«رفیق کیم ایل سونگ آنجاست. پیونگ یانگ

27.02.2022

کیم ایل سونگ (به زبان کره ای 김일성، به گفته Kontsevich - کیم ایلسون، متولد کیم سونگ جو، ۱۵ آوریل ۱۹۱۲، Mangyongdae - ۸ ژوئیه ۱۹۹۴، پیونگ یانگ) بنیانگذار ایالت کره شمالی و اولین حاکم آن از ۱۹۹۴ تا ۱۹۴۸ است. (رئیس دولت از سال 1972). نسخه کره ای مارکسیسم - جوچه را توسعه داد.

اطلاعات دقیق کمی در مورد کیم ایل سونگ وجود دارد و همه اینها به دلیل محرمانه بودن زندگی نامه اوست. نام او همان چیزی نیست که در بدو تولد دریافت کرده است. کیم ایل سونگ در سال 1912 در حومه پیونگ یانگ به دنیا آمد. خانواده در سال 1925 برای فرار از اشغال ژاپن به منچوری نقل مکان کردند. در منچوری، کیم ایل سونگ در سال 1931 به عضویت حزب کمونیست درآمد. مقامات نظامی اتحاد جماهیر شوروی توجه او را جلب کردند. جنگ جهانی دوم وجود داشت و کیم ایل سونگ در اتحاد جماهیر شوروی زندگی می کرد. او ادعا کرد که در ارتش سرخ جنگیده است. به احتمال زیاد او به سیاست مشغول بوده و نجنگیده است. او نام مستعار کیم ایل سونگ را به افتخار میهن‌پرست معروف کره‌ای که در جنگ با ژاپنی‌ها جان باخت، انتخاب کرد.

جنگ جهانی دوم به پایان رسید. نیروهای آمریکایی کره جنوبی و اتحاد جماهیر شوروی - شمال را اشغال کردند. آنها اعلام کردند که یک کشور واحد ایجاد خواهند کرد. در همین حال، کیم ایل سونگ و دیگر کمونیست های کره از اتحاد جماهیر شوروی به کشور خود بازگشتند تا کشور را رهبری کنند. بسیاری از کره ای ها نام کیم ایل سونگ را شنیده اند. آنها منتظر بازگشت او بودند، اما یک "کیم جدید" جوان را دیدند و نه یک جانباز جنگ. به طور قطع مشخص نیست که آیا این سوء تفاهم برطرف شده است یا خیر. در سال 1948، اشغال اتحاد جماهیر شوروی توسط کره به پایان رسید. کیم ایل سونگ قدرت را بر کره شمالی در دستان خود متمرکز کرد. او نخست وزیر کره شمالی شد. ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی هرگز نتوانستند کره را به صورت مسالمت آمیز متحد کنند. کیم ایل سونگ از حمایت اتحاد جماهیر شوروی و فرصت استفاده کرد و به همین دلیل به کره جنوبی حمله کرد تا آن را به زور به بخش شمالی الحاق کند. مقاومت حتی پس از ورود نیروهای اضافی سازمان ملل ضعیف بود. با این حال، ارتش کیم ایل سونگ نتوانست با ارتش داگلاس مک آرتور، که در اینچون فرود آمد، مقابله کند. نیروهای کیم ایل سونگ شکست خوردند و عقب نشینی کردند. جنگ در منطقه موازی 38 دو سال دیگر ادامه داشت.

در سال 1953، صلح مورد انتظار امضا شد. اکنون بیش از چهل سال است که نیروهای جنوب و شمال مواضع مقابل یکدیگر را در امتداد خط مرزی که در امتداد موازی 38 قرار دارد اشغال کرده اند. کیم ایل سونگ پس از آتش بس همچنان توانست قدرت خود را تقویت کند. در سال 1956 آخرین نیروهای مخالف در داخل کشور سرکوب شدند. در سال 1972، در حالی که قدرت نظامی و غیرنظامی را به طور کامل حفظ کرد، رئیس جمهور شد. زمان گذشت و کره شمالی از چین و اتحاد جماهیر شوروی دور شد. کیم ایل سونگ کیش شخصیت خود را در این کشور کاشت. کشور او در توسعه از همسایگان جنوبی خود عقب ماند. اغلب اوقات، کیم ایل سونگ در تامین مواد غذایی کشور با مشکلاتی روبرو بود. در دهه 1980، پسر کیم ایل سونگ جانشین پدرش شد. در سال 1994، کیم ایل سونگ درگذشت و قدرت در دستان کیم جونگ ایل متمرکز شد. کیم ایل سونگ به دور از اینکه یک رهبر و فرمانده بزرگ بود، به چین و اتحاد جماهیر شوروی وابسته بود. با این حال، باید به یاد داشته باشیم که کره شمالی با کره جنوبی، ژاپن، ایالات متحده دشمنی می کند و رژیمی که کیم ایل سونگ در این کشور ایجاد کرده است، هنوز وجود دارد.

کیم ایل سونگ در 15 آوریل 1912 در Mangyongdae، شهر پیونگ یانگ، پسر ارشد پدرش، کیم هیون جیک، و مادرش، Kang Bang Sok، به دنیا آمد.

پدر نام پسرش را "سونگ ژو" (به معنای "ستون شدن") گذاشت و می خواست که او ستون کشور شود.

در ادامه فعالیت های انقلابی والدینش، در دوران کودکی اغلب به نقاط مختلف کره و چین نقل مکان کرد.

با تشکر از آینده نگری پدر کیم ایل سونگبا یادگیری زودهنگام چینی و تحصیل در یک مدرسه ابتدایی چینی، به زبان چینی مسلط بود، که بعداً هنگامی که او مبارزه با مهاجمان ژاپنی را در قلمرو چین آغاز کرد، بسیار به او کمک کرد.

تحقق وصیت مقدس پدر: اگر می خواهید انقلاب کنید، واقعیت وطن خود را در مارس 1923 به خوبی بشناسید. کیم ایل سونگ"یک سفر هزار لی برای مطالعه" از بادائوگو چین به مانگیونگده سفر کرد و در مدرسه چانگدوک در چیلگور، جایی که والدین مادرش خانه داشتند، تحصیل کرد.

در ژانویه 1925 کیم ایل سونگاخباری دریافت کرد که پدرش دوباره توسط پلیس ژاپن دستگیر شده است و قاطعانه مادرش را ترک کرد. سپس با خود سوگند محکمی بست که تا آزادی او به وطن خود برنگردد.

پس از مرگ پدرش در ژوئن 1926، او وارد Hwaseongisuk در Huadian چین شد، یک مدرسه نظامی-سیاسی دو ساله که توسط سازمان ملی گرای ضد ژاپنی کره راه اندازی شده بود. در 17 اکتبر همان سال، او ایجاد اتحادیه برای سرنگونی امپریالیسم را اعلام کرد. به اتفاق آرا همه شرکت کنندگان در جلسه، وی به عنوان رهبر انتخاب شد.

به منظور توسعه فعالتر فعالیت انقلابی، کیم ایل سونگپس از نیم سال تحصیل، "Hwaseongisuk" را ترک کرد و عرصه فعالیت های انقلابی خود را به جیلین منتقل کرد.

در آنجا در دبیرستان جیلین یوون ثبت نام کرد و تحصیلات خود را ادامه داد.

در 27 اوت 1927، او SSI را به یک سازمان توده ای تر - اتحادیه جوانان ضد امپریالیستی سازماندهی کرد و در 28 همان ماه، اتحادیه جوانان کمونیست کره را ایجاد کرد.

علاوه بر اینها، او سازمانهای توده ای مختلف دیگری ایجاد کرد و مبارزات ضد ژاپنی آنها را رهبری کرد.

از 30 ژوئن تا 2 ژوئیه 1930، کیم ایل سونگ جلسه ای را در کالون تشکیل داد و در آن راه انقلاب کره را روشن کرد. او در آنجا به طور جامع موضوعات تاکتیکی و استراتژیک مربوط به اجرای وظایف اصلی انقلاب کره را روشن کرد.


3 جولای همان سال کیم ایل سونگدر کالون مجمع موسسان اولین سازمان حزبی، «اتحادیه رفقای کنسور» را تشکیل داد و سه روز بعد، در 6 ژوئیه، ارتش انقلابی کره، یک سازمان شبه نظامی-سیاسی را در گویوشو، شهرستان یتونگ، به عنوان یک سازمان ایجاد کرد. اقدام اولیه برای آماده شدن برای مبارزه مسلحانه ضد ژاپنی.

25 آوریل 1932 کیم ایل سونگنیروهای مسلح انقلابی دائمی ایجاد کرد - ارتش چریکی خلق ضد ژاپن (که بعداً به ارتش انقلابی خلق کره تغییر نام داد) و مبارزه مسلحانه ضد ژاپنی را تا پیروزی رهبری کرد و در 15 اوت 1945 سرزمین مادری را احیا کرد. در شهریور همان سال پیروزمندانه به وطن بازگشت.


به زودی کیم ایل سونگکمیته سازماندهی مرکزی حزب کمونیست کره شمالی را تأسیس کرد و در 10 اکتبر 1945 تأسیس حزب را اعلام کرد.

8 فوریه 1946 کیم ایل سونگکمیته موقت خلق کره شمالی را ایجاد کرد و به عنوان رئیس همان کمیته انتخاب شد. او یک «برنامه سیاسی 20 ماده ای» منتشر کرد.

در اوت 1946 کیم ایل سونگحزب کارگران کره شمالی را با ادغام احزاب کمونیست و دموکراتیک جدید در کره شمالی ایجاد کرد.


در مدت کوتاهی، کیم ایل سونگ با موفقیت اجرای وظایف انقلاب دموکراتیک ضد امپریالیستی و ضد فئودالی را در شمال کشور رهبری کرد.

از طریق اولین انتخابات دموکراتیک در کشور، کیم ایل سونگ سازماندهی مجدد کمیته موقت مردمی را به کمیته مردمی کره شمالی اعلام کرد و به عنوان رئیس کمیته، نهاد مرکزی جدید قدرت دولتی انتخاب شد. او وظایف دوره انتقال تدریجی به سوسیالیسم را در مقابل کمیته قرار داد.

در فوریه 1948، کیم ایل سونگ KPRA را به یک نیروی مسلح انقلابی منظم، ارتش خلق کره (KPA) تبدیل کرد.

در 9 سپتامبر 1948، کیم ایل سونگ دولت مرکزی یکپارچه مردم کره، جمهوری دموکراتیک خلق کره (DPRK) را تأسیس کرد. بنا به اراده و خواست همه مردم کره، وی به عنوان رئیس کابینه وزیران کره شمالی، رئیس دولت انتخاب شد.

در 30 ژوئن 1949، کیم ایل سونگ جلسه عمومی مشترک کمیته مرکزی احزاب کارگری کره شمالی و جنوبی را تشکیل داد و در آن به عنوان رئیس کمیته مرکزی حزب کارگران کره (WPK) انتخاب شد.

مردم کره تحت رهبری خردمندانه کیم ایل سونگ، متجاوزان آمریکایی را در جنگ آزادی میهنی (25 ژوئن 1950 - 27 ژوئیه 1953) شکست دادند، از حاکمیت ملت دفاع کردند و موجب افول امپریالیسم آمریکا شدند.


در 5 اوت 1953، در پلنوم VI کمیته مرکزی WPK، کیم ایل سونگ خط اصلی ساخت و ساز اقتصادی پس از جنگ را ترسیم کرد و اجرای آن را هدایت کرد.

علاوه بر این، او انقلاب سوسیالیستی - دگرگونی سوسیالیستی روابط تولید در شهر و روستا را هدایت کرد.

در کنگره های سوم و چهارم WPK (آوریل 1956، سپتامبر 1961) او دوباره به عنوان رئیس کمیته مرکزی WPK انتخاب شد.

کیم ایل سونگ ایده جدیدی برای رهبری یک انقلاب مداوم ارائه کرد و سه انقلاب را به عنوان محتوای اصلی آن تعریف کرد - ایدئولوژیک، فنی و فرهنگی.


در ارتباط با تلاش‌های روزافزون امپریالیست‌های ایالات متحده برای برانگیختن جنگی جدید، در دسامبر 1962، در پنجمین پلنوم کمیته مرکزی WPK مجلس چهارم، کیم ایل سونگ یک مسیر استراتژیک جدید را مطرح کرد: انجام اقتصادی و ساخت و ساز دفاعی به صورت موازی

در اکتبر 1966، در چهاردهمین پلنوم کمیته مرکزی WPK در جلسه چهارم، کیم ایل سونگ به عنوان دبیر کل کمیته مرکزی WPK انتخاب شد.

