی وجود نداشت. آلمانی ها هیچ درخواست دیپلماتیکی نداشتند، که معمولاً فرآیندهای منتهی به جنگ با آن آغاز می شود. تا اواسط ژوئن بود که گزارش های اطلاعاتی واقعاً نگران کننده شدند. استالین پس از دریافت سکوت مرگبار در جبهه دیپلماتیک در پاسخ به گزارش TASS در 14 ژوئن، تصمیم گرفت دکمه قرمز را فشار دهد، اما بدون اعلام بسیج. در ضمیمه مناطق ویژه (مرز) فشار دادن دکمه قرمز به معنای پیشروی تشکیلات از عمق ساخت نیروهای منطقه (سپاه «عمیق») به مرز بود. علاوه بر این، حرکت نیروهای غیر بسیج از طریق راه آهن از ولسوالی های داخلی تا مرز رودخانه های دوینه غربی و دنیپر آغاز شد.
مجموعه کاملی از اقدامات فوری انجام شد که هزاران نفر را تحت پوشش قرار داد. بنابراین در کشورهای بالتیک، که ساخت مناطق مستحکم در مرز تنها در بهار آغاز شد، در 16 ژوئن 1941، دستورالعملی مبنی بر عجولانه (در عرض 10 روز) رساندن سازه های بتنی به آمادگی رزمی دریافت شد. پیشنهاد شد که به سادگی دهانه های آغوش را با کیسه های خاک پر کنید، آنها را با چوب مهر و موم کنید و در آنها اسلحه نصب کنید. چنین حقایقی مستقیماً شعار رایج "استالین باور نکرد" را رد می کند. از یک نقطه قبل از جنگ، اقدامات متقابل انجام شد، اما خیلی دیر شد. حتی قول اردوی "عمیق" ولسوالی های خاص هم فرصت رسیدن به مرز را نداشتند.

بسیج فقط در اواسط روز 22 ژوئن، زمانی که درگیری چند ساعتی ادامه داشت، اعلام شد. بنابراین، ارتش سرخ در صبح روز 22 ژوئن، هم به صورت رسمی و هم عملا، هنوز یک ارتش زمان صلح بود. ذکر دو رقم کافی است: تا آغاز جنگ، تعداد آن به 5.4 میلیون نفر می رسید، در حالی که طبق آخرین طرح بسیج شناخته شده (MP-41 فوریه 1941)، طبق ایالت های زمان جنگ، باید به 8.68 میلیون نفر می رسید. . تفاوت، همانطور که می بینیم، بسیار محسوس است. این امر در عمل به این صورت بیان شد که لشکرها در ولسوالی های سرحدی به تعداد حدود 10 هزار نفر وارد نبرد شدند در حالی که تعداد ایالت های زمان جنگ بیش از 14 هزار نفر بود. عقب از اول بسیج نشد. بله، در طول جنگ، لشکرها گاهی اوقات به تعداد 4-5 هزار نفر می جنگیدند، اما در اینجا تفاوت فقط در شاخص های عددی نیست، بلکه در ساختار نیز وجود دارد. مانند تفاوت بین ساعت زنگ دار با بدنه فرورفته و خراشیده و ساعت زنگ دار با دنده ها و فنرها یا حتی فلش های از دست رفته. در یک مورد، او می تواند زمان را به درستی نشان دهد و در ساعت تعیین شده تماس بگیرد، در دیگری - نه. علاوه بر این، نیروهای مرزی و ولسوالی های داخلی به سه رده غیرمرتبط عملیاتی تقسیم شدند: مستقیماً در مرز، در عمق حدود 100 کیلومتری مرز و حدود 300 کیلومتری از مرز. حدود صد لشکر آلمانی که صبح روز 22 ژوئن از مرز عبور کردند، مناطق ویژه تنها توانستند با حدود چهل تشکیلات آنها مقابله کنند. ارتش های مهاجم آلمانی با اطمینان می توانستند ارتش سرخ را تکه تکه شکست دهند.
به هر حال، اعداد از همان نظم ارتش زمان جنگ طبق MP-41 تعداد نیروهای شوروی را در دوره پایانی جنگ اندازه گیری کردند. بنابراین تا تابستان 1944، 9 میلیون نفر در صفوف بودند، از جمله 6.7 میلیون نفر در جبهه در ارتش. در همان زمان، در سال 1944 سه رده غیرمرتبط عملیاتی وجود نداشت، نیروهای اصلی ارتش در میدان در جبهه در ارتباط عملیاتی با یکدیگر بودند. بنابراین، این سؤال که چرا ارتش سرخ در تابستان 1941 مانند ارتش سرخ در تابستان 1944 رفتار نکرد، به سادگی مضحک است. پاسخ این خواهد بود: «زیرا هم مجموع قدرت نیروهای مسلح کشور و هم توازن قوا با دشمن کاملاً متفاوت بود». تعداد نیروهای مسلح آلمان در ژوئن 1941 به 7.2 میلیون نفر می رسید. نیروهای تعیین شده برای حمله به اتحاد جماهیر شوروی تقریباً به طور کامل در نزدیکی مرزهای شوروی متمرکز شده بودند. بسیج اعلام شده در 22 ژوئن می تواند توازن قوا را تغییر دهد. اما در حین گذر، لشکرها و ارتش نواحی مرزی شکست خوردند و موازنه قوای احزاب همچنان برای ارتش سرخ نامطلوب بود. عواقب این امر تا زمان نبرد برای مسکو و ضد حمله شوروی به قیمت تشکیلات تازه تشکیل شده احساس شد.