از سال 1957 تا 1970، کیم ایل سونگ با موفقیت روند تاریخی صنعتی شدن کشور را رهبری کرد.


بر اساس قانون اساسی جدید سوسیالیستی کره شمالی، که در دسامبر 1972 در اولین جلسه مجلس عالی خلق کره شمالی در پنجمین جلسه به تصویب رسید، کیم ایل سونگ به عنوان رئیس جمهور این کشور انتخاب شد.

در کنگره های پنجم (1970) و ششم (اکتبر 1980) حزب کارگران چین، کیم ایل سونگ دوباره به عنوان دبیر کل کمیته مرکزی حزب انتخاب شد.

کیم ایل سونگ دگرگونی کل جامعه بر اساس ایده جوچه را وظیفه کلی انقلاب کره معرفی کرد.

در مه 1972، کیم ایل سونگ سه اصل را برای اتحاد سرزمین مادری، در اکتبر 1980، پیشنهاد ایجاد جمهوری کنفدراسیون دموکراتیک کره، و در آوریل 1993، برنامه ده ماده ای تحکیم بزرگ را مطرح کرد. تمام ملت برای اتحاد سرزمین مادری.

به منظور حفاظت از سوسیالیسم در کشور و تکمیل آرمان انقلاب کره، کیم ایل سونگ با موفقیت مشکل جانشین خود را حل کرد.


در ژوئن 1994، کیم ایل سونگ در پیونگ یانگ، جیمی کارتر، رئیس جمهور سابق ایالات متحده را پذیرفت و شرایط مساعدی را برای گفتگوهای کره ای-آمریکایی در مورد موضوع هسته ای و مذاکرات بین کره شمالی و جنوبی در راس آن ایجاد کرد.

کیم ایل سونگ به نام حزب و انقلاب و میهن و مردم به نام پیروزی آرمان استقلال در سراسر جهان به فعالیت پرانرژی خود تا آخرین دقایق زندگی خود ادامه داد. در 8 ژوئیه 1994، ساعت 2 بامداد، کیم ایل سونگ به دلیل یک بیماری ناگهانی در دفتر کار خود درگذشت.

"مردم را مانند آسمان پرستش کنید" - این باور زندگی رئیس جمهور است.


به کیم ایل سونگ عنوان ژنرالیسیموی کره شمالی، عنوان قهرمان کره شمالی (سه بار) و عنوان قهرمان کار اعطا شد.

کیم ایل سونگ پذیرای بیش از 70000 مهمان خارجی از جمله سران کشورها، احزاب و دولت‌های دیگر کشورهای جهان بود و در مجموع 54 بازدید از 87 کشور داشت.

او بیش از 180 نشان و مدال از بیش از 70 کشور و سازمان بین المللی دریافت کرده است. وی عنوان شهروند افتخاری بیش از 30 شهر، عنوان استاد افتخاری و دکترای افتخاری علوم را از بیش از 20 دانشگاه معتبر خارجی دریافت کرد. حدود 165920 هدیه همراه با آرزوهای خوب به نشانه عشق خالصانه و احترام عمیق رهبران حزب، سران کشورها و دولت ها، شخصیت های مترقی از 169 کشور جهان برای او ارسال شد.


مجسمه های برنزی کیم ایل سونگ در چین و مغولستان نصب شد، "جایزه بین المللی کیم ایل سونگ" تاسیس و در مقیاس جهانی اعطا شد، بیش از 480 خیابان، موسسه و سازمان در بیش از 100 کشور جهان نام کیم ایل سونگ را یدک می کشند. .

مؤسسات انتشاراتی در بیش از 110 کشور جهان، 24570000 واحد از آثار کلاسیک او را به بیش از 60 زبان ملی ترجمه کرده اند.

اولین درگیری داغ جنگ سرد: کره شمالی سوسیالیست با حمایت چین خلق و اتحاد جماهیر شوروی در تلاش است تا قدرت خود را به کره جنوبی سرمایه داری تحت حمایت ایالات متحده گسترش دهد. جنگ تقسیم شبه جزیره را در امتداد موازی 38 - شرقی "پرده آهنین" تحکیم می کند.

کره در سال 1910 مستعمره ژاپن شد. پس از آغاز جنگ با ژاپن در اوت-سپتامبر 1945 به عنوان آخرین مرحله جنگ جهانی دوم، ارتش شوروی از شمال وارد کره شد، آمریکایی ها در جنوب فرود آمدند. متفقین قبلاً خط موازی 38 را به عنوان یک خط موقت برای نیروهای خود تعیین کرده بودند. گسست سیاسی حتی سریعتر از دو آلمان است: قبلاً در سال 1948 جمهوری سرمایه داری کره با پایتخت تاریخی سئول در جنوب اعلام شد و جمهوری سوسیالیستی دموکراتیک خلق کره با پایتخت پیونگ یانگ در شمال اعلام شد. . هر دو کشور هدف خود را اتحاد سرزمین مادری اعلام می کنند، در قانون اساسی جمهوری خلق کره، پیونگ یانگ یک مرکز اداری موقت نامیده می شود. مسکو کیم ایل سونگ، یک رهبر پارتیزانی را که در منطقه خاباروفسک مستقر بود، به همراه گروه خود در دهه 1940 به عنوان حاکم کره شمالی منصوب کرد. کیم به عنوان کاپیتان ارتش سرخ به خانه بازگشت، دستیار فرمانده شوروی پیونگ یانگ بود و به سرعت به مقام ریاست حزب کمونیست و نخست وزیر رسید. در مارس 1949، کیم برای اولین بار به استالین پیشنهاد کرد که کل کره را با ابزار نظامی سوسیالیستی کند. به نظر می رسد رهبر توصیه می کند که رعیت ابتدا هواپیماهای نظامی تهیه کند. پس از یک سال تجهیز مجدد ارتش، رئیس جمهوری خلق کره مجدداً از کرملین برای جنگ درخواست می کند. استالین با مائوتسه تونگ مشورت می کند. سکاندار چینی از پیروزی مطمئن است و قول کمک به برادران کره ای را می دهد.

جنگ در 25 ژوئن 1950 آغاز شد. جنوب تقریباً هیچ وسیله نقلیه و هواپیمای زرهی ندارد و شمالی ها با اطمینان در حال پیشروی هستند، اما خیزش مردمی جنوبی ها در حمایت از آزادی خواهان وعده داده شده توسط کیم به هیچ وجه بالا نمی رود. برای ایالات متحده، حمله پیونگ یانگ یک غافلگیری کامل است. آمریکایی ها کره را در حیطه منافع استراتژیک خود قرار ندادند، اما تصمیم به مداخله در اصل دارند: برای جلوگیری از "گسترش کمونیسم". این عملیات توسط سازمان ملل متحد تایید شده است، "نیروهای چند ملیتی" به شبه جزیره فرستاده می شوند - ایالات متحده 16 ایالت را برای فرود جذب کرد.

در همین حال، با اشغال سئول، شمالی ها در سراسر کشور به سمت پوسان، بندری در جنوب، لشکرکشی کردند. اگر آنها بوسان را به حرکت درآورده بودند، غرب زمان مداخله را نداشت. با این حال، جنوبی‌ها آخرین سنگر خود را حفظ می‌کنند و در زمان فرود آمدن ایالات متحده و سازمان ملل، جنگ ادامه دارد (به عقب. «امپریالیست‌ها» برتری مطلق دارند، جبهه به سمت شمال می‌چرخد، سئول واگذار شده است و پیونگ یانگ قبلاً اشغال شده است، آمریکایی ها می توانند به مرز شوروی بروند.

سپس چین وارد جنگ می شود. نه به طور رسمی - گویی "داوطلبان مردمی" به کره رفتند. تعداد آنها 270000 نفر است، فرماندهی آنها بر عهده مارشال پنگ دیهوای است و تعداد چینی ها در جبهه به یک میلیون نفر می رسد. از نوامبر 1950، آخرین جنگنده های MiG-15 (به سال 1947 مراجعه کنید) با علائم شناسایی کره شمالی در آسمان بر فراز کره شمالی در حال نبرد هستند. پرواز خلبانان شوروی به سمت مواضع دشمن ممنوع است - اتحاد جماهیر شوروی مشارکت خود را در درگیری به رسمیت نمی شناسد و استالین می ترسد که ارتش او توسط آمریکایی ها دستگیر شود. تا ژانویه 1951، نیروهای سوسیالیست دوباره سئول را تصرف کردند، اما در تابستان، جبهه تقریباً در همان ازدحام موازی 38، که همه چیز از آنجا شروع شد، تثبیت می شود. به مرز دو کره تبدیل خواهد شد.

آتش بس در جولای 1953 امضا خواهد شد. مجموع زیان کره جنوبی به 3 تا 5 میلیون رسید. در شبه جزیره 80 درصد زیرساخت های صنعتی و نیمی از مسکن ویران شده است. حدود 155 هزار آمریکایی جان باختند. اتحاد جماهیر شوروی 335 جنگنده را از دست داد و طبق برآوردهای خود بیش از هزار جنگنده را سرنگون کرد. با گذشت زمان، تضاد بین دو کره حتی بیشتر از بین دو آلمان خواهد بود و جنوب به یک قدرت اقتصادی موفق جهانی تبدیل خواهد شد. شمال به یک اردوگاه شبه نظامی تبدیل خواهد شد، طبق قوانین "جوچه" - نسخه بومی مارکسیسم - زندگی خواهد کرد، دچار سوءتغذیه و تهدید با سلاح های هسته ای خواهد شد. فرقه افسارگسیخته کیم ایل سونگ باعث پیدایش تنها سلسله سوسیالیست خواهد شد: پس از مرگ کیم اول، پسرش بر کشور حکومت خواهد کرد و سپس نوه او.

پدیده هایی که در متن ذکر شده است

FRG و GDR 1949

حفظ آلمان سرمایه داری در مناطق اشغالی غرب و ساختن منطقه سوسیالیستی در منطقه شوروی توسط دولت رسمیت می یابد. در 23 می جمهوری فدرال آلمان و در 7 اکتبر جمهوری دموکراتیک آلمان تشکیل می شود

کیم ایل سونگ در سال 1994 درگذشت

فرمانروای 82 ساله کره شمالی، رفیق کیم ایل سونگ، آخرین "رهبر جنبش کمونیستی جهانی" به طور ناگهانی بر اساس معیارهای اواخر اتحاد جماهیر شوروی - یک بلشویک-استالینیست بیش از حد می میرد.

جنگنده کیم جونگ ایل 2001

از 26 جولای تا 18 آگوست در روسیه اینجا و آنجا منتظر ورود قطار هستند. رئیس کره شمالی، کیم جونگ ایل، در یک قطار زرهی، یک تور بزرگ بازدید می کند، و کشور میزبان به او اجازه می دهد تا در خانه سوار شود - با چراغ سبز ثابت، برنامه تمام ترافیک های راه آهن دیگر را زیر پا می گذارد.

کیم ایل سونگ رهبر دائمی کره شمالی، توسعه دهنده مارکسیسم کره ای است. او 50 سال بر سرزمین آرام صبح حکومت کرد. برخی او را سیاستمداری برجسته و استاد دسیسه های سیاسی می دانند. دیگران در ردیف وحشی ترین دیکتاتورهای قرن بیستم قرار دارند. زندگی این فرد بی نظیر که از یک پسر ساده از یک روستای فقیر کره ای به "رئیس جمهور ابدی" تبدیل شده است پر از اتفاقات مرموز است.

بیوگرافی کیم ایل سونگ پر از داستان است و گاهی اوقات جدا کردن حقیقت از یک افسانه زیبا دشوار است. کمتر کسی می داند که این مرد به مدت 50 سال با نامی جعلی حکومت می کند و نام اصلی او کیم سونگ جو است.

رئیس جمهور ابدی کره در 15 آوریل 1912 در روستای نامنی در خانواده یک معلم روستایی و گیاهپزشک به دنیا آمد. کیم سونگ جو در 20 سالگی فرمانده یک گروه ضد ژاپنی در چین شد. او به سرعت در خدمت پیشرفت می کند و در آن زمان است که نام مستعار را به خود می گیرد - کیم ایل سونگ که به معنای "طلوع خورشید" است. شکی نیست که کیم یک فرمانده موفق چریکی بود که در شرایط جهنمی اشغال ژاپن با موفقیت جنگید.

در مورد زندگی شخصی رهبر آینده، معماها شروع می شود. طبق یکی از نسخه ها، همسر اول او با او در جداول جنگید، سپس در سال 1940 توسط ژاپنی ها دستگیر و اعدام شد. طبق یک نسخه رسمی دیگر، اولین همسر او از سال 1940، دختر یک کشاورز به نام کیم جونگ سوک بود. معلوم می شود وقتی اولین معشوقه اش اعدام شد، بلافاصله با دیگری ازدواج کرد؟ در سال 1942 ، اولین پسر آنها ظاهر شد ، طبق نسخه رسمی ، او در کوه مقدس Paektusan متولد شد.

در سال 1991، "نامه ای سرگشاده به رئیس جمهور کیم ایل سونگ" در روزنامه کره ای آلما آتا منتشر شد. نویسنده، یو سن چر، رئیس سابق عملیات ارتش خلق کره، ادعا کرد که کیم ایل سونگ با شرمندگی زیر ضربات ارتش ژاپن به خاک شوروی گریخت و به طور معجزه آسایی توانست از دست ژاپنی ها بگریزد. و در پریموریه شوروی بود که پسرش به دنیا آمد. "شما نمی توانید همه اینها را فراموش کنید. اما یادآوری همه اینها شرم آور است ... ".

همچنین مشخص نیست که کیم ایل سونگ چگونه در کره شمالی به قدرت رسید، بالاخره او به طبقات پایین کره تعلق داشت، تحصیلات عالی نداشت و تمام ایده های اساسی در مورد زندگی اجتماعی و اقتصادی را در طبقات سیاسی در گروه های حزبی دریافت کرد. . علاوه بر این، در سال 1945، زمانی که او به کره شمالی بازگشت، بسیاری معتقد بودند که فرمانده چریک ها جایگزین شده است، زیرا همه از ظاهر بیش از حد جوان او شگفت زده شده بودند. این ادعا حتی به گزارش های اطلاعاتی آمریکا نیز راه یافت. مقامات نظامی شوروی حتی سفر نمایشی کیم ایل سونگ را به همراه خبرنگاران به روستای زادگاهش ترتیب دادند.

جایگزین یا واقعی، اما با به دست گرفتن قدرت، کیم ایل سونگ سال ها رهبر دائمی این کشور رنج کشیده شد و اصول سوسیالیسم را در قلمروی که به او سپرده شده بود به نقطه پوچ رساند. اقتصاد به طور کامل برنامه ریزی شده است، در همه جا - سیستم توزیع. احتمالاً در کشور ما در دیوانه ترین دوران سوسیالیستی هم چنین نبود. به عنوان مثال، زمین های خانگی و تجارت بازار به عنوان یک یادگار بورژوا-فئودالی اعلام شد و منحل شد. به هر خانواده مقدار مشخصی از برنج، آرد و شکر داده شد.

کره ای ها از کیش شخصیت استالین کپی کردند، اما حتی در این مورد از برادر شمالی خود، اتحاد جماهیر شوروی پیشی گرفتند. همه چیز با تغییر نام دانشگاه پیونگ یانگ به افتخار رهبر عزیز شروع شد. علاوه بر این. بناهای یادبود برای کیم ایل سونگ ساخته شد، بیوگرافی او مورد مطالعه قرار گرفت، مجلات براق رنگارنگ با پرتره های متعدد رهبر منتشر شد. در کشوری فقیر، جشن های باشکوهی به افتخار رئیس جمهور عزیز برپا می شد که روی آن عکس های رهبر کشور در کنار پرتره های مارکس، لنین، استالین آویزان شده بود.

پس از دهه 1960 کیش شخصیت رهبر کره شکل‌های بی‌سابقه‌ای به خود گرفت و به‌ویژه در روز تولد 60 سالگی او مشهود بود. این کشور حتی قانون اساسی جدیدی را تصویب کرد که در آن رفیق کیم ایل سونگ به عنوان یک نابغه ایده، یک فرمانده فولاد فاتح همه چیز و یک انقلابی بزرگ توصیف شده است. هر کتابی در کره باید حاوی نقل قول هایی از سخنان رهبر باشد، انتقاد جرم دولتی تلقی می شد و منجر به زندان می شد.

ثبات جامعه کره شمالی تنها با کنترل شدید و تلقین توده ای تضمین می شد. کره شمالی از نظر وسعت ارگان های سرکوبگر از همه کشورهای جهان پیشی گرفته است. جمعیت کشور به چند ده خانواده تقسیم شده بود که در یک بلوک یا خانه زندگی می کردند و با قدرت نامحدود رئیس گروه به مسئولیت متقابل مقید بودند. بدون رضایت رئیس، یک کره ای ساده نمی تواند مهمانان را به محل خود دعوت کند، شب را بیرون از خانه بگذراند.

تنها در این کشور بیش از 120 هزار زندانی سیاسی وجود داشت. در اواخر دهه 1950، اعدام در ملاء عام در استادیوم ها انجام می شد.

با این حال خود رهبر و پسرش چیزی از خود منکر نشدند. آنها گروه ویژه ای از خدمتکاران زن به نام پرمعنای «جوی» داشتند که در آن تنها زنان جوان، زیبا، مجرد و با اصالت خوب انتخاب می شوند. یک شرط خاص نیز وجود باکره بود. برای ابدی شدن شادی کیم، موسسه طول عمر، واقع در پیونگ یانگ، به حفظ سلامتی مشغول بود. به منظور جوانسازی بدن کیم ایل سونگ و تقویت عملکرد مردانه او، پزشکان از جفت انسانی استفاده کردند. به خصوص برای رهبر، باکره های 14 تا 15 ساله آغشته شدند و سپس زایمان زودرس را تحریک کردند. این موسسه مدیریت تهیه محصولات با کیفیت بالا در خارج از کشور را بر عهده داشت.

کیم ایل سونگ علیرغم نگرانی های سراسری برای سلامتی خود، در سن 82 سالگی بر اثر حمله قلبی درگذشت. درگذشت او همه ملت ماتم زدند. کیم بزرگ در این مقبره به خاک سپرده شد و سه سال عزای عمومی در کشور اعلام کرد. به مدت 5 ماه، بیش از 23 میلیون نفر از تپه ای که او در آن دفن شده بود بالا رفتند. طی فرمانی به تاریخ 8 ژوئیه 1997، تقویمی با گاهشماری از تولد کیم ایل سونگ در کشور به تصویب رسید و تاریخ تولد او به "روز خورشید" تبدیل شد. اصلاحات در قانون اساسی به تصویب رسید: از زمانی که کیم ایل سونگ رئیس جمهور ابدی کره شمالی شد، پست رئیس جمهور لغو شد.

پسرش، کیم جونگ ایل، کار پدرش را ادامه داد و در واقع پس از مرگ او تاج و تخت را دریافت کرد. او «ضمانت اتحاد میهن»، «سرنوشت ملت»، «ستاره درخشان پکتوسان» و مانند استالین، «پدر مردم» شد. اگرچه خود کیم جونگ ایل چندان اهل موسیقی نبود، آهنگسازان خاص برای او شش اپرا نوشتند و او را آهنگساز بزرگ معرفی کردند. او همچنین به عنوان یک معمار بزرگ مورد ستایش قرار گرفت.

کیم جونگ ایل از نظر سرکوب از پدرش پیشی گرفت. تحت حکومت او، اردوگاه های کار اجباری ایجاد شد، اعدام در ملاء عام انجام شد و زنان مجبور به سقط جنین شدند. کشورهای غربی بارها کره شمالی را به نقض حقوق بشر متهم کرده اند و نشانه هایی از برده داری را در سیستم کار این کشور پیدا کرده اند. اقتصاد برنامه ریزی شده سوسیالیستی به طرز بدی شکست خورد، کشور فقیر در پس زمینه توسعه سریع سرمایه داری کره شمالی رقت انگیز به نظر می رسید.

تیپ های کره شمالی به کشورهای مختلف از جمله روسیه، قزاقستان اعزام شدند که از صبح تا شب برای صلاح میهن خود تلاش می کردند. البته دسترسی به اطلاعات چشمان بسیاری از کره ای ها را به وضعیت واقعی امور باز کرده است. از کشور، اردوگاه‌های کار، موارد فرار بیشتر شد، اما قصاص در موارد دستگیری وحشتناک بود. در اولین تلاش برای فرار - حبس در اردوگاه کار، برای دوم - مجازات اعدام.

"خورشید ملت" در قطار زرهی خودش مرد، اما تا 2 روز هیچ کس از آن خبر نداشت. اعلام شد - "از کار بیش از حد روحی و جسمی ناشی از سفرهای بازرسی مستمر در سراسر کشور به نفع ساختن یک کشور مرفه." گفته می‌شود در روز مرگ او، حتی خرس‌ها از خواب زمستانی بیدار شدند تا برای این فقدان بزرگ سوگواری کنند و گله‌های سرخابی بر فراز گلدسته مقبره کیم ایل سونگ حلقه زدند تا پدر را از مرگ کیم ایل سونگ آگاه کنند. فرزند پسر. سه ماه عزاداری در پی داشت. کسانی که به اندازه کافی برای این غم سوگواری نکردند با اردوگاه های کار اجباری روبرو شدند. در آن زمان استفاده از ارتباطات سیار به شدت ممنوع بود.

در حال حاضر سومین پسر کیم جونگ ایل، کیم جونگ اون (کیم سوم) رئیس جدید دولت شده است. او همچنین یک "ستاره جدید"، "رفیق درخشان" و "نابغه در میان نوابغ استراتژی نظامی" است. یک دکمه هسته ای هم دارد.

شخصیت حاکم همیشه تأثیر قابل توجهی بر سرنوشت کشور دارد - شاید حتی سرسخت ترین حامی جبر تاریخی نیز جرات استدلال با این را نداشته باشد. این امر تا حد خاصی در مورد دیکتاتوری‌ها صدق می‌کند، به‌ویژه آنهایی که در آن‌ها قدرت حاکم عملاً توسط سنت یا نفوذ «حامیان» قوی خارجی یا برخی از افکار عمومی، هرچند ضعیف، محدود نمی‌شود. یکی از نمونه های چنین دیکتاتوری کره شمالی است - دولتی که به مدت 46 (و در واقع - 49) سال توسط یک شخص رهبری می شود - "رهبر بزرگ، خورشید ملت، مارشال جمهوری مقتدر" کیم ایل سونگ. او این ایالت را در زمان ایجاد آن رهبری می کرد و ظاهراً «جمهوری مقتدر» مدت زیادی از رهبر دائمی خود دوام نخواهد آورد.

نیم قرن در بالاترین پست دولتی در دنیای مدرن نادر است که از سلطنت های طولانی سلطنتی جدا شده است و این واقعیت به تنهایی زندگی نامه کیم ایل سونگ را کاملاً شایسته مطالعه می کند. اما باید به یاد داشته باشیم که کره شمالی از بسیاری جهات کشوری منحصربه‌فرد است که نمی‌تواند توجه بیشتری را به شخصیت رهبر خود جلب کند. علاوه بر این، زندگینامه کیم ایل سونگ برای خواننده شوروی تقریبا ناشناخته است، که تا همین اواخر مجبور بود تنها به اطلاعات مختصر و بسیار دور از حقیقت از سالنامه های TSB و سایر نشریات مشابه بسنده کند.

صحبت کردن و نوشتن درباره زندگینامه دیکتاتور کره شمالی واقعا سخت است. در کودکی، کیم ایل سونگ - پسر یک روشنفکر روستایی متواضع - توجه خاصی به خود جلب نکرد، در جوانی - یک فرمانده پارتیزان - اصلاً نیازی به تبلیغ گذشته خود نداشت و در سالهای بلوغ او که فرمانروای کره شمالی شده بود و خود را در یک گردباد اجتناب ناپذیر از دسیسه ها می دید، همچنین مجبور شد از یک طرف از جان خود در برابر چشمان کنجکاو محافظت کند و از طرف دیگر زندگی نامه جدیدی برای خود بسازد. دستان خود و تاریخ نگاران رسمی او که اغلب از واقعی فاصله داشت، اما از سوی دیگر بسیار بیشتر با الزامات اوضاع سیاسی مطابقت داشت. این وضعیت اغلب تغییر می کرد - نسخه رسمی زندگی نامه "رهبر بزرگ، خورشید ملت" نیز تغییر کرد. بنابراین، آنچه مورخان کره ای در مورد رهبر خود در دهه 50 نوشتند. کمی شبیه چیزی که الان می نویسند. شکستن ویرانه‌های گزاره‌های متناقض و عمدتاً بسیار دور از حقیقت تاریخ‌نگاری رسمی کره شمالی، اگر نگوییم غیرممکن، بسیار دشوار است، در حالی که اسناد قابل اعتماد بسیار کمی در رابطه با زندگی‌نامه کیم ایل سونگ وجود دارد، به‌ویژه. در سالهای جوانی بنابراین، مردی که در دنیای مدرن رکورددار طولانی ترین مدت اقامت در بالاترین پست دولتی است، تا به امروز از بسیاری جهات یک چهره مرموز باقی مانده است.