در این شرایط تنها مزیت ارتش سرخ در ژوئن 1941 در برابر تهاجم آلمان، تجهیزات و سازه های مهندسی بود. در 1940-1941. استحکاماتی در مرز جدید ساخته شد که گاهی اوقات به آنها "خط مولوتوف" می گویند. در اسناد شوروی، آنها به عنوان تعدادی UR (مناطق مستحکم) عبور می کنند: گرودنو، برست، استرومیلوفسکی، و غیره، در مجموع 20 UR توسط ساخت و ساز شروع شده است. آنها بودند که اولین مانع بر سر راه متجاوزان شدند. جعبه های قرص «خط مولوتوف» بر اساس آخرین فناوری استحکامات آن زمان ساخته شده است. تعداد قابل توجهی از جعبه های قرص مجهز به تفنگ های 45 میلی متری و 76 میلی متری در پایه های توپ بودند که در برابر شعله افکن ها آسیب ناپذیر بودند. با این حال، بسیاری از سازه ها ناتمام، بدون استتار و بدون ارتباطات لازم باقی ماندند.
گاهی اوقات استدلال می شود که آماده ترین جنگنده ها نیروهای اورژانسی در مناطق فرعی بودند. این چنین نیست - در جهت حملات اصلی آلمانی ها، URهای کاملاً آماده جنگ وجود داشت، با نسبت بالایی از سازه هایی که قبلاً ساخته شده بودند. مشکل اصلی استحکامات در مرز جدید نبود نیرویی بود که بتواند بر آن تکیه کند. اغلب گفته می شود که اگر نیروهای ولسوالی های سرحدی به موقع دستور دفاع در مرز را دریافت می کردند، می توانستند متجاوزان را به عقب بردارند. در واقع، این نسخه توسط یک نسخه واقعی در 22 ژوئن در نزدیکی شهر Taurage در کشورهای بالتیک آزمایش شد. در اینجا، لشکر 125 تفنگ شوروی از پیش دفاع کرد، اما در کمتر از یک روز توسط آلمانی ها شکسته شد. صرفاً به این دلیل که و همچنین در تمام طول مرز، نیروهای ولسوالی های ویژه می توانند تراکم دفاعی به طور متوسط ​​30 کیلومتر در هر لشکر را با استاندارد 10-12 کیلومتر طبق منشور ارائه دهند.
ارتش آلمان قبلاً هم در جنگ جهانی اول و هم در سال 1940 در فرانسه تجربه زیادی در غلبه بر خطوط دفاعی مستحکم داشت. در طول پیشرفت در نزدیکی سدان در ماه مه 1940، یک خط از استحکامات فرانسوی شکسته شد که قابل مقایسه با "خط مولوتوف" بود. این پیشرفت توسط گروه های تهاجمی آموزش دیده ویژه پیاده نظام با شعله افکن ها، بمب های دودزا و بمب های انفجاری انجام شد. پاشنه آشیل پناهگاه های شوروی پریسکوپ و شفت های تهویه و ورودی های کابل پر نشده بود. از طریق آنها، سازه ها توسط شعله افکن ها سوخته و توسط گروه های مهاجم آلمانی منفجر شد. در برخی موارد، از نیروی وحشیانه استفاده شد - اسلحه های سنگین با کالیبر 240 میلی متر، 305 میلی متر (نزدیک گرودنو) و حتی 600 میلی متر (نزدیک برست و راوا-روسکایا). در تعدادی از بخش های مرز - در نزدیکی سوکال، ولادیمیر-ولینسکی، آوگوستوف، حمله آلمان به دلیل دفاع سرسختانه از سنگرهای خط مولوتوف به طور جدی به تعویق افتاد. در گزارش گردان 51 مهندس هجومی که در پیشرفت اورژانس نزدیک سوکال شرکت داشت، آمده است: «موقعیت استحکامات مرزی روسیه باید به‌ویژه از نظر استفاده ماهرانه از زمین، فوق‌العاده ماهرانه شناخته شود. بیشتر سنگرها از جلو نامرئی بودند، اما منافذی برای گلوله باران از جناحین و از عقب داشتند. مقاومت پادگان های ارتش روسیه نیز مورد ستایش قرار گرفت: «سربازان روسی مقاومت فوق العاده ای داشتند، تنها در صورت مجروح شدن تسلیم شدند و تا آخرین فرصت جنگیدند». شاید برای هر ارتش دیگری در جهان، حتی اورژانس های مرز جدید که پر از نیرو نبودند، به مانعی غیرقابل عبور تبدیل شوند. ارتش آلمان در آن زمان شاید تنها ارتشی بود که مهارت و ابزار لازم برای مبارزه را داشت. به طور کلی، پتانسیل حتی استحکامات ساخته شده به دلیل عدم پر شدن کامل میدان با نیرو، محقق نشد.

تشکیل پراکنده ارتش های مناطق ویژه منجر به پیشرفت نسبتاً سریع آلمانی های دفاعی در جهت حملات اصلی شد که در آن چهار گروه تانک وارد نبرد شدند. این مسیر به Daugavpils در کشورهای بالتیک، از برست و سووالکی به مینسک در بلاروس و به کیف در اوکراین است. علاوه بر این، ضعف ارتش ها در مرز منجر به فروپاشی پدافند حتی در جهت های کمکی به آلمان ها شد، جایی که پیاده نظام پیشروی کرد. ابزار سنتی مقابله با پیشرفت های دشمن، تشکیلات تانک خود آنها است. آنها با کمک آنها دفاع پیاده نظام را مستحکم می کنند، ضدحمله انجام می دهند.
در مناطق ویژه مرزی، بسیاری از تشکل های تانک مجهز - سپاه مکانیزه وجود داشت. سپاه مکانیزه مناطق ویژه در وهله اول انواع جدید تانک T-34 و KV را دریافت کرد. از اول ژوئن 1941، ارتش سرخ به 25932 تانک، اسلحه خودکششی و تانکت مجهز شد، از جمله حتی تانک های T-27 که به تراکتور تبدیل شده بودند. از این تعداد، 13981 تانک در نواحی غربی مستقر بودند، بقیه در بقیه نقاط اتحاد جماهیر شوروی پراکنده بودند. نیروهای تانک نیز تحت تأثیر پدیده پیش بینی کل ارتش در بسیج و استقرار قرار گرفتند.

معلوم شد که تمام این تجهیزات گروگان شرایط شروع نامطلوب اولیه برای استفاده از آن در نبرد مرزی است. به دلیل ریزش پدافند در چند جهت به طور همزمان، سپاه مکانیزه مجبور به پراکندگی بین چندین هدف شد. بحثی از تمرکز تلاش ها برای دفع حملات گروه های تانک آلمانی وجود نداشت. مشکل دیگر تأخیر اندیشه نظامی شوروی در زمینه استفاده از نیروهای تانک بود. این در درجه اول مربوط به ساختارهای سازمانی بود که شامل تانک ها می شد. حتی در سپیده دم ساخت نیروهای تانک، تفکر نظامی آلمان به این ایده رسید که باید یک ساختار متعادل ایجاد کند که نه تنها تانک ها، بلکه توپخانه موتوری، پیاده نظام موتوری و واحدهای پشتیبانی رزمی را نیز شامل می شود. این تئوری در عمل در لهستان و فرانسه مورد آزمایش قرار گرفت و تا سال 1941 آلمانی ها مفهوم و سازماندهی محکمی برای استفاده از نیروهای تانک در مقیاسی داشتند که قبلاً دیده نشده بود.
در فرانسه در سال 1940 یک گروه تانک وجود داشت، چهار گروه تانک به طور همزمان به اتحاد جماهیر شوروی حمله کردند. اینها انجمن های 150-200 هزار نفری از چندین سپاه موتوری بودند که با توپخانه موتوری تقویت شده بودند. تانک های موجود در آنها تنها یکی از اجزای آن بود. تا 22 ژوئن، آلمان 5154 تانک (به اضافه 377 اسلحه تهاجمی) داشت که از این تعداد 3658 (به اضافه 252 اسلحه تهاجمی) در نزدیکی مرزهای اتحاد جماهیر شوروی در سربازان بودند. این ارقام نفربرهای زرهی توپخانه خودکششی را در نظر نمی گیرند.
در اتحاد جماهیر شوروی، بزرگترین واحد، سپاه مکانیزه حدود 30 هزار نفر بود. با قدرت کلی کمتر، تانک های آلمانی توسط پیاده نظام موتوری و توپخانه قوی تر و پرتعدادتر پشتیبانی می شدند. بنابراین، مقایسه سر به سر اندازه ناوگان تانک اتحاد جماهیر شوروی و آلمان نادرست است. در میدان‌های جنگ، انبوه تانک‌هایی که در میدان‌ها صف کشیده‌اند، نیستند که می‌جنگند، بلکه ساختارهای سازمانی هستند که در فضا پراکنده شده‌اند.
پس از شکستن دفاع در مرز، گروه های تانک آلمانی به اعماق تشکیل نیروهای مناطق ویژه هجوم بردند. فرماندهی مناطق ویژه (تبدیل به جبهه) با ضدحمله های سپاه مکانیزه سعی در توقف تهاجم دشمن داشت.
باید گفت که استراتژی کلی ارتش سرخ در تابستان 1941 درست و موجه بود. فرماندهان و فرماندهان شوروی بر ضد حملات عملیاتی متمرکز شدند. همچنین، سر پل هایی که توسط آلمانی ها در رودخانه های بزرگ تصرف شده بودند، در معرض مخالفت فعال، بمباران هوایی و ضدحمله های شدید قرار گرفتند. در فرانسه در سال 1940، متفقین قادر به سازماندهی ضدحمله های عملیاتی بزرگ حتی در شرایط مساعدتر نبودند. در تابستان 1941، مناطق ویژه که تبدیل به جبهه شدند، یک سری ضدحمله عملیاتی کامل انجام دادند که پیشروی دشمن را کند کرد. علاوه بر این ، آلمانی ها محتاط تر شدند و مجبور شدند دائماً به محافظت از جناحین فکر کنند.

سازماندهی ضد حملات البته همیشه در حد و اندازه نبود. نیروها در بخش هایی از راهپیمایی وارد نبرد شدند. با این حال، همانطور که تجربه جنگ و اقدامات آلمانی ها در سال های 1944-1945 نشان می دهد. این در بسیاری از موارد اجتناب ناپذیر بود. فقدان تجربه رزمی کافی و کاهش کیفیت آموزش پرسنل فرماندهی به دلیل رشد سریع نیروهای مسلح شوروی در دوره قبل از جنگ نقش خود را در شکست اقدامات دفاعی و تهاجمی ارتش سرخ ایفا کرد. اگر در اوت 1939 تعداد ارتش سرخ 1.7 میلیون نفر بود، در ژوئن 1941 - 5.4 میلیون نفر. رشد سریع شغلی اغلب از سطح حرفه ای فرماندهان واحدها و تشکیلات فراتر می رفت. بسیاری از فرماندهان کوچک، سربازان دیروز بودند که در یک امتحان ساده برای درجه افسری گذرانده بودند.
همچنین در ضد حملات بود که کاستی ها در سازماندهی سپاه مکانیزه به وضوح خود را نشان داد. بالاخره لازم بود تا سر پل دشمن یا جناح نفوذ نیروی ضربت دشمن راهپیمایی کرد و در واقع از مارش به حمله رفت. در سپاه مکانیزه توپخانه کمی وجود داشت و به دلیل تراکتورهای کم سرعت به عنوان تراکتور اصلی، از تانک ها عقب ماند. عدم آمادگی توپخانه برای حملات تانک، پدافند ضد تانک دشمن را سرکوب نمی کرد. پیاده نظام موتوری نیز برای پشتیبانی مؤثر از حمله تانک کافی نبود. حملات در حالت غیربهینه منجر به تلفات سنگین خودروهای زرهی شد. تانک های قدیمی قربانی آسانی برای ضدتانکرهای آلمانی شدند. فرمانده لشکر 37 پانزر، سرهنگ آنیکوشکین، بعداً نوشت: سازماندهی دفاع ضد تانک با نیروهای کوچک به ویژه در برابر تانک های BT-7 برای دشمن نسبتاً آسان بود. همین امر در مورد تانک های T-26 نیز صدق می کرد. اسلحه های تانک های قدیمی نیز توانایی بسیار محدودی برای مقابله با دشمن داشتند. گلوله های زره ​​پوش با کالیبر 45 میلی متری قادر به نفوذ به زره های آلمانی با ضخامت 50 میلی متر از فاصله بیش از 50 متری نبودند. این امر تانک های آلمانی آخرین سری تولید را عملاً در برابر آنها غیرقابل نفوذ کرد. در نتیجه ضد حملات و نبرد تانک ها منجر به ضرب و شتم سریع تانک های قدیمی شد. از دست دادن ده ها یا حتی صدها وسیله نقلیه در یک نبرد چیزی غیرعادی نبود.
انواع جدید تانک ها، KV و T-34 تا حدودی موثرتر بودند. قبل از جنگ، ولسوالی های ویژه دریافت کننده اصلی آنها بودند. تا ژوئن 1941، 337 KV-1، 132 KV-2 و 832 T-34 در سربازان در غرب وجود داشت. قبلاً اغلب گفته می شد که KV و T-34 در برابر توپخانه ضد تانک آلمان آسیب ناپذیر هستند. با این حال، در واقعیت، آلمانی ها ابزاری برای مقابله با آنها داشتند. جدیدترین اسلحه های ضد تانک 50 میلی متری PAK-38 با استفاده از گلوله های زیر کالیبر به زره تانک های جدید شوروی حتی KV نفوذ کردند. در غیاب یا عدم پشتیبانی توپخانه برای ضدحمله، آلمانی ها KV و T-34 را با اسلحه های ضد هوایی و تفنگ های میدانی سنگین هدف قرار دادند. با این وجود، تانک های "سنگین" و "سنگین ترین" به طور مرتب در اسناد آلمان به عنوان یک عامل بازدارنده ظاهر می شوند. بنابراین، در ژورنال رزمی گروه ارتش جنوب در 29 ژوئن، نشان داده شد که پیشروی نیروهای آلمانی در لووف "با ضد حملات انجام شده با پشتیبانی تانک های سنگین مهار شد."
در نبرد مرزی قابل مانور، «بیماری های دوران کودکی» خودروهای جدید نیز تأثیر منفی بر روند خصومت ها گذاشت. قابلیت اطمینان مکانیکی KV و T-34 تولید شده در 1940-41. چیزهای زیادی برای دلخواه باقی گذاشت. و موتور دیزل V-2 تانک های جدید هنوز ناقص بود. در سال 1941، منابع گذرنامه تمام V-2 ها از 100 ساعت موتور روی نیمکت و میانگین 45 تا 70 ساعت در یک تانک تجاوز نمی کرد. این امر به دلایل فنی منجر به شکست مکرر تانک ها در راهپیمایی ها شد.

در عین حال، نباید تصور کرد که ضدحمله های سپاه مکانیزه شوروی کاملاً بی فایده بود. رئیس بخش زرهی جبهه شمال غربی، سرهنگ پولوبیاروف، در مورد اقدامات سپاه 12 مکانیزه نوشت: "سپاه با فداکاری خود، پیاده نظام را از نابودی و شکست کامل نجات داد." این کلمات کم و بیش در مورد اعمال اکثر سپاه های مکانیزه دیگر قابل استفاده است. اقدامات سپاه 12 مکانیزه و لشکر 2 تانک به فرماندهی راسینیایی، عقب نشینی ارتش هشتم را از پشت دوینا غربی تضمین کرد. بعدها، مقاومت سرسختانه ارتش در استونی منجر به از دست دادن زمان توسط گروه ارتش "شمال" شد و به حفظ لنینگراد کمک کرد. ضد حملات سپاه مکانیزه جبهه جنوب غربی در اوکراین منجر به پیشروی آهسته و محتاطانه گروه 1 پانزر E. von Kleist شد.
در اینجا مناسب است به نقل از سرهنگ دیوید ام. گلانتز که در مورد ضد حملات شوروی در سال 1941 می نویسد: «از سوی دیگر، حملات مداوم و غیرمنطقی و اغلب بیهوده شوروی به طور نامحسوسی قدرت جنگی نیروهای آلمانی را از بین برد و باعث شد. ضررهایی که هیتلر را بر آن داشت تا استراتژی خود را تغییر دهد و در نهایت شرایط را برای شکست ورماخت در نزدیکی مسکو ایجاد کرد. آن دسته از افسران و سربازان شوروی که از غسل تعمید جدی و پرهزینه خود در آتش جان سالم به در بردند، در نهایت از آموزش سریع خود برای تحمیل خسارات وحشتناک به شکنجه گران خود استفاده کردند.