بنابراین داستان زندگی کیم ایل سونگ پر از ابهامات، حذفیات، حقایق مشکوک و غیرقابل اعتماد خواهد بود. با این وجود، طی دهه های گذشته، با تلاش دانشمندان کره جنوبی، ژاپنی و آمریکایی (از میان آنها، ابتدا باید به پروفسور سئو دائه سوک در ایالات متحده و پروفسور وادا هاروکی در ژاپن اشاره کرد) موفق به ایجاد بسیاری شدند. متخصصان شوروی - اعم از دانشمندان و پزشکان - اغلب بسیار بیشتر از همتایان خارجی خود مطلع بودند، اما به دلایل واضح مجبور بودند تا همین اواخر سکوت کنند. با این وجود نویسنده این مقاله در جریان تحقیقات خود موفق به جمع آوری مطالب خاصی شد که همراه با نتایج کار محققان خارجی اساس این مقاله را تشکیل داد. نقش ویژه ای در میان مطالب جمع آوری شده توسط سوابق مکالمات با شرکت کنندگان در رویدادهای مورد بررسی که در حال حاضر در کشور ما زندگی می کنند، ایفا می کند.

اطلاعات کمی در مورد خانواده کیم ایل سونگ و دوران کودکی او وجود دارد. اگرچه ده ها جلد در این زمینه توسط مبلغان و تاریخ نگاران رسمی کره ای نوشته شده است، اما به سختی می توان حقیقت را از لایه های تبلیغاتی بعدی در آنها جدا کرد. کیم ایل سونگ در 15 آوریل 1912 (تاریخ آن گاهی مورد سوال قرار می گیرد) در مانگیونده، روستای کوچکی در نزدیکی پیونگ یانگ به دنیا آمد. به سختی می توان با اطمینان گفت که پدرش کیم هیون چیک (1894-1926) چه کرد، زیرا کیم هیون چیک در زندگی کوتاه خود بیش از یک شغل را تغییر داد. اغلب، در اطلاعات بیوگرافی کیم ایل سونگ که هر از گاهی در مطبوعات شوروی ظاهر می شد، پدرش معلم روستا خوانده می شد. این هم خوب به نظر می رسید (تدریس یک حرفه نجیب و از دیدگاه رسمی کاملاً "قابل اعتماد" است) و هم بی دلیل نبود - گاهی اوقات کیم هیون جیک در مدارس ابتدایی تدریس می کرد. اما به طور کلی، پدر رهبر بزرگ آینده متعلق به آن روشنفکران مردمی (در واقع حاشیه‌ای) کره‌ای بود که یا تدریس می‌کردند، یا نوعی شغل اداری پیدا می‌کردند، یا از این طریق امرار معاش می‌کردند. خود کیم هیون جیک علاوه بر تدریس در مدرسه، طبق دستور العمل های طب خاور دور به طب گیاهی نیز مشغول بود.

خانواده کیم ایل سونگ مسیحی بودند. پروتستانتیسم که در پایان قرن نوزدهم به کره نفوذ کرد، به طور گسترده در شمال این کشور گسترش یافت. مسیحیت در کره از بسیاری جهات به عنوان ایدئولوژی مدرنیزاسیون و تا حدی ناسیونالیسم مدرن تلقی می شد، بنابراین تعجب آور نیست که این همه کمونیست کره ای. پدر کیم ایل سونگ خود از مدرسه ای که توسط مبلغان مذهبی تأسیس شده بود فارغ التحصیل شد و با هیئت های مسیحی در ارتباط بود. البته اکنون این واقعیت که پدر کیم ایل سونگ (در واقع مادرش) نه تنها یک پروتستان معتقد، بلکه یک فعال مسیحی بوده است، به هر طریق ممکن پنهان شده است و ارتباط او با سازمان های مذهبی تنها توسط میل به یافتن پوشش قانونی برای فعالیت های انقلابی. مادر کیم ایل سونگ، کانگ بانگ سوک (1892-1932)، دختر یک کشیش پروتستان محلی بود. علاوه بر کیم ایل سونگ که نام اصلی او کیم سونگ جو بود، خانواده دو پسر دیگر نیز داشتند.

مانند بسیاری از خانواده‌های روشنفکر کره‌ای، کیم هیون جیک و کانگ بانگ سوک خوب زندگی نمی‌کردند و در مواقعی به سادگی نیاز داشتند. تاریخ نگاری کره شمالی ادعا می کند که والدین کیم ایل سونگ - به ویژه پدرش - از رهبران برجسته جنبش آزادیبخش ملی بودند. پس از آن، مبلغان رسمی شروع به اعلام کردند که کیم هیون چیک به طور کلی شخصیت اصلی در کل جنبش ضد استعماری است. البته اینطور نیست، اما نگرش نسبت به رژیم استعماری ژاپن در این خانواده قطعا خصمانه بود. به ویژه، طبق داده‌های نسبتاً اخیر منتشر شده از آرشیو ژاپن، کیم هیون چیک در فعالیت‌های یک گروه ملی‌گرای غیرقانونی کوچک که در بهار 1917 ایجاد شد، شرکت کرد.
مورخان کره شمالی ادعا می کنند که کیم هیون جیک حتی به دلیل فعالیت های خود دستگیر شده و مدتی را در یک زندان ژاپن گذرانده است، اما مشخص نیست این ادعاها تا چه حد صحت دارند.

ظاهراً این تمایل به ترک کشور اشغال شده توسط مهاجمان همراه با میل به رهایی از فقر دائمی بود که والدین کیم ایل سونگ را مجبور کرد مانند بسیاری دیگر از کره ای ها در سال 1919 یا 1920 به منچوری نقل مکان کنند، جایی که کیم کوچک. سونگ جو شروع به تحصیل در مدرسه چینی کرد. قبلاً در کودکی ، کیم ایل سونگ چینی را کاملاً تسلط داشت ، که در تمام زندگی خود به راحتی صحبت می کرد (تا سن پیری ، طبق شایعات ، رمان های کلاسیک چینی خواندن مورد علاقه او باقی ماندند). درست است ، مدتی به کره بازگشت ، به خانه پدربزرگش ، اما قبلاً در سال 1925 مکان های بومی خود را ترک کرد تا دو دهه بعد دوباره به آنجا بازگردد. با این حال، به نظر نمی رسید که انتقال به منچوری وضعیت خانواده را خیلی بهبود بخشد: در سال 1926، در سن 32 سالگی، کیم های ان جیک درگذشت و کیم سونگ جو 14 ساله یتیم شد.

کیم سونگ جو در دوران دبیرستان در Kirin به یک حلقه مارکسیستی زیرزمینی می پیوندد که توسط یک سازمان غیرقانونی محلی از Komsomol چین ایجاد شده است. این حلقه تقریباً بلافاصله توسط مقامات بسته شد و در سال 1929، کیم سونگ جو 17 ساله، که جوانترین اعضای آن بود، به زندان افتاد و چندین ماه را در آنجا گذراند. البته تاریخ نگاری رسمی کره شمالی مدعی است که کیم ایل سونگ نه تنها یکی از اعضای این حلقه، بلکه رهبر این حلقه بوده است که البته اسناد و مدارک آن را کاملا رد می کند.

به زودی، کیم سونگ جو آزاد شد، اما از آن لحظه مسیر زندگی او به طرز چشمگیری تغییر کرد: ظاهراً بدون اینکه دوره مدرسه خود را تمام کند، مرد جوان به یکی از گروه های پارتیزانی متعددی که در آن زمان منچوری فعالیت می کردند رفت تا با مهاجمان ژاپنی مبارزه کند. حامیان محلی آنها، برای مبارزه برای جهانی بهتر، مهربان تر و عادلانه تر از دنیایی که در اطراف خود می دید. در آن سال‌ها، این مسیری بود که بسیاری از جوانان در چین و کره دنبال می‌کردند، آن‌هایی که نمی‌خواستند یا نمی‌توانستند با مهاجمان کنار بیایند، شغلی بسازند، خدمت کنند یا گمانه‌زنی کنند.

اوایل دهه 30. زمانی بود که یک جنبش چریکی گسترده ضد ژاپنی در منچوری در حال گسترش بود. هم کره ای ها و هم چینی ها، نمایندگان همه نیروهای سیاسی فعال در آنجا، از کمونیست ها گرفته تا ناسیونالیست های افراطی، در آن شرکت داشتند. کیم سونگ جو جوان، که در دوران تحصیلش با زیرزمینی کومسومول در ارتباط بود، به طور طبیعی در یکی از گروه های پارتیزانی ایجاد شده توسط حزب کمونیست چین قرار گرفت. اطلاعات کمی در مورد زندگی اولیه او وجود دارد. تاریخ نگاری رسمی کره شمالی ادعا می کند که کیم ایل سونگ از همان آغاز فعالیت خود، رهبری ارتش انقلابی خلق کره را که خود ایجاد کرد، رهبری می کرد که اگرچه در تماس با بخش هایی از کمونیست های چینی بود، اما به طور کلی کاملاً مستقل عمل می کرد. این اظهارات البته ربطی به واقعیت ندارد. هیچ ارتش انقلابی خلق کره به سادگی هرگز وجود نداشت، افسانه در مورد آن تنها بخشی از افسانه کیمیرسن است که در پایان دهه 1940 به وجود آمد. و سرانجام یک دهه بعد در "تاریخ نگاری" کره شمالی تثبیت شد. پروپاگاندای کره همیشه به دنبال معرفی کیم ایل سونگ به عنوان رهبر ملی کره بوده است و به همین دلیل سعی کرده است پیوندهایی را که در گذشته بین او و چین یا اتحاد جماهیر شوروی وجود داشت پنهان کند. بنابراین، مطبوعات کره شمالی نه به عضویت کیم ایل سونگ در حزب کمونیست چین و نه به خدمت وی ​​در ارتش شوروی اشاره ای نکردند. در واقع، کیم ایل سونگ به یکی از گروه‌های پارتیزانی حزب کمونیست چین پیوست، که اندکی پس از سال 1932 به عضویت آن درآمد. تقریباً در همان زمان، او همچنین نام مستعاری را که قرار بود با آن در تاریخ ثبت شود، انتخاب کرد - کیم. ایل سونگ

ظاهراً این پارتیزان جوان خود را مرد نظامی خوبی نشان داد ، زیرا در خدمت به خوبی پیش می رفت. هنگامی که در سال 1935، اندکی پس از تعدادی از گروه‌های پارتیزانی که در نزدیکی مرز کره و چین فعالیت می‌کردند، در بخش دوم جداگانه ادغام شدند، که به نوبه خود بخشی از ارتش متحد شمال شرق ضد ژاپن بود، کیم ایل سونگ کمیسر سیاسی ارتش بود. دسته سوم (تقریباً 160 رزمنده) و قبلاً 2 سال بعد شاهد یک پارتیزان 24 ساله به عنوان فرمانده لشکر 6 هستیم که معمولاً "لشکر کیم ایل سونگ" نامیده می شد. البته، نام "تقسیم" نباید گمراه کننده باشد: در این مورد، این کلمه تهدیدآمیز فقط به معنای یک گروه نسبتاً کوچک پارتیزانی متشکل از صدها جنگجو بود که در نزدیکی مرز کره و چین فعالیت می کردند. با این حال، این موفقیتی بود که نشان داد این پارتیزان جوان هم استعداد نظامی و هم ویژگی های رهبری دارد.

معروف ترین عملیات لشکر 6 حمله به پوچونبو بود که پس از اجرای موفقیت آمیز آن نام کیم ایل سونگ شهرت بین المللی خاصی به دست آورد. در جریان این حمله، حدود 200 پارتیزان به فرماندهی کیم ایل سونگ از مرز کره و چین عبور کردند و در صبح روز 4 ژوئن 1937 به طور ناگهانی به شهر مرزی پوچونبو حمله کردند و پست ژاندارمری محلی و برخی از مؤسسات ژاپنی را منهدم کردند. اگرچه تبلیغات مدرن کره شمالی، مقیاس و اهمیت این حمله را تا حد غیرممکن افزایش داده است، علاوه بر آن، آن را به ارتش انقلابی خلق کره که هرگز وجود نداشت، نسبت می دهد، اما در واقعیت این قسمت مهم بود، زیرا چریک ها تقریباً هرگز موفق به انجام این کار نشدند. از مرز شدیدا محافظت شده کره و منچوری عبور کرده و به داخل خاک کره نفوذ کنید. هم کمونیست ها و هم ناسیونالیست ها در خاک چین فعالیت می کردند. پس از یورش به پوچونبو، شایعاتی که در مورد آن در سراسر کره پخش شد، به طور جدی در مورد "فرمانده کیم ایل سونگ" صحبت شد. روزنامه ها شروع به نوشتن در مورد حمله و سازمان دهنده آن کردند و پلیس ژاپن او را در میان خطرناک ترین "راهزنان کمونیست" قرار داد.

در پایان دهه 30. کیم ایل سونگ با همسرش، کیم جونگ سوک، دختر یک کارگر مزرعه از کره شمالی که در سن 16 سالگی به یک گروه پارتیزانی پیوست، ملاقات کرد. درست است، به نظر می رسد که کیم جونگ سوک اولین همسر کیم ایل سونگ نبود، بلکه همسر دوم بود. همسر اول او، کیم هیو سان، نیز در گروه او جنگید، اما در سال 1940 توسط ژاپنی ها اسیر شد. متعاقباً، او در DPRK زندگی کرد و در پست‌های مختلف سطح متوسط ​​مسئولیت داشت. گفتن اینکه آیا این شایعات صحت دارند یا خیر دشوار است، اما به هر حال تاریخ نگاری رسمی کره شمالی ادعا می کند که کیم جونگ سوک، مادر "ولیعهد فعلی" کیم جونگ ایل، همسر اول کیم ایل سونگ بوده است. با قضاوت بر اساس خاطرات کسانی که در دهه 40 با او ملاقات کردند. او زنی آرام و کوتاه قد، نه چندان باسواد، نه مسلط به زبان های خارجی، اما صمیمی و شاد بود. کیم ایل سونگ با او این فرصت را داشت که آشفته ترین دهه زندگی خود را سپری کند و در طی آن از فرمانده یک گروه کوچک پارتیزانی به حاکم کره شمالی تبدیل شد.

تا پایان دهه 30. موقعیت پارتیزان های منچو به شدت بدتر شد. مقامات اشغالگر ژاپن تصمیم گرفتند به جنبش پارتیزانی پایان دهند و بدین منظور در سالهای 1939-1940. نیروهای قابل توجهی را در منچوری متمرکز کرد. تحت حمله ژاپنی ها، پارتیزان ها متحمل خسارات سنگینی شدند. در آن زمان، کیم ایل سونگ قبلاً فرمانده منطقه عملیاتی 2 ارتش 1 بود؛ واحدهای پارتیزانی در استان جیانگدائو تابع او بودند. جنگنده های او بیش از یک بار موفق شدند به ژاپنی ها حمله کنند، اما زمان بر علیه او کار کرد. تا پایان سال 1940 ، از رهبران ارشد ارتش 1 (فرمانده ، کمیسر ، رئیس ستاد و فرماندهان 3 منطقه عملیاتی) فقط یک نفر زنده ماند - خود کیم ایل سونگ ، بقیه در نبرد کشته شدند. تنبیه کنندگان ژاپنی با خشم خاصی شکار کیم ایل سونگ را آغاز کردند. اوضاع داشت ناامید می شد، نیروها جلوی چشمانمان محو می شدند. در این شرایط، در دسامبر 1940، کیم ایل سونگ به همراه گروهی از مبارزان خود (حدود 13 نفر) به شمال نفوذ کرده، از آمور عبور کرده و به اتحاد جماهیر شوروی ختم می شود. دوره زندگی مهاجرتی او در اتحاد جماهیر شوروی آغاز می شود.

باید گفت که برای مدت طولانی، هم در بین دانشمندان کره ای و هم در بین خود کره ای ها، شایعاتی در مورد ادعای "تعویض" رهبر در اتحاد جماهیر شوروی منتشر می شد. گفته می شد که کیم ایل سونگ واقعی، قهرمان پوچونبو و فرمانده ارتش متحد ضد ژاپن، در حدود سال 1940 مرده یا مرده است و از آن زمان به بعد، فرد دیگری به نام کیم ایل سونگ فعالیت می کند. این شایعات در سال 1945، زمانی که کیم ایل سونگ به کره بازگشت، سرچشمه گرفت و بسیاری از جوانی فرمانده سابق پارتیزان شگفت زده شدند. نقش مستعار "کیم ایل سونگ" از ابتدای دهه 20 نیز نقش داشت. توسط چندین فرمانده پارتیزان استفاده می شود. اعتقاد به جایگزینی ادعایی در آن زمان در جنوب آنقدر زیاد بود که این نسخه بدون هیچ گونه قید و شرطی حتی به گزارش های اطلاعاتی آمریکا نیز راه یافت. برای مبارزه با شایعات، مقامات نظامی شوروی حتی یک سفر نمایشی برای کیم ایل سونگ به روستای زادگاهش ترتیب دادند که در آن خبرنگاران مطبوعات محلی او را همراهی می کردند.
فرضیه ای که به شدت یادآور رمان های دوما پر است، که به دلایل سیاسی و تبلیغاتی، به ویژه توسط برخی از کارشناسان کره جنوبی حمایت می شود، به سختی هیچ ارتباطی با واقعیت دارد. فرصتی داشتم که با کسانی که زمانی سالها مهاجرت را در کنار کیم ایل سونگ گذرانده بودند و همچنین افرادی که مسئول پارتیزان هایی بودند که در خاک شوروی بودند و به همین دلیل اغلب با رهبر بزرگ آینده ملاقات می کردند صحبت کنم. در طول جنگ همه آنها به اتفاق آرا این نسخه را بیهوده و بی دلیل رد می کنند. کارشناسان برجسته جنبش کمونیستی کره، سئو دائه سوک و وادا هاروکی نیز بر همین عقیده هستند. در نهایت، خاطرات چو بائو چونگ که اخیراً در چین منتشر شده است، همچنین اکثر استدلال های مورد استفاده طرفداران نظریه «جایگزینی» را رد می کند. بنابراین، افسانه "ماسک آهنی" کره ای، که بسیار یادآور رمان های ماجراجویی است، به سختی می تواند قابل اعتماد در نظر گرفته شود، اگرچه، البته، دلبستگی ابدی مردم به انواع اسرار و معماها به ناچار گاهی اوقات به دیگری کمک می کند. احیای گفتگوها در مورد این موضوع و حتی ظهور نشریات روزنامه نگاری "هیجان انگیز" مربوطه.

در آغاز دهه 1940، تعداد زیادی پارتیزان منچوری قبلاً به خاک شوروی رفته بودند. اولین موارد چنین انتقالی از اواسط دهه 1930 شناخته شده است و پس از سال 1939، زمانی که ژاپنی ها به شدت دامنه عملیات تنبیهی خود را در منچوری افزایش دادند، خروج بقایای گروه های پارتیزانی شکست خورده به خاک شوروی به یک پدیده عادی تبدیل شد. . کسانی که از آنجا عبور می کردند معمولاً تحت یک بازرسی کوتاه مدت قرار می گرفتند و سپس سرنوشت آنها به روش های مختلف شکل می گرفت. برخی از آنها به ارتش سرخ پیوستند، در حالی که برخی دیگر با گرفتن تابعیت شوروی، زندگی عادی دهقانان یا به ندرت کارگران را رهبری کردند.
بنابراین، عبور کیم ایل سونگ و مردمش از آمور در پایان سال 1940 چیزی غیرعادی یا غیرمنتظره نبود. کیم ایل سونگ مانند سایر فراریان مدتی در یک اردوگاه آزمایشی بازداشت شد. اما از آنجایی که در آن زمان نام او قبلاً از شهرت برخوردار شده بود (حداقل در بین "آنهایی که قرار بود")، روند تأیید به تعویق نیفتاد و پس از چند ماه فرمانده بیست و نه ساله پارتیزان دانشجو شد. دوره های آموزشی در مدرسه پیاده نظام خاباروفسک که تا بهار 1942 در آنجا تحصیل کرد
شاید برای اولین بار پس از ده سال زندگی حزبی خطرناک پر از سرگردانی، گرسنگی، خستگی، کیم ایل سونگ توانست استراحت کند و احساس امنیت کند. زندگی اش خوب پیش می رفت. در فوریه 1942 (طبق برخی گزارش ها - در فوریه 1941) کیم جونگ سوک پسری به دنیا آورد که نام روسی یورا نامگذاری شد و قرار بود در چند دهه به "رهبر محبوب، ادامه دهنده بزرگ" کیم جونگ ایل تبدیل شود. آرمان انقلابی جوچه جاودانه».

در تابستان سال 1942، فرماندهی اتحاد جماهیر شوروی تصمیم گرفت یک واحد ویژه از پارتیزان های منچوری که به قلمرو شوروی عبور کرده بودند تشکیل دهد - تیپ تفنگ 88 جداگانه، که در روستای Vyatsk (Vyatskoye) در نزدیکی Khabarovsk قرار داشت. در تابستان 1942 به این تیپ بود که کاپیتان جوان ارتش اتحاد جماهیر شوروی کیم ایل سونگ منصوب شد که با این حال اغلب با خواندن چینی هیروگلیف های شخصی او - جین ژیچنگ - بیشتر خوانده می شد. پارتیزان معروف منچوری ژو بائوژونگ فرمانده تیپ شد که درجه سرهنگ دوم ارتش شوروی را دریافت کرد. اکثر رزمندگان تیپ چینی بودند، بنابراین زبان اصلی آموزش رزمی چینی بود. این تیپ از چهار گردان تشکیل شده بود و قدرت آن طبق برآوردهای مختلف از 1000 تا 1700 نفر بود که تقریباً 200-300 نفر از آنها سربازان شوروی بودند که به عنوان مربی و کنترل به تیپ اعزام می شدند. پارتیزان های کره ای که اکثر آنها تحت فرماندهی کیم ایل سونگ یا با او در دهه 30 می جنگیدند، بخشی از اولین گردان بودند که کیم ایل سونگ فرمانده آن شد. این کره ای ها به گفته وادا هاروکی از 140 تا 180 نفر کم بودند.

زندگی معمولی یکنواخت و نسبتاً دشوار واحد واقع در عقب در طول جنگ جریان داشت، زندگی ای که برای بسیاری از همتایان شوروی کیم ایل سونگ به خوبی شناخته شده بود. همانطور که از داستان افرادی که در آن زمان با کیم ایل سونگ خدمت می کردند یا به مواد تیپ 88 دسترسی داشتند، مشخص است، علیرغم ترکیب خاص آن، اصلاً جزء نیروهای ویژه به معنای امروزی نبود. نه از نظر تسلیحات، نه در سازماندهی و نه در آموزش رزمی، تفاوت اساسی با واحدهای معمولی ارتش شوروی نداشت. درست است، گاهی اوقات برخی از جنگنده های تیپ برای انجام عملیات شناسایی و خرابکاری در منچوری و ژاپن انتخاب می شدند.
ادبیات شوروی آن سال ها در مورد اقدامات خرابکاران ژاپنی در خاور دور شوروی صحبت می کرد: انفجار قطارها، سدها، نیروگاه ها. باید گفت که طرف شوروی به طور کامل با ژاپنی ها متقابل شد و با قضاوت بر اساس خاطرات کهنه سربازان تیپ 88 ، نه تنها شناسایی، بلکه حملات خرابکارانه به منچوری نیز امری عادی بود. با این حال، مقدمات این حملات نه در وایاتسک، بلکه در جاهای دیگر انجام شد و مبارزان انتخاب شده برای شرکت در این اقدامات تیپ 88 را ترک کردند. در طول جنگ ، خود کیم ایل سونگ هرگز محل تیپ خود را ترک نکرد و از منچوری و حتی بیشتر از خود کره بازدید نکرد.