با این حال، در کوتاه مدت، ضد حملات اغلب فقط محاصره را به تاخیر می اندازد. اگر در اوکراین و کشورهای بالتیک در ژوئن 1941 هیچ "دیگ بخار" بزرگی وجود نداشت، پس در بلاروس اقدامات دو گروه تانک منجر به محاصره نیروهای اصلی جبهه غربی در منطقه بیالیستوک و ولکوویسک شد. خود محاصره به مقاومت منجر نشد. محاصره‌ها سرسختانه سعی می‌کردند به خودشان برسند. حتی در آخرین روزهای وجود "دیگ"، نیروهای شوروی به مقاومت سرسختانه ادامه دادند. خلاصه عملیات مرکز گروه ارتش در 9 خرداد حاکی از:
بسیاری از غنائم اسیر شد، سلاح های مختلف (عمدتاً اسلحه های توپخانه)، تعداد زیادی تجهیزات مختلف و بسیاری از اسب ها. روس‌ها متحمل خسارات هنگفتی در مردگان شده‌اند، زندانیان کمی هستند.»
تنها پس از تلاش های مکرر برای بیرون آمدن از "دیگ" و تمام شدن سوخت و مهمات، مقاومت شروع به کاهش کرد و تعداد زندانیان افزایش یافت. در اینجا به این نکته نیز باید توجه داشت که در جنگ آن زمان هر فردی که لباس نظامی به تن داشت با سلاح در دست در خط مقدم نمی جنگید. در بخش تفنگ حدود نیمی از آنها وجود دارد. توپخانه‌ها، سیگنال‌ها، تدارکات و سازندگان نظامی در یک محیط بزرگ سقوط می‌کنند. آموزش تاکتیکی آنها ضعیفتر از رزمندگان خط اول بود و احتمال اسیر شدن آنها بیشتر بود. یک ستون خبری چشمگیر از دامادها، سیگنال دهندگان و سازندگان را می توان به راحتی از یک ساختمان استخدام کرد. کل ارتش محاصره شده بودند.
به هر حال، نیروهای ولسوالی های سرحدی به سادگی فرصتی برای متوقف کردن دشمن نداشتند. موازنه نیروها بین نیروهای کاملاً مستقر و بسیج شده سه گروه ارتش و نیروهای مستقر و غیر بسیج شده سه منطقه ویژه، ارتش سرخ را محکوم به شکست کرد. آلمانی ها ابتدا ارتش ها را در نزدیکی مرز و سپس سپاه به اصطلاح "عمیق" را در 100-150 کیلومتری آن درهم شکستند. این امر باعث شد که نیروهای کتک خورده سه جبهه به سمت شرق، مرز قدیم و حتی فراتر از آن عقب نشینی کنند. جدی ترین پیامد عقب نشینی، از دست دادن تانک ها و خودروهای خراب و از کار افتاده بود. در شرایط دیگر، آنها می توانستند بازسازی شوند، اما باید رها می شدند.
به بیان دقیق، وضعیت متقارن بود. بنابراین، به عنوان مثال، در 5 ژوئیه 1941، 200 مخزن از همه نوع در تعمیرگاه های گروه 1 پانزر 4 وجود داشت. علاوه بر این، خودروهای جنگی ممکن است هفته‌ها تحت تعمیر باشند. اگر آلمان ها شکست می خوردند، بیشتر این ماشین ها به طور جبران ناپذیری از دست می رفتند. به همین ترتیب، تانک های Pz.III و Pz.IV برای تزئین کنار جاده ها باقی می ماندند. در واقع، این دقیقاً همان چیزی است که در سال‌های 1943-1945 اتفاق افتاد، زمانی که جدیدترین ببرها و پلنگ‌ها در طول عقب‌نشینی در میدان‌های جنگ رها شدند.

باید تاکید کرد که تلفات زیاد تجهیزات به خودی خود دلیل ناکامی های ارتش سرخ در نبرد مرزی شد. شکست نیروهای مناطق ویژه، فروپاشی جبهه دفاعی ارتش های ترکیبی، منجر به از دست دادن صندوق تعمیر و در نتیجه کاهش فاجعه آمیز پتانسیل تشکیلات مکانیزه ارتش سرخ شد. . این وضعیت پیش از این درخشان در جبهه را بدتر کرد. اگر در ژوئن و اوایل ژوئیه 1941 فرماندهی سپاه مکانیزه را در دست داشت، در اوت-اکتبر آنها ناپدید شدند. در نتیجه، در این زمان بود که بزرگترین فجایع سال اول جنگ رخ داد: "دیگ بخار" کیف در سپتامبر، "دیگ های بخار" ویازمسکی، بریانسک و ملیتوپل در اکتبر 1941.
هوانوردی مستحق بحث جداگانه است. از نظر تعداد هواپیما، نیروی هوایی ارتش سرخ برتری محسوسی بر دشمن داشت (به جدول مراجعه کنید).

جدول. نسبت نیروهای نیروی هوایی طرفین به آغاز جنگ.
لازم به ذکر است که برتری کمی تا حد قابل توجهی با استفاده فشرده تر از هواپیما توسط آلمانی ها جبران شد. آنها اغلب سورتی پروازهای بیشتری را با هواپیماهای کمتر انجام می دادند. همچنین، سازماندهی نیروی هوایی KA کمتر کامل بود و تعداد زیادی هواپیما بین ارتش ها پراکنده بود. ایده ارتش های هوایی، متحد کردن تمام هواپیماها در دست فرماندهی جبهه، تنها در سال 1942 مطرح شد.
برای خنثی کردن نیروی هوایی شوروی، فرماندهی لوفت وافه عملیات گسترده ای را برای شکست فرودگاه های مناطق مرزی برنامه ریزی کرد. متأسفانه این طرح مورد پسند وقایع آخرین ماه های قبل از جنگ قرار گرفت. قبل از جنگ، تعداد فرودگاه های قابل استفاده به دلیل شروع ساخت و ساز در تعدادی از سایت های باند بتنی کاهش یافت. در دوره یخ زدگی پاییز و بهار، فرودگاه های بدون سنگفرش سست شد و آموزش عادی خلبانان تقریباً غیرممکن شد. در زمستان 1940-1941. تصمیم گرفته شد که نوارهای بتنی در تعدادی از میدان های هوایی در ولسوالی های مرزی و داخلی ساخته شود. در واقع ، در قلمرو KOVO ، قرار بود 63 فرودگاه با باندهای بتنی تجهیز شود ، تا 25 مه 1941 ، 45 میدان به گودال تبدیل شد.

همین تصویر در بلاروس مشاهده شد. حتی بر اساس نتایج بازرسی از فرودگاه های ZapOVO در آوریل 1941، گفته شد:
وی گفت: «برای دوره تابستان، 61 میدان هوایی به طور موقت از مدار خارج می شوند، که در آنها ساخت باند برنامه ریزی شده است، از جمله 16 فرودگاه اصلی، که ذخایر بخش هایی از منطقه در آن متمرکز است. در غرب بلاروس (غرب نصف النهار مینسک)، از 68 فرودگاه، 47 فرودگاه مشغول ساخت فرودگاه هستند که از این تعداد 37 فرودگاه در فرودگاه های موجود ساخته می شود، 13 فرودگاه برای کار برای دوره تابستان (کمپ ها) اشغال شده است. و 18 فرودگاه آزاد باقی می‌مانند» 5.
بنابراین، مانور هوانوردی ZapOVO در ابتدا محدود شد، حتی با توجه به طرح‌هایی که برای ساخت باندهای بتنی برای اجرا در بهار 1941 پذیرفته شد. شروع ساخت و ساز این کابوس را به واقعیت تبدیل کرد:
علیرغم هشدارها مبنی بر اینکه باند فرودگاه نباید به یکباره در همه فرودگاه ها ساخته شود، بلافاصله ساخت 60 باند آغاز شد. در عین حال، مهلت های ساخت و ساز رعایت نشد، مصالح ساختمانی زیادی در فرودگاه ها انباشته شد که در نتیجه فرودگاه ها عملاً از مدار خارج شدند. در نتیجه ساخت چنین فرودگاه هایی در روزهای اول جنگ، مانور هوانوردی بسیار محدود شد و یگان ها در معرض حمله دشمن قرار گرفتند.