کیم ایل سونگ که از هفده سالگی باید مبارزه می کرد، به نظر می رسید از زندگی سخت اما منظم یک افسر حرفه ای که در این سال ها رهبری می کرد لذت می برد. برخی از کسانی که با او در تیپ 88 خدمت کردند، اکنون به یاد می آورند که حتی در آن زمان دیکتاتور آینده تصور یک فرد تشنه قدرت و "در ذهن خود" را می داد، اما کاملاً محتمل است که این تصور توسط حوادث بعدی دیکته شده باشد. به بسیاری از همکاران شوروی همدردی کیم ایل سونگ برای فرمانده سابق گردان اضافه نکرد. به هر حال کیم ایل سونگ از این خدمات بسیار راضی بود و مقامات از کاپیتان جوان شکایت نکردند. کیم ایل سونگ و کیم جونگ سوک در طول زندگی خود در ویاتسک دو فرزند دیگر داشتند: پسر شورا و دختر. بچه ها را با نام های روسی صدا می زدند و شاید این نشان می دهد که در آن سال ها برای کیم ایل سونگ بازگشت به وطن حداقل مشکل ساز به نظر می رسید.
طبق خاطرات، کیم ایل سونگ در آن زمان به وضوح زندگی آینده خود را می بیند: خدمت سربازی، آکادمی، فرماندهی یک هنگ یا لشکر. و چه کسی می‌داند، اگر تاریخ کمی متفاوت از این اتفاق می‌افتاد، به خوبی می‌توانست جایی در مسکو یک سرهنگ بازنشسته سالخورده یا حتی سرلشکر ارتش شوروی کیم ایل سونگ زندگی کند و پسرش یوری در مسکو کار کند. پژوهشکده و در اواخر دهه هشتاد، به احتمال زیاد، مانند اکثر روشنفکران پایتخت، با شور و شوق در راهپیمایی‌های شلوغ «روسیه دموکراتیک» و سازمان‌های مشابه شرکت می‌کرد (و پس از آن، می‌توان حدس زد، هجوم می‌آورد. وارد تجارت شد، اما او به سختی در آنجا موفق می شد). در آن لحظه هیچ کس نمی توانست پیش بینی کند که چه سرنوشتی در انتظار فرمانده گردان اول است ، بنابراین این گزینه احتمالاً محتمل ترین به نظر می رسید. با این حال، زندگی و تاریخ مسیر دیگری به خود گرفت.

تیپ 88 هیچ شرکتی در جنگ زودگذر با ژاپن نداشت، بنابراین ادعای تاریخ نگاری رسمی مدرن کره شمالی مبنی بر اینکه کیم ایل سونگ و مبارزانش در نبردهای آزادی این کشور جنگیده اند، صد در صد تخیلی است. اندکی پس از پایان جنگ، تیپ 88 منحل شد و سربازان و افسران آن مأموریت های جدیدی دریافت کردند. در بیشتر موارد، آنها مجبور بودند به شهرهای آزاد شده منچوری و کره بروند تا دستیار فرماندهان شوروی در آنجا شوند و از تعامل قابل اعتماد بین مقامات نظامی شوروی و جمعیت و مقامات محلی اطمینان حاصل کنند.
بزرگترین شهر اشغال شده توسط نیروهای شوروی پیونگ یانگ بود و بالاترین رتبه افسران کره ای تیپ 88 کیم ایل سونگ بود، بنابراین جای تعجب نیست که این او بود که به عنوان دستیار فرمانده آینده کره شمالی منصوب شد. پایتخت و به همراه تعدادی از رزمندگان گردان خود به آنجا رفتند. اولین تلاش برای رسیدن به کره زمینی شکست خورد زیرا پل راه آهن آندونگ در مرز چین و کره منفجر شد. بنابراین، کیم ایل سونگ در پایان سپتامبر 1945 با کشتی بخار پوگاچف از طریق ولادیوستوک و وونسان وارد کره شد.

اخیراً در مطبوعات کره جنوبی ادعاهایی منتشر شده است مبنی بر اینکه نقش کیم ایل سونگ به عنوان یک رهبر آینده حتی قبل از اینکه او به کره برود از پیش تعیین شده بود (آنها حتی در مورد ملاقات مخفیانه او با استالین، ظاهراً در سپتامبر 1945 صحبت می کنند). این اظهارات نسبتاً مشکوک به نظر می رسند، اگرچه من آنها را بدون تأیید بیشتر رد نمی کنم. به ویژه ، آنها کاملاً با آنچه شرکت کنندگان در رویدادها در طول مصاحبه به من گفتند - V.V. Kavyzhenko و I.G. لوبودا بنابراین، هنوز احتمال بیشتری وجود دارد که وقتی کیم ایل سونگ به پیونگ یانگ رسید، نه خود او، نه اطرافیانش و نه فرماندهی شوروی برنامه خاصی برای آینده او نداشتند.

با این حال، ظاهر کیم ایل سونگ بسیار مفید بود. در پایان سپتامبر، فرماندهی شوروی متوجه شد که تلاش‌هایش برای تکیه بر گروه‌های ملی‌گرای راست‌گرای محلی به رهبری چو من سیک برای اجرای سیاست‌های خود در کره شمالی با شکست مواجه شده است. در آغاز اکتبر، رهبری نظامی-سیاسی شوروی تازه شروع به جستجوی شخصیتی می کرد که بتواند در رأس رژیم نوظهور قرار گیرد. به دلیل ضعف جنبش کمونیستی در شمال کره، تکیه بر کمونیست های محلی غیرممکن بود: در میان آنها هیچ چهره ای وجود نداشت که از کمترین محبوبیت در کشور برخوردار باشد. رهبر حزب کمونیست کره، پاک هونگ یونگ، که در جنوب فعالیت می کرد، همدردی زیادی در بین ژنرال های شوروی برانگیخت: او غیرقابل درک و بیش از حد مستقل به نظر می رسید، و علاوه بر این، ارتباط نزدیکی با اتحاد جماهیر شوروی نداشت.
در این شرایط، حضور کیم ایل سونگ در پیونگ یانگ برای مقامات نظامی شوروی بسیار به موقع به نظر می رسید. افسر جوان ارتش شوروی، که پیشینه چریکی اش در کره شمالی بدنام بود، به نظر آنها کاندیدای بهتری برای پست خالی "رهبر نیروهای مترقی کره" نسبت به روشنفکر زیرزمینی آرام پاک هونگ یونگ یا هر کس دیگری بود.

بنابراین، تنها چند روز پس از ورود او به کره، این کیم ایل سونگ بود که توسط مقامات نظامی شوروی دعوت شد (یا به عبارت دقیق تر، دستور داده شد) تا در راهپیمایی رسمی که در 14 اکتبر در استادیوم پیونگ یانگ برگزار شد، حاضر شود. به افتخار ارتش آزادیبخش، و در آنجا یک سلام کوتاه بر زبان آورید. ژنرال I.M.Chistyakov، فرمانده ارتش 25 در این تجمع سخنرانی کرد و کیم ایل سونگ را به عنوان "قهرمان ملی" و "رهبر معروف پارتیزان" به حاضران معرفی کرد. پس از آن، کیم ایل سونگ با کت و شلوار غیرنظامی که از یکی از آشنایانش قرض گرفته بود روی سکو ظاهر شد و سخنرانی مربوطه را به افتخار ارتش شوروی ایراد کرد. ظاهر شدن کیم ایل سونگ در انظار عمومی اولین نشانه صعود اولیه او به قله های قدرت بود. چند روز قبل، کیم ایل سونگ در دفتر کره شمالی حزب کمونیست کره، که در آن زمان توسط کیم یونگ-بئوم (شخصیتی که پس از آن به هیچ وجه خود را تجلیل نکرد) وارد شد.

گام بعدی در مسیر رسیدن به قدرت، انتصاب کیم ایل سونگ در دسامبر 1945 به عنوان رئیس دفتر کره شمالی حزب کمونیست کره بود. در فوریه، با تصمیم مقامات نظامی شوروی، کیم ایل سونگ ریاست کمیته خلق موقت کره شمالی را بر عهده گرفت که نوعی دولت موقت برای این کشور بود. بنابراین، در آستانه سالهای 1945 و 1946. کیم ایل سونگ رسما رهبر کره شمالی شد. اگرچه اکنون از کیم ایل سونگ در مورد شهوت قدرت و حیله گری صحبت می شود، اما به گفته افرادی که اغلب در پایان سال 1945 با او ملاقات می کردند، او از این چرخش سرنوشت ناامید شد و بدون اشتیاق زیاد انتصاب خود را پذیرفت. در این زمان، کیم ایل سونگ حرفه ساده و قابل درک یک افسر در ارتش شوروی را به زندگی عجیب و پیچیده یک سیاستمدار ترجیح داد. به عنوان مثال، V.V. Kavyzhenko، که در آن زمان رئیس بخش هفتم بخش سیاسی ارتش 25 بود و اغلب با کیم ایل سونگ ملاقات می کرد، به یاد می آورد:

"خوب به یاد دارم که چگونه درست پس از اینکه کیم ایل سونگ به او پیشنهاد شد رئیس کمیته های مردمی شود، رفتم. او بسیار ناراحت شد و به من گفت: "من یک هنگ می خواهم، سپس یک لشکر، اما چرا اینطور است؟ من هیچ چیز نمی فهمم و نمی خواهم این کار را انجام دهم."

بازتاب تمایلات نظامی معروف کیم ایل سونگ این واقعیت است که در مارس 1946 مقامات شوروی او را به عنوان نامزد پست وزیر جنگ کره متحد در نظر گرفتند. در آن زمان هنوز مذاکرات دشواری با آمریکایی ها برای ایجاد یک دولت واحد کره در جریان بود. مشخص نیست که طرف شوروی چقدر مذاکرات را جدی گرفت، اما در آستانه آنها فهرستی از یک دولت احتمالی تمام کره تهیه شد. کیم ایل سونگ به عنوان وزیر جنگ یک مقام برجسته، اما نه برجسته، منصوب شد (یک سیاستمدار معروف جناح چپ کره جنوبی قرار بود رئیس دولت شود).

بنابراین، در اوج قدرت در کره شمالی، کیم ایل سونگ، به احتمال زیاد، کاملا تصادفی و تقریباً برخلاف میل خود بود. اگر او کمی دیرتر به پیونگ یانگ می رسید، یا اگر به جای پیونگ یانگ به شهر بزرگ دیگری می رسید، سرنوشت او کاملاً متفاوت می شد. با این حال، به سختی می توان کیم ایل سونگ را در سال 1946 و حتی در سال 1949 فرمانروای کره به معنای دقیق کلمه نامید.
سپس مقامات نظامی شوروی و دستگاه مشاوران تأثیر تعیین کننده بر زندگی کشور داشتند. آنها بودند که مهمترین تصمیمات را گرفتند و مهمترین اسناد را تهیه کردند. کافی است که بگوییم تا اواسط دهه 1950. همه انتصاب افسران در سمت های بالاتر از فرمانده هنگ لزوماً با سفارت شوروی هماهنگ می شد. همانطور که قبلاً ذکر شد ، حتی بسیاری از سخنرانی های اولیه خود کیم ایل سونگ در بخش سیاسی ارتش 25 نوشته شد و سپس به کره ای ترجمه شد. کیم ایل سونگ تنها یک رئیس اسمی کشور بود. این وضعیت تا حدودی پس از سال 1948 حفظ شد، زمانی که جمهوری دموکراتیک خلق کره به طور رسمی در شمال شبه جزیره کره اعلام شد. با این وجود ، ظاهراً با گذشت زمان ، کیم ایل سونگ به آرامی طعم قدرت را چشید و همچنین مهارت های لازم برای یک حاکم را به دست آورد.

مانند بسیاری از رهبران ارشد کره شمالی، کیم ایل سونگ به همراه همسر و فرزندانش در مرکز پیونگ یانگ، در یکی از عمارت های کوچکی که قبلا متعلق به افسران و مقامات عالی رتبه ژاپنی بود، ساکن شدند. با این حال، زندگی کیم ایل سونگ در این خانه در اولین سال‌های پس از بازگشتش به کره را نمی‌توان شاد نامید، زیرا تحت الشعاع دو تراژدی قرار گرفت: در تابستان 1947، پسر دومش شورا در حین شنا در برکه‌ای در دریا غرق شد. در حیاط خانه، و در سپتامبر 1949 هنگام زایمان، همسرش کیم جونگ سوک درگذشت، که او ده سال سخت ترین سال زندگی خود را با او سپری کرد و برای همیشه رابطه گرمی با او داشت. با توجه به خاطرات کسانی که سپس با کیم ایل سونگ در پیونگ یانگ ملاقات کردند، او هر دو بدبختی را به طرز دردناکی تجربه کرد.

با این حال، وقایع پر فراز و نشیب اطراف کیم ایل سونگ زمان زیادی برای عزاداری باقی نگذاشت. مشکلات اصلی که او در آن سال‌های اولیه تشکیل کره شمالی با آن روبرو بود، تقسیم کشور و درگیری‌های جناحی در خود رهبری کره شمالی بود.