در بهار 1941، زمانی که کار بر روی تبدیل فرودگاه ها به نوارهای بتنی آغاز شد، وضعیت سیاسی هنوز به وضوح تهدید کننده ارزیابی نشده بود. هنوز هیچ هشداری به سورج داده نشده است. وقتی مشخص شد که جنگ در آستانه است، فرودگاه ها قبلاً از کار افتاده بودند. بر این اساس، پس از حمله به یک فرودگاه، نمی توان هنگ هوایی شوروی را تضمین کرد که به دیگری پرواز کند، مورد حمله قرار نگیرد و احتمالاً برای دشمن ناشناخته باشد. در شرایط مانور محدود، هنگ های هوایی نیروی هوایی مناطق مرزی در روز 31 خرداد ماه مورد حملات پی در پی قرار گرفتند که اگر اولین و سومین یا پنجمین آن نبود، می توانست موفقیت آمیز باشد. فرودگاه های شوروی با بیش از یک حمله در اوایل صبح در روز اول جنگ ویران شد. آنها چندین روز بارها و بارها مورد حمله قرار گرفتند.
ضربه تمام کننده عقب نشینی عمومی به مرز قدیم پس از پایان نبرد مرزی بود. هواپیماهای آسیب دیده باید رها می شدند. در اینجا باید از یک طرف به یک چیز ساده و از طرف دیگر برای همه واضح و مبرهن اشاره کرد: یک هواپیمای جنگی 1941 یک ماشین ژیگولی نیست. این یک ماشین نسبتا پیچیده و دمدمی مزاج است که نیاز به تعمیر و نگهداری پیچیده و زمان بر دارد. خروج سیستم موجود را نقض کرد. در 2 ژوئیه، لشکر 15 هوایی نیروی هوایی جبهه جنوب غربی ابتدا به فرودگاه ترانچ و کاخ منتقل شد و در 3 ژوئیه پرواز به فرودگاه تیرانوفکا ضروری بود. بر این اساس، ستون های وسایل نقلیه دارای دارایی پایگاه هوایی قدیمی در زوبوف که هنوز به مکان تعیین شده اولیه نرسیده بودند، باید به تیرانوفکا مستقر می شدند. هواپیماهای بخش هوایی بدون تعمیر و نگهداری مناسب به پایان رسید. در گزارشی به تاریخ 3 ژوئیه، ستاد لشکر 15 هوایی گزارش می دهد: «هوای هواپیما نیست، کمپرسور نرسیده، [کمپرسور] موجود پایگاه محلی معیوب است. هیچ لوله ای برای شارژ هواپیما با هوا وجود ندارد، ما آنچه را که داریم تطبیق می دهیم.» 7 . جنگنده MiG-3 دارای سیستم استارت موتور هوای فشرده بود. بر این اساس، هنگامی که هوا از سیلندر داخل هواپیما استفاده می شود و در صورت عدم امکان سوخت گیری آن، هواپیما به سادگی بلند نمی شود. هوای داخل سیلندر دارای فشار کاری 120-150 اتمسفر بود. آن ها شما نمی توانید آن را با یک پمپ دستی پمپ کنید. هواپیمایی که در یک فرودگاه با سیلندر خالی ایستاده باشد برای دشمن "اردک نشسته" خواهد بود. سایر تشکل های هوایی نیروی هوایی KA نیز با مشکلات مشابهی روبرو بودند که در نتیجه لیست تلفات به طور پیوسته پر می شد.
"خط استالین" - استحکامات در مرز قدیمی - از اواخر دهه 1920 ساخته شد و تا سال 1941 تقریباً منسوخ شده بود. بیشتر سازه ها مسلسل با آغوش جلو بودند. پس از انتقال مرز به غرب، هیچ کس "خط استالین" را ویران نکرد. ساختمان ها فقط گلوله شده بودند. حتی قبل از شروع جنگ، آنها شروع به مرتب کردن کردند. با رسیدن آلمانی ها به خط مرز قدیمی، چندین نبرد در "خط استالین" رخ داد. آلمانی ها از همان تکنیک ها استفاده کردند - گروه های تهاجمی، تانک ها و توپخانه سنگین. علاوه بر این، جلویی یعنی. آغوشی که در مقابل دشمن در حال پیشروی بود، به شلیک سنگرها از سلاح های ضد هوایی 88 میلی متری از فواصل دور علاقه داشت. سرسخت ترین مقاومت توسط Polotsk UR "خط استالین" ارائه شد. در مجموع، امید به حفظ آلمانی ها در خط مرز قدیم محقق نشد.

با جمع بندی مطالب فوق می توان موارد زیر را بیان کرد. شکست تابستان 1941 به دلیل هیچ رذیلت غیرعادی ارتش سرخ نبود. دلیل اصلی شکست، پیشروی در بسیج و اعزام بود که منجر به شکست در قطعات شد. لهستان در سال 1939 به همین ترتیب شکست خورد. بسیاری از کاستی های ارتش سرخ که دلایل شکست اعلام شد تا سال 1945 وجود داشت. نیروهای تانک اتحاد جماهیر شوروی فقط در پایان سال 1942 و حتی تشکیلات مکانیزه تمام عیار را به دست آوردند. سپس نسبت به لشکرهای تانک آلمانی پایین تر بودند. سربازان در عملیات های موفقیت آمیز در 1944-45. اغلب کسانی که در سال 1941 عقب نشینی کردند فرمانده بودند.تجهیزات انباشته شده قبل از جنگ به سپر فولادی برای نیروهای ضعیف از نظر عددی مناطق ویژه در ژوئن 1941 و ارتش های مناطق داخلی در ژوئیه 1941 تبدیل شد. اقدامات فعال در تابستان 1941 در سال 1941 ، فرماندهی ارتش سرخ موفق شد با آغاز مبارزات زمستانی 1941-1942 زمان را برای تشکیل تشکل های جدید و ترمیم جبهه به دست آورد.

1 تیم نویسندگان "نبرد و قدرت عددی نیروهای مسلح اتحاد جماهیر شوروی در طول جنگ بزرگ میهنی (1941 - 1945) مجموعه آماری شماره 1 (22 ژوئن 1941)"، M .: موسسه تاریخ نظامی وزارت امور خارجه دفاع از فدراسیون روسیه، ص 135.
2 دیوید ام. گلانتز. بارباروسا تهاجم هیتلر به روسیه 1941، ص 206
3 TsAMO RF, f.500, op.12462, d.131, l.125.
4 NARA T313 R15 f7241967.
5 TsAMO RF, f.35, op.11285, d.130, l.129.
6 TsAMO RF, f.208, op.2589, d.92, l.10.
7 TsAMO RF f.229, op.181, d.10, l.173.