همانطور که می دانید، با تصمیم کنفرانس پوتسدام، کره در امتداد موازی 38 به مناطق اشغالی شوروی و آمریکا تقسیم شد، و در حالی که مقامات نظامی شوروی هر کاری انجام دادند تا گروهی به نفع خود، یعنی آمریکایی ها، در شمال به قدرت برسند. که جنوب را با انرژی کمتری کنترل کرد، همین کار را با انرژی انجام داد.
نتیجه تلاش آنها به قدرت رسیدن دولت سینگمن ری در جنوب بود. پیونگ یانگ و سئول هر دو ادعا کردند که این رژیم آنها است که تنها مرجع مشروع در شبه جزیره است و قرار نیست مصالحه کند. تنش ها افزایش یافت، درگیری های مسلحانه در موازی 38، اعزام گروه های شناسایی و خرابکاری به قلمرو یکدیگر تا 1948-1949 شد. امری عادی، آشکارا رفتن به جنگ بود.

به گفته یو سونگ چول، که از سال 1948 رئیس بخش عملیات ستاد کل کره شمالی بود، تهیه طرحی برای حمله به جنوب حتی قبل از اعلام رسمی کره شمالی در شمال آغاز شد. با این حال، این واقعیت که ستاد کل کره شمالی این طرح را آماده کرده است، به خودی خود معنای کمی دارد: از زمان های بسیار قدیم، ستاد همه ارتش ها مشغول تهیه هم برنامه دفاع در برابر دشمن احتمالی و هم برنامه ریزی برای حمله به او بوده است، این یک رویه معمول است. . بنابراین، این سوال که چه زمانی، چگونه و چرا تصمیم سیاسی برای شروع جنگ گرفته می شود بسیار مهمتر است.

در مورد جنگ کره، ظاهراً تصمیم نهایی در آوریل 1950 و در جریان دیدار مخفیانه کیم ایل سونگ از مسکو و گفتگوهای او با استالین گرفته شد. با این حال، این سفر با بحث های طولانی در مورد وضعیت، که هم در مسکو و هم در پیونگ یانگ در جریان بود، انجام شد.

کیم ایل سونگ تنها حامی راه حل نظامی برای مشکل کره نبود. نمایندگان زیرزمینی کره جنوبی به رهبری پاک هونگ یونگ بسیار فعال بودند و همدردی چپ مردم کره جنوبی را بیش از حد ارزیابی کردند و اطمینان دادند که پس از اولین حمله نظامی در جنوب، یک قیام عمومی آغاز خواهد شد و رژیم لی سینگمن سقوط.
این اعتقاد به حدی عمیق بود که حتی برنامه آماده شده برای حمله به جنوب، به گفته یکی از نویسندگان آن، یو سونگ چول، رئیس سابق اداره عملیاتی ستاد کل کره شمالی، عملیات نظامی پس از آن را پیش بینی نکرده بود. سقوط سئول: اعتقاد بر این بود که قیام عمومی ناشی از اشغال سئول فوراً به حکومت لیسینمن پایان خواهد داد. در میان رهبران اتحاد جماهیر شوروی، T. F. Shtykov، اولین سفیر شوروی در پیونگ یانگ، از حامیان فعال راه حل نظامی برای این مشکل بود که به طور دوره ای پیام هایی با محتوای مربوطه به مسکو ارسال می کرد.
در ابتدا، مسکو بدون هیچ اشتیاق با این پیشنهادات برخورد کرد، اما سرسختی کیم ایل سونگ و اشتیکوف و همچنین تغییرات در وضعیت استراتژیک جهانی (پیروزی کمونیست ها در چین، ظهور سلاح های اتمی در اتحاد جماهیر شوروی) نتیجه داد. شغل: در بهار 1950، استالین با پیشنهادات پیونگ یانگ موافقت کرد.

البته خود کیم ایل سونگ نه تنها به این حمله برنامه ریزی شده اعتراضی نکرد. او از همان آغاز فعالیت خود به عنوان رهبر کره شمالی، توجه زیادی به ارتش داشت و استدلال می کرد که ارتش قدرتمند کره شمالی می تواند به ابزار اصلی اتحاد تبدیل شود. به طور کلی، گذشته چریکی و نظامی کیم ایل سونگ نمی توانست به این واقعیت منجر شود که او شروع به بیش از حد ارزیابی نقش روش های نظامی برای حل مشکلات سیاسی کرد. از این رو، او در تهیه نقشه های جنگ با جنوب که با حمله ناگهانی نیروهای کره شمالی در صبح زود 25 ژوئن 1950 آغاز شد، مشارکت فعال داشت. در رادیو. در آن، او دولت کره جنوبی را به تجاوز متهم کرد، خواستار رد آن شد و گزارش داد که نیروهای کره شمالی یک ضد حمله موفق را آغاز کرده اند.

همانطور که می دانید در ابتدا اوضاع به نفع شمال بود. اگرچه قیام عمومی در جنوب، که در پیونگ یانگ بسیار امیدوار بود، هنوز رخ نداد، ارتش سینگمن لی با اکراه و ناتوانی جنگید. پیش از این در روز سوم جنگ، سئول سقوط کرد و تا پایان اوت 1950، بیش از 90 درصد از خاک کشور تحت کنترل شمال بود. با این حال، یک فرود ناگهانی آمریکایی در اعماق عقب شمالی ها به طور چشمگیری تعادل قدرت را تغییر داد. عقب نشینی نیروهای کره شمالی آغاز شد و تا ماه نوامبر وضعیت دقیقاً برعکس شد: اکنون جنوبی ها و آمریکایی ها بیش از 90 درصد از خاک کشور را تحت کنترل داشتند. کیم ایل سونگ به همراه ستاد فرماندهی خود و بقایای نیروهای مسلح به مرز کره و چین تحت فشار قرار گرفتند. با این حال، پس از ورود نیروهای چینی به کشور که به درخواست فوری کیم ایل سونگ و با برکت رهبری شوروی به آنجا اعزام شدند، وضعیت تغییر کرد. یگان های چینی به سرعت آمریکایی ها را به موازات 38 عقب راندند و مواضعی که نیروهای طرف مقابل از بهار 1951 اشغال کرده بودند تقریباً مشابه موقعیت هایی بود که از آنجا جنگ را آغاز کردند.

بنابراین، اگرچه کمک های خارجی کره شمالی را از شکست کامل نجات داد، اما نتایج جنگ دلسرد کننده بود و کیم ایل سونگ، به عنوان رهبر عالی کشور، نمی توانست این را تهدیدی برای موقعیت خود بداند. باید راهی برای محافظت از خود وجود داشت. تحت شرایط یک ضد حمله با موفقیت در حال توسعه، در دسامبر 1950، در یک روستای کوچک در نزدیکی مرز چین، سومین پلنوم کمیته مرکزی WPK جلسه دوم برگزار شد. در این پلنوم، کیم ایل سونگ موفق شد یک کار مهم را حل کند - توضیح دلایل فاجعه نظامی سپتامبر و علاوه بر این، آن را به گونه ای انجام دهد که به طور کامل از مسئولیت آن خلاص شود. همانطور که همیشه در چنین مواردی انجام می شود، یک بزغاله پیدا شد. معلوم شد که فرمانده سابق ارتش 2، مو جونگ (کیم مو جونگ)، قهرمان جنگ های داخلی در چین است که مقصر تمام شکست های نظامی اعلام شد، تنزل رتبه و به زودی به چین مهاجرت کرد.

در پایان سال 1950، کیم ایل سونگ به پایتخت ویران شده بازگشت. هواپیماهای آمریکایی دائماً پیونگ یانگ را بمباران می کردند، بنابراین دولت کره شمالی و فرماندهی نظامی آن در پناهگاه هایی مستقر شدند که شبکه عجیبی از آن در خاک سنگی تپه مورانبونگ در عمق چند ده متری زیر زمین حک شده بود. اگرچه جنگ موضعی سنگین دو سال و نیم دیگر به طول انجامید، اما نقش نیروهای کره شمالی در آن بسیار کمرنگ بود، آنها فقط در جهت های ثانویه عمل می کردند و از عقب دفاع می کردند. چینی ها بیشترین بار نبرد و در واقع از زمستان 1950/51 را به دوش کشیدند. جنگ ماهیت درگیری آمریکایی و چینی در خاک کره را به خود گرفت. در عین حال، چینی ها در امور داخلی کره دخالت نکردند و سعی نکردند خط رفتاری را به کیم ایل سونگ تحمیل کنند. جنگ حتی تا حدی دستان کیم ایل سونگ را باز کرد، زیرا نفوذ شوروی را به میزان قابل توجهی تضعیف کرد.

در آن زمان، ظاهراً کیم ایل سونگ قبلاً به طور کامل بر نقش جدید خود تسلط یافته بود و به تدریج به یک سیاستمدار با تجربه و بسیار جاه طلب تبدیل شد. با صحبت در مورد ویژگی های سبک سیاسی فردی کیم ایل سونگ، باید توجه داشت که او بارها توانایی خود را در مانور، استفاده از تضادهای مخالفان و متحدان نشان داد. کیم ایل سونگ بارها نشان داده است که استاد دسیسه های سیاسی، تاکتیک دان بسیار خوبی است. نقاط ضعف کیم ایل سونگ در درجه اول با آموزش ناکافی عمومی او مرتبط است، زیرا او نه تنها هرگز در دانشگاه تحصیل نکرد، بلکه فرصتی برای آموزش خود نیز نداشت و مجبور بود تمام ایده های اساسی در مورد زندگی اجتماعی و اقتصادی را تا حدی از آن استخراج کند. دیدگاه های سنتی جامعه کره، تا حدی از مواد مطالعات سیاسی در گروه های پارتیزانی و تیپ 88. در نتیجه معلوم شد که کیم ایل سونگ می دانست چگونه قدرت خود را به دست آورد و تقویت کند، اما نمی دانست چگونه از فرصت های بدست آمده استفاده کند.

با این حال، وظیفه ای که کیم ایل سونگ در آغاز دهه 1950 با آن روبرو بود، فقط به هنر مانور دادن نیاز داشت که او از آن نهایت برخوردار بود. ما در مورد حذف جناح هایی صحبت می کنیم که از زمان تأسیس کره شمالی در رهبری کره شمالی وجود داشته اند. واقعیت این است که نخبگان کره شمالی در ابتدا متحد نبودند، شامل 4 گروه بود که هم در تاریخ و هم از نظر ترکیب با یکدیگر بسیار متفاوت بودند. این ها بودند:
1) "گروه شوروی" که متشکل از کره ای های شوروی بود که توسط مقامات شوروی برای کار در ارگان های دولتی، حزبی و نظامی کره شمالی فرستاده شد.
2) "گروه داخلی" که شامل کارگران سابق زیرزمینی بود که حتی قبل از آزادی در خاک کره فعالیت می کردند.
3) "گروه Yan'an" که اعضای آن کمونیست های کره ای بودند که از مهاجرت به چین بازگشته بودند.
4) "گروه حزبی" که شامل خود کیم ایل سونگ و سایر شرکت کنندگان در جنبش پارتیزانی در منچوری در دهه 1930 بود.
از همان ابتدا، این گروه‌ها بدون همدردی با یکدیگر رفتار کردند، اگرچه در شرایط کنترل شدید شوروی، مبارزه جناحی نمی‌توانست آشکارا خود را نشان دهد. تنها راه رسیدن به قدرت مطلق برای کیم ایل سونگ از طریق نابودی همه گروه‌ها به جز گروه خود، پارتیزان‌ها، و خلاص شدن از کنترل کامل شوروی و چین بود. او تلاش اصلی خود را صرف حل این مشکل در دهه 1950 کرد.