به گفته کارشناسان نظامی، تا سال 1941 ارتش آلمان قوی ترین ارتش جهان بود. یگان های آلمانی که در نبردها سخت شده بودند و طعم پیروزی ها را می دانستند، با احساس برتری خود به مرز شوروی نزدیک شدند. سربازان ورماخت خود را شکست ناپذیر می دانستند.
رویکرد سیستم ها
ورنر پیچت مورخ آلمانی معتقد بود که این معاهده ورسای بود که طبق آن آلمان حق داشتن ارتشی بیش از 100 هزار نفر را نداشت که ژنرال های برلین را مجبور کرد به دنبال اصول جدیدی برای تشکیل ارتش باشند. نیروها و پیدا شدند. و اگرچه هیتلر با به قدرت رسیدن در سال 1933 ، "هنجارهای ورسای" را رها کرد ، ایدئولوژی تحرک نظامی ارتش جدید قبلاً ذهن رهبران نظامی آلمان را به خود جلب کرده است. بعداً انتقال سربازان آلمانی به اسپانیا برای محافظت از رژیم فرانکو امکان آزمایش توپ های ضد هوایی 88 میلی متری، جنگنده های Me-109 و بمب افکن های غواصی از نوع Stuka-87 را در شرایط واقعی ممکن کرد. هوانوردی جوان نازی مدرسه جنگ هوایی خود را ایجاد کرد. کمپین بالکان در سال 1941 نشان داد که هماهنگ کردن مقدار زیادی از تجهیزات چقدر مهم است. در نتیجه، افسران ستاد آلمانی در مقابل شرکت روسی تجربه موفقی در استفاده از واحدهای متحرک تقویت شده توسط هوانوردی داشتند. همه اینها به آنها اجازه داد تا یک سازمان نظامی از نوع جدید و مهمتر از همه سیستمیک ایجاد کنند که به طور بهینه برای انجام ماموریت های جنگی تنظیم شده است.
آموزش ویژه
در سال 1935، مفهوم آموزش ویژه برای سربازان ورماخت به منظور ساختن نوعی "سلاح موتوری" از یک جنگنده مطرح شد. برای این کار از بین جوانان تواناترین جوانان انتخاب شدند. آنها در اردوهای آموزشی آموزش دیدند. برای درک اینکه سربازان آلمانی مدل 1941 چگونه بودند، باید کتاب چند جلدی اکو ساندر والتر کمپوفسکی را بخوانید. این کتاب ها شواهد متعددی را در توضیح شکست در نبرد استالینگراد، از جمله مکاتبات سربازان ارائه می دهد. مثلاً در مورد یک سرجوخه هانس می گوید که در فاصله 40-50 متری می توانست با نارنجک به پنجره کوچکی آن طرف خیابان بزند. اگر زنده بود این خانه لعنتی را راحت می گرفتیم که نصف جوخه ما مردند. اما در اوت 1941، یک ستوان اسیر روسی با شلیک گلوله به پشت او را کشت. مضحک بود، زیرا آنقدر تسلیم شدند که ما حتی فرصت جست و جوی آنها را نداشتیم. هانس در حال مرگ فریاد زد که این عادلانه نیست. بر اساس ارقام رسمی، در سال 1941 ورماخت 162799 سرباز کشته، 32484 مفقود و 579795 زخمی را از دست داد که اکثر آنها در بیمارستان ها جان خود را از دست دادند یا از کار افتادند. هیتلر این تلفات را هیولاآمیز خواند، نه به دلیل تعداد، بلکه به دلیل کیفیت از دست رفته ارتش آلمان. در برلین، آنها مجبور شدند اعلام کنند که جنگ متفاوت خواهد بود - جنگ با تمام ابزارهای موجود. سربازان روسی در تابستان و پاییز 1941 مقاومت فعالی ارائه کردند. به عنوان یک قاعده، این حملات توسط سربازان ناامید و محکوم به فنا ارتش سرخ، تک گلوله از خانه های آتش گرفته، خود انفجاری بود. در مجموع، 3138 هزار سرباز شوروی در سال اول جنگ، اغلب در اسارت یا در "دیگ بخار" جان خود را از دست دادند. اما این آنها بودند که نخبگان ورماخت را که آلمانی ها برای شش سال با دقت آماده می کردند، خون کردند.
تجربه نظامی عظیم
هر فرماندهی به شما خواهد گفت که اخراج سربازان تحت فرمان شما چقدر مهم است. ارتش آلمان که به اتحاد جماهیر شوروی حمله کرد این تجربه ارزشمند از پیروزی های نظامی را داشت. در سپتامبر 1939، سربازان ورماخت که به راحتی 39 لشکر لهستانی ادوارد ریدز-اسمیگلی را شکست دادند، برای اولین بار طعم پیروزی را احساس کردند. سپس خط ماژینو بود، تصرف یوگسلاوی و یونان - همه اینها فقط خودآگاهی شکست ناپذیری آنها را تقویت کرد. در آن زمان هیچ کشوری در جهان این همه جنگجوی اخراجی با انگیزه موفقیت نداشت. ژنرال بازنشسته پیاده نظام کورت فون تیپلسکیرش معتقد بود که این عامل در اولین پیروزی ها بر ارتش سرخ مهمترین عامل بود. وی در تشریح مفهوم جنگ های برق آسا تاکید کرد که بر خلاف ساعات مضطرب پیش بینی جنگ با لهستان، فاتحان آلمانی با اعتماد به نفس وارد خاک روسیه شوروی شدند. به هر حال، دفاع چند روزه از قلعه برست تا حد زیادی به این دلیل است که لشکر 42 تفنگ ارتش سرخ، که دارای تجربه رزمی در جنگ فنلاند است، در قلمرو آن مستقر بود.
مفهوم تخریب دقیق
آلمانی‌ها همچنین بر تخریب سریع جیب‌های مقاومت، صرفنظر از اینکه چقدر محکم محافظت می‌شدند، تأکید کردند. به گفته ژنرال های آلمانی، در این صورت، دشمن احساس هلاکت و بیهودگی مقاومت دارد. به عنوان یک قاعده، از گلوله باران دقیق و تقریباً تک تیرانداز استفاده می شد. این از طریق استفاده موفقیت آمیز از پست های رصد نوری بصری به دست آمد که با کمک آنها گلوله باران در فاصله 7-10 کیلومتری از مواضع ما تنظیم شد. تنها در پایان سال 1941، ارتش سرخ پادزهری برای توپخانه نازی که همه چیز را می دید پیدا کرد، زمانی که شروع به ساخت سازه های دفاعی در دامنه های معکوس تپه ها، دور از دسترس اپتیک آلمانی کرد.
اتصال با کیفیت
مهمترین مزیت ورماخت نسبت به ارتش سرخ ارتباطات با کیفیت بالا بود. گودریان معتقد بود که تانک بدون ارتباط رادیویی قابل اعتماد حتی یک دهم توانایی خود را نشان نمی دهد. در رایش سوم، از آغاز سال 1935، توسعه فرستنده‌های امواج مافوق کوتاه قابل اعتماد شدت گرفت. ژنرال‌های ورماخت به لطف ظهور دستگاه‌های اساساً جدید طراحی شده توسط دکتر گروب در سرویس ارتباطات آلمان، توانستند به سرعت صحنه عظیم عملیات نظامی را کنترل کنند. به عنوان مثال تجهیزات تلفنی با فرکانس بالا در فواصل یک و نیم هزار کیلومتری بدون هیچ گونه تداخلی به مقر تانک آلمان خدمت می کردند. به همین دلیل است که در 27 ژوئن 1941 در منطقه دوبنو، گروه کلیست که تنها 700 تانک داشت، توانست سپاه مکانیزه ارتش سرخ را که شامل 4000 خودروی جنگی بود، شکست دهد. بعدها، در سال 1944، ژنرال های شوروی با تجزیه و تحلیل این نبرد، به تلخی اعتراف کردند که اگر تانک های ما در آن زمان ارتباطات رادیویی داشتند، ارتش شوروی در همان آغاز جنگ را تغییر می داد.
و هنوز هیچ چیز به آنها کمک نکرد، حتی فیل ها! به لطف شجاعت فداکارانه و عشق بزرگ به وطن پدران و اجدادمان، کاملترین ماشین نظامی جهان شکست خورد و امیدوارم هرگز دوباره متولد نشود!

در غیاب جبهه زمینی در اروپا، رهبری آلمان تصمیم گرفت اتحاد جماهیر شوروی را طی یک لشکرکشی کوتاه مدت در تابستان و پاییز 1941 شکست دهد. برای رسیدن به این هدف، آماده ترین واحد نیروهای مسلح آلمان 1 در مرز با اتحاد جماهیر شوروی مستقر شد.

ورماخت

برای عملیات بارباروسا، از 4 مقر فرماندهی گروه های ارتش موجود در ورماخت، 3 ("شمال"، "مرکز" و "جنوب") (75٪) و از 13 ستاد ارتش های میدانی - 8 (61.5٪) مستقر شدند. ، از 46 ستاد ارتش - 34 (73.9%)، از 12 سپاه موتوری - 11 (91.7%). در مجموع، 73.5 درصد از کل لشکرهای موجود در ورماخت به کمپین شرقی اختصاص یافت. اکثر نیروها تجربه رزمی داشتند که در کمپین های نظامی قبلی به دست آورده بودند. بنابراین، از 155 لشکر در عملیات نظامی در اروپا در 1939-1941. 127 نفر (81.9%) شرکت کردند و 28 نفر باقی مانده تا حدی توسط پرسنلی که تجربه رزمی نیز داشتند، سرنشین شدند. در هر صورت، اینها آماده ترین واحدهای ورماخت بودند (جدول 1 را ببینید). نیروی هوایی آلمان 60.8 درصد از واحدهای پرواز، 16.9 درصد از نیروهای دفاع هوایی و بیش از 48 درصد از نیروهای سیگنال و سایر واحدها را برای پشتیبانی از عملیات بارباروسا مستقر کرد.

ماهواره های آلمانی

به همراه آلمان، متحدانش برای جنگ با اتحاد جماهیر شوروی آماده می شدند: فنلاند، اسلواکی، مجارستان، رومانی و ایتالیا، که نیروهای زیر را برای جنگ اختصاص دادند (جدول 2 را ببینید). علاوه بر این، کرواسی 56 هواپیما و حداکثر 1.6 هزار نفر را ارائه کرد. تا 22 ژوئن 1941، هیچ سرباز اسلواکی و ایتالیایی در مرز وجود نداشت، که بعداً وارد شدند. در نتیجه، 767100 مرد، 37 لشکر حساب شده، 5502 اسلحه و خمپاره، 306 تانک و 886 هواپیما در نیروهای متحد آلمان مستقر در آنجا وجود داشت.

در مجموع تعداد نیروهای آلمان و متحدانش در جبهه شرقی به 4329.5 هزار نفر، 166 لشکر شهرک سازی، 42601 اسلحه و خمپاره، 4364 دستگاه تانک، اسلحه تهاجمی و خودکششی و 4795 فروند هواپیما (که 51 مورد آن در اختیار ارتش بود. فرماندهی عالی نیروی هوایی و به همراه 8.5 هزار نفر از پرسنل نیروی هوایی در محاسبات بعدی لحاظ نشده است.

ارتش سرخ

در شرایط شروع جنگ در اروپا، نیروهای مسلح اتحاد جماهیر شوروی همچنان در حال افزایش بودند و تا تابستان 1941 آنها بزرگترین ارتش در جهان بودند (به جدول 3 مراجعه کنید). در پنج منطقه مرزی غرب نیز 56.1 درصد نیروی زمینی و 59.6 درصد نیروی هوایی مستقر بودند. علاوه بر این، از ماه می 1941، تمرکز 70 لشکر از رده دوم استراتژیک از مناطق نظامی داخلی و از شرق دور در تئاتر عملیات غرب (TVD) آغاز شد. تا 22 ژوئن، 16 لشکر (10 تفنگ، 4 تانک و 2 موتوری) به ولسوالی های غربی رسیدند که در آنها 201691 نفر، 2746 اسلحه و 1763 تانک وجود داشت.

گروه بندی نیروهای شوروی در صحنه عملیات غرب بسیار قدرتمند بود. تراز کلی نیروها تا صبح روز 22 ژوئن 1941 در جدول 4 ارائه شده است که با قضاوت بر اساس داده های آن، دشمن فقط از نظر تعداد پرسنل از ارتش سرخ بیشتر بود زیرا نیروهای وی بسیج شده بودند.

توضیحات اجباری

اگرچه داده های فوق ایده ای کلی از قدرت جناح های مخالف ارائه می دهد، اما باید در نظر داشت که ورماخت تمرکز استراتژیک و استقرار در تئاتر را تکمیل کرد، در حالی که در ارتش سرخ این روند در نوسان کامل بود. چگونه به صورت مجازی این وضعیت را توصیف کرد A.V. شوبین، "جسمی متراکم از غرب به شرق با سرعت زیاد در حال حرکت بود. از شرق، یک بلوک عظیم تر، اما سست تر به آرامی به جلو حرکت می کرد که جرم آن در حال رشد بود، اما نه با سرعت کافی" 2 . بنابراین، همبستگی نیروها در دو سطح دیگر باید در نظر گرفته شود. اولاً این موازنه نیروهای احزاب در جهات مختلف استراتژیک در مقیاس منطقه (جبهه) - گروه ارتش و ثانیاً در جهت های عملیاتی فردی در منطقه مرزی در مقیاس ارتش - ارتش است. در عین حال، در مورد اول، فقط نیروی زمینی و نیروی هوایی در نظر گرفته شده است و برای طرف شوروی، نیروهای مرزی، توپخانه و هوانوردی نیروی دریایی نیز در نظر گرفته شده است، اما بدون اطلاع از پرسنل ناوگان و نیروهای داخلی NKVD. در حالت دوم فقط نیروی زمینی برای هر دو طرف در نظر گرفته شده است.

شمال غربی

در جهت شمال غربی، نیروهای گروه ارتش آلمان "شمال" و منطقه نظامی ویژه بالتیک (PribOVO) با یکدیگر مخالفت کردند. ورماخت از نظر نیروی انسانی و برخی در توپخانه برتری نسبتاً قابل توجهی داشت، اما از نظر تانک و هواپیما در سطح پایین تری قرار داشت. با این حال، باید در نظر داشت که تنها 8 لشکر شوروی مستقیماً در نوار مرزی 50 کیلومتری و 10 لشکر دیگر در 50-100 کیلومتری مرز قرار داشتند. در نتیجه، در جهت حمله اصلی، نیروهای گروه ارتش "شمال" موفق به دستیابی به تعادل مطلوب تری از نیروها شدند (جدول 5 را ببینید).

جهت غربی

در جهت غرب، نیروهای مرکز گروه ارتش آلمان و منطقه نظامی ویژه غربی (ZapOVO) با بخشی از نیروهای ارتش یازدهم PribOVO به مقابله با یکدیگر پرداختند. برای فرماندهی آلمان، این جهت در عملیات بارباروسا اصلی بود و بنابراین مرکز گروه ارتش قوی ترین در کل جبهه بود. 40٪ از کل لشکرهای آلمانی مستقر از بارنتز تا دریای سیاه (شامل 50٪ موتوری و 52.9٪ تانک) و بزرگترین ناوگان هوایی Luftwaffe (43.8٪ هواپیما) در اینجا متمرکز شدند. فقط 15 لشکر شوروی در منطقه تهاجمی مرکز گروه ارتش در مجاورت مرز و 14 لشکر در 50-100 کیلومتری آن قرار داشتند. علاوه بر این، نیروهای ارتش 22 از منطقه نظامی اورال در قلمرو منطقه در منطقه پولوتسک متمرکز شدند که تا 22 ژوئن 1941، 3 لشکر تفنگ به محل رسیدند و سپاه 21 مکانیزه از منطقه نظامی مسکو - با تعداد کل 72016 نفر، 1241 اسلحه و خمپاره و 692 تانک. در نتیجه ، نیروهای ZAPOVO ، که در ایالت های زمان صلح وجود دارند ، فقط از نظر پرسنل از دشمن پایین تر بودند ، اما در تانک ها ، هواپیماها و کمی در توپخانه از او پیشی گرفتند. اما بر خلاف نیروهای مرکز گروه ارتش، تمرکز خود را کامل نکردند و همین امر باعث شد تا تکه تکه آنها را در هم بکوبند.

قرار بود مرکز گروه ارتش با ضربه ای از سووالکی و برست به مینسک، نیروهای ZapOVO واقع در لبه بیالیستوک را دو برابر کند، بنابراین نیروهای اصلی گروه ارتش در جناحین مستقر شدند. از جنوب (از برست) ضربه اصلی وارد شد. در جناح شمالی (سووالکی) سومین گروه پانزر ورماخت مستقر شد که با مخالفت واحدهای ارتش یازدهم PribOVO مواجه شد. نیروهای سپاه 43 ارتش 4 ارتش آلمان و گروه 2 پانزر در منطقه ارتش 4 شوروی مستقر شدند. در این مناطق، دشمن توانست به برتری قابل توجهی دست یابد (به جدول 6 مراجعه کنید).

جنوب غربی

در جهت جنوب غربی، گروه ارتش جنوب، که نیروهای آلمانی، رومانیایی، مجارستانی و کرواسی را متحد می کرد، با مخالفت بخش هایی از ناحیه ویژه کی یف و منطقه نظامی اودسا (KOVO و OdVO) مواجه شد. گروه بندی شوروی در جهت جنوب غربی قوی ترین در کل جبهه بود ، زیرا این او بود که قرار بود ضربه اصلی را به دشمن وارد کند. با این حال ، حتی در اینجا نیز نیروهای شوروی تمرکز و استقرار خود را کامل نکردند. بنابراین ، در KOVO در مجاورت مرز فقط 16 لشکر وجود داشت و 14 لشکر در 50-100 کیلومتری آن قرار داشتند. در OdVO، 9 لشکر در منطقه مرزی 50 کیلومتری و 6 لشکر در منطقه 50-100 کیلومتری قرار داشتند. علاوه بر این، نیروهای ارتش های 16 و 19 وارد قلمرو مناطق شدند که از آنها تا 22 ژوئن 10 لشکر (7 تفنگ، 2 تانک و 1 موتور) با تعداد کل 129675 نفر، 1505 تفنگ و خمپاره و 1071 متمرکز شدند. تانک ها حتی بدون اینکه بر اساس کارکنان زمان جنگ پرسنل شوند، نیروهای شوروی از گروه های دشمن که فقط از نظر نیروی انسانی برتری داشتند، اما در تانک ها، هواپیماها و توپخانه تا حدودی کمتر بودند، بیشتر بود. اما در جهت حمله اصلی گروه ارتش "جنوب"، جایی که ارتش 5 شوروی با واحدهای ارتش 6 آلمان و گروه 1 پانزر با مخالفت روبرو شد، دشمن موفق شد تعادل بهتری از نیروها را برای خود به دست آورد (نگاه کنید به جدول 7).

وضعیت شمال

مطلوب ترین نسبت برای ارتش سرخ نسبت در جبهه منطقه نظامی لنینگراد (LVO) بود که در آن نیروهای فنلاندی و واحدهای ارتش آلمان "نروژ" با آن مخالفت کردند. در شمال دور، نیروهای ارتش 14 شوروی با واحدهای آلمانی سپاه پیاده نظام کوهستانی "نروژ" و سپاه 36 ارتش مخالفت کردند و در اینجا دشمن از نظر نیروی انسانی برتری داشت و در توپخانه ناچیز بود (جدول 8 را ببینید). درست است، باید در نظر داشت که از آنجایی که خصومت ها در مرز شوروی و فنلاند در اواخر ژوئن - اوایل ژوئیه 1941 آغاز شد، هر دو طرف در حال افزایش نیروهای خود بودند و داده های ارائه شده تعداد نیروهای طرفین را منعکس نمی کند. آغاز خصومت ها

نتایج

بنابراین ، فرماندهی آلمان با استقرار بخش عمده ای از ورماخت در جبهه شرقی ، نتوانست به برتری قاطع نه تنها در منطقه کل جبهه آینده بلکه در مناطق گروه های ارتش فردی دست یابد. اما ارتش سرخ بسیج نشد و روند تمرکز استراتژیک و استقرار را کامل نکرد. در نتیجه، واحدهای اولین رده از نیروهای تحت پوشش به طور قابل توجهی پایین تر از دشمن بودند که نیروهای آن مستقیماً در مرز مستقر بودند. چنین ترتیبی از نیروهای شوروی باعث شد تا آنها را تکه تکه در هم بشکنند. در جهت حملات اصلی گروه های ارتش ، فرماندهی آلمان موفق شد بر نیروهای ارتش سرخ برتری ایجاد کند که تقریباً بسیار زیاد بود. مطلوب ترین توازن نیروها برای ورماخت در منطقه مرکز گروه ارتش ایجاد شد ، زیرا در این جهت بود که ضربه اصلی کل مبارزات شرقی وارد شد. در جهات دیگر، حتی در گروه های ارتش های پوشش دهنده، برتری شوروی در تانک ها تحت تأثیر قرار گرفت. توازن کلی نیروها به فرماندهی شوروی اجازه داد تا از برتری دشمن حتی در جهت حملات اصلی خود جلوگیری کند. اما در واقعیت برعکس این اتفاق افتاد.

از آنجایی که رهبری نظامی-سیاسی اتحاد جماهیر شوروی به اشتباه میزان تهدید حمله آلمان را ارزیابی کرد، ارتش سرخ با آغاز تمرکز استراتژیک و استقرار استراتژیک در صحنه عملیات غربی، که قرار بود تا 15 ژوئیه 1941 تکمیل شود، در ماه مه 1941، آغاز شد. در 22 ژوئن غافلگیر شد و نه گروه تهاجمی و نه دفاعی نداشت. نیروهای شوروی بسیج نشده بودند، ساختارهای عقب را مستقر نکرده بودند، و فقط در حال تکمیل تشکیل بدنه فرماندهی و کنترل در صحنه عملیات بودند. در جبهه از دریای بالتیک تا کارپات ها، از 77 لشکر ارتش سرخ که نیروهای تحت پوشش در اولین ساعات جنگ را پوشش می دادند، تنها 38 لشکر ناقص بسیج شده بودند که توانستند دشمن را عقب برانند، که تنها تعداد کمی از آنها موفق به گرفتن مواضع مجهز شدند. در مرز. بقیه نیروها یا در محل استقرار دائمی بودند یا در اردوگاه ها یا در راهپیمایی. با این حال، اگر در نظر بگیریم که دشمن بلافاصله 103 لشکر را وارد حمله کرد، واضح است که ورود سازمان یافته به نبرد و ایجاد یک جبهه محکم از نیروهای شوروی بسیار دشوار بود. فرماندهی آلمان با پیشی گرفتن نیروهای شوروی در استقرار استراتژیک، با ایجاد گروه‌های عملیاتی قدرتمند از نیروهای کاملاً آماده رزم خود در جهت‌های انتخابی حمله اصلی، شرایط مساعدی را برای تصرف ابتکار استراتژیک و انجام موفقیت‌آمیز اولین عملیات تهاجمی ایجاد کرد.

یادداشت
1. برای جزئیات بیشتر، نگاه کنید به: Meltyukhov M.I. فرصت از دست رفته استالین تقلا برای اروپا 1939-1941 (اسناد، حقایق، قضاوت). ویرایش سوم، تصحیح شد. و اضافی M., 2008. S. 354-363.
2. Shubin A.V. جهان در لبه پرتگاه است. از بحران جهانی تا جنگ جهانی. 1929-1941. M., 2004. S. 496.