در بخش دیگری از کتاب به تخریب جناح‌ها در کره پرداخته شده است و در اینجا بی‌معنی است که دوباره به تفصیل در مورد همه فراز و نشیب‌های این مبارزه بپردازیم. در مسیر خود، کیم ایل سونگ مهارت و حیله گری قابل توجهی از خود نشان داد و ماهرانه رقبای خود را با پیشانی خود هل داد. اولین قربانیان کارگران زیرزمینی سابق گروه داخلی بودند که قتل عام آنها در سالهای 1953-1955 رخ داد. با حمایت فعال یا بی طرفی خیرخواهانه دو جناح دیگر. علاوه بر این، در سال های 1957-1958، ضربه ای به مردم یانان وارد شد، اما معلوم شد که آنها مهره سخت تری برای شکستن بودند. هنگامی که کیم ایل سونگ در آگوست 1956 از یک سفر خارج از کشور بازگشت، در پلنوم کمیته مرکزی، توسط چندین نماینده "گروه یانان" که کیم ایل سونگ را متهم به ایجاد فرقه شخصیتی در کره کردند، به شدت مورد انتقاد قرار گرفت.
اگرچه اغتشاشگران بلافاصله از جلسه اخراج و در حبس خانگی قرار گرفتند، اما موفق شدند به چین فرار کنند و به زودی یک هیئت مشترک شوروی و چین به ریاست میکویان و پنگ دهوای از آنجا آمدند. این هیئت نه تنها خواستار بازگرداندن یانانی های سرکوب شده در حزب شد، بلکه حتی تهدید کرد که ممکن است خود کیم ایل سونگ را از رهبری کشور برکنار کند. با قضاوت بر اساس داده های موجود، این یک تهدید توخالی نبود - طرح حذف کیم ایل سونگ در واقع توسط طرف چینی پیشنهاد شد و به طور جدی مورد بحث قرار گرفت.
اگرچه تمام امتیازاتی که کیم ایل سونگ تحت این فشار داد موقتی بود، اما خود این قسمت برای مدت طولانی در خاطره او ماند و تا به امروز او اغلب در این مورد با هیئت های خارجی که از پیونگ یانگ بازدید می کنند صحبت می کند. درس واضح بود. کیم ایل سونگ به هیچ وجه از موقعیت یک عروسک راضی نبود که عروسک گردانان قادر متعال هر لحظه می توانستند آن را از صحنه حذف کنند و بنابراین از اواسط دهه 50. او با احتیاط، اما با اصرار بیشتر، شروع به فاصله گرفتن از حامیان اخیرش می کند. پاکسازی جهانی رهبری حزب از 1958-1962، اگرچه به اندازه پاکسازی های استالینیستی خونین نبود (قربانیان اغلب اجازه خروج از کشور را داشتند)، منجر به حذف کامل جناح های زمانی قدرتمند "شوروی" و "یانان" شد. و کیم ایل سونگ را استاد مطلق کره شمالی کرد.

اولین سال‌های پس از امضای آتش‌بس با موفقیت‌های جدی برای اقتصاد کره شمالی همراه بود، که نه تنها به سرعت آسیب‌های ناشی از جنگ را از بین برد، بلکه به سرعت شروع به پیشرفت کرد. نقش تعیین کننده در این امر با کمک اتحاد جماهیر شوروی و چین ایفا شد که بسیار چشمگیر بود.
طبق داده های کره جنوبی، در سال های 1945-1970، کمک شوروی به کره شمالی 1.146 میلیون دلار آمریکا (364 میلیون دلار - وام با شرایط بسیار مطلوب، 782 میلیون دلار - کمک بلاعوض) بود. بر اساس همین داده ها، کمک چین معادل 541 میلیون دلار (436 میلیون - وام، 105 میلیون - رایگان) بوده است. این ارقام قابل بحث است، اما این واقعیت که کمک بسیار بسیار جدی بوده است غیرقابل انکار است. با اتکا به این حمایت عظیم، اقتصاد شمال به سرعت و موفقیت آمیز توسعه یافت و جنوب را برای مدتی بسیار پشت سر گذاشت. تنها در پایان دهه 1960، کره جنوبی توانست شکاف اقتصادی خود را با کره شمالی کاهش دهد.

با این حال، وضعیت سیاست خارجی که کیم ایل سونگ باید در آن عمل می کرد، به دلیل وقوع درگیری شوروی و چین به طور جدی تغییر کرده است. این درگیری نقش مضاعفی در زندگینامه سیاسی کیم ایل سونگ و تاریخ کره شمالی داشت. او از یک سو برای رهبری کره شمالی که به شدت به کمک های اقتصادی و نظامی اتحاد جماهیر شوروی و چین وابسته بود، مشکلات زیادی ایجاد کرد و از سوی دیگر، به کیم ایل سونگ و اطرافیانش کمک زیادی کرد. حل دشوارترین کار آنها - در رهایی از کنترل شوروی و چین. اگر نزاع بین مسکو و پکن در اواخر دهه 50 نبود، کیم ایل سونگ به سختی می توانست قدرت انحصاری خود را در کشور ایجاد کند، جناح ها را از بین ببرد و به یک دیکتاتور مطلق و غیرقابل کنترل تبدیل شود.

با این حال، نباید فراموش کرد که کره شمالی از نظر اقتصادی به شدت به اتحاد جماهیر شوروی و چین وابسته بود. این وابستگی، برخلاف تضمین های مصرانه تبلیغات کره شمالی، در طول تاریخ کره شمالی برطرف نشده است. بنابراین، کیم ایل سونگ با کار دشواری روبرو شد. او از یک سو باید با مانور دادن بین مسکو و پکن و بازی بر روی تضادهای آنها، فرصت هایی را برای پیگیری یک مسیر سیاسی مستقل ایجاد می کرد و از سوی دیگر باید به گونه ای عمل می کرد که نه مسکو و نه پکن متوقف می شدند. کمک های اقتصادی و نظامی
این کار تنها با ماهرانه ترین مانور بین دو همسایه بزرگ قابل حل بود. و باید اعتراف کرد که کیم ایل سونگ و همراهانش در این امر بسیار موفق بودند. در ابتدا، کیم ایل سونگ به سمت اتحاد با چین متمایل شد. چند توضیح برای این وجود داشت: نزدیکی فرهنگی دو کشور و روابط نزدیکتر انقلابیون کره با رهبری چین در گذشته و نارضایتی کیم ایل سونگ از انتقاد استالین و روش های حکومتی او که آشکار شد. در اتحاد جماهیر شوروی در پایان دهه 1950، مشخص شد که سیاست اقتصادی کره شمالی به طور فزاینده ای به سمت چینی ها معطوف شده است. به دنبال "جهش بزرگ به جلو" چینی در DPRK، جنبش "Chhollima" آغاز شد که البته فقط یک کپی کره ای از مدل چینی بود. در اواخر دهه 1950 به کره شمالی آمد و به شعار اصلی اقتصادی در آنجا تبدیل شد، اصل چینی "اتکاء به خود" (در تلفظ کره ای "charek kensen"، در چینی "zili gensheng" شخصیت ها یکسان هستند) و همچنین بسیاری از اصول کار ایدئولوژیک و سیاست فرهنگی.

در ابتدا، این تغییرات عموماً از سیاست بی طرفی فراتر نمی رفت. مطبوعات کره شمالی به درگیری شوروی و چین اشاره ای نکردند، هیئت های کره ای، از جمله هیئت های عالی رتبه، به طور مساوی از مسکو و پکن بازدید کردند و روابط اقتصادی با هر دو کشور توسعه یافت. در ژوئیه 1961، در پکن، کیم ایل سونگ و ژو انلای "پیمان دوستی، همکاری و کمک متقابل بین کره شمالی و جمهوری خلق چین" را امضا کردند، که تا امروز نیز معتبر است، که روابط متحدین هر دو کشور را تحکیم کرد. با این حال، تنها یک هفته قبل از آن، معاهده مشابهی با اتحاد جماهیر شوروی منعقد شد و هر دو معاهده عموماً به طور همزمان لازم الاجرا شدند، به طوری که بی طرفی کره شمالی در اینجا نیز خود را نشان داد. در همان زمان، اتحاد جماهیر شوروی کمتر و کمتر در مطبوعات داخلی کره شمالی ذکر می شد و کمتر و کمتر در مورد لزوم درس گرفتن از آن صحبت می شد. به تدریج فعالیت‌های انجمن دوستی کره و شوروی را که زمانی یکی از تأثیرگذارترین سازمان‌های کره شمالی بود، محدود کرد.

پس از بیست و دومین کنگره CPSU، که نه تنها رهبران چین را مورد انتقاد قرار داد، بلکه حمله جدیدی را به استالین انجام داد، نزدیکی شدیدی بین جمهوری خلق چین و جمهوری خلق کره ایجاد شد. در سال 1962-1965. کره به طور کامل از موضع چین در مورد همه مسائل اصلی حمایت کرد. نکات اصلی اختلاف بین اتحاد جماهیر شوروی و کره، دستورالعمل‌های ایدئولوژیک جدید CPSU بود که پس از کنگره بیستم تصویب شد و در WPK مورد حمایت و درک قرار نگرفت: محکومیت استالین، اصل رهبری جمعی، تز امکان همزیستی مسالمت آمیز
مفهوم همزیستی مسالمت آمیز توسط کیم ایل سونگ به عنوان مظهر تسلیم تلقی شد و در انتقاد از استالین، او، نه بی دلیل، تهدیدی برای قدرت نامحدود خود دید. در طی این سالها، رودونگ سینمون بارها و بارها مقالاتی را منتشر کرد که در آن از موضع چین در بسیاری از مسائل حمایت می کرد. بنابراین، انتقاد شدید از موقعیت اتحاد جماهیر شوروی در درگیری شوروی و چین در مقاله سرمقاله "بیایید از اردوگاه سوسیالیست دفاع کنیم" وجود داشت که توجه ناظران خارجی را به خود جلب کرد که در Rodong Sinmun در 28 اکتبر 1963 منتشر شد (و تجدید چاپ شده توسط تمام روزنامه ها و مجلات اصلی کره ای). اتحاد جماهیر شوروی به استفاده از کمک های اقتصادی و نظامی خود به عنوان ابزاری برای فشار سیاسی بر کره شمالی متهم شد. در 27 ژانویه 1964، "رودونگ سینمون" "یک نفر" (یعنی N.S. Khrushchev - A.L.) را محکوم کرد که از همزیستی مسالمت آمیز حمایت می کرد، در 15 اوت همان سال، سرمقاله این روزنامه با اعتراضاتی که حزب کمونیست چین مخالفت می کرد ابراز همبستگی کرد. تشکیل کنفرانس جهانی احزاب کمونیستی و کارگری که در آن زمان برنامه ریزی شده بود. برای اولین بار، این مقاله حاوی محکومیت مستقیم، بدون تمثیل های معمول قبلی ("یک کشور"، "یکی از احزاب کمونیستی" و غیره) بود، اقدامات اتحاد جماهیر شوروی و CPSU را محکوم کرد.
رهبری کره شمالی بدون قید و شرط از چین در طول درگیری مرزی چین و هند در سال 1962 حمایت کرد و همچنین "تسلیم شدن" اتحاد جماهیر شوروی در طول بحران کارائیب را محکوم کرد. بنابراین، در سال 1962-1964. کره شمالی، همراه با آلبانی، به یکی از معدود نزدیک ترین متحدان چین تبدیل شده است که تقریباً به طور کامل با موضع خود در مورد همه مشکلات بزرگ بین المللی همبستگی دارد.

این خط باعث پیچیدگی های جدی شد: اتحاد جماهیر شوروی در پاسخ، کمک های ارسالی به کره شمالی را به شدت کاهش داد، که برخی از بخش های اقتصاد کره شمالی را در آستانه فروپاشی قرار داد و همچنین هوانوردی کره را عملاً ناتوان کرد. علاوه بر این، «انقلاب فرهنگی» که در چین آغاز شد، رهبری کره شمالی را نیز مجبور کرد در مواضع خود تجدید نظر کنند. «انقلاب فرهنگی» با هرج و مرج همراه بود که نمی‌توانست رهبری کره شمالی را که به سمت ثبات می‌کشد هشدار دهد.
علاوه بر این، در آن سال ها بسیاری از نشریات گارد سرخ چین به سیاست داخلی و خارجی کره و شخص کیم ایل سونگ حمله کردند. در دسامبر 1964، رودونگ سینمون برای اولین بار از «دگماتیسم» انتقاد کرد و در 15 سپتامبر 1966، «انقلاب فرهنگی» در چین را به عنوان مظهر «اپورتونیسم چپ» و «نظریه تروتسکیستی انقلاب دائمی» محکوم کرد. " از آن زمان، مطبوعات کره شمالی گهگاه هم «روزیزیونیسم» (بخوانید نسخه شوروی مارکسیسم-لنینیسم) و هم «دگماتیسم» (بخوانید: مائوئیسم چینی) را مورد انتقاد قرار داده و رویکرد کره شمالی را به عنوان نوعی «میانگین طلایی» بین خود معرفی کرده اند. این دو افراط . .

ورود هیئت حزب و دولت شوروی به پیونگ یانگ به ریاست A.N. Kosygin در فوریه 1965 نشان دهنده امتناع نهایی کره شمالی از جهت گیری یک طرفه طرفدار پکن و از اواسط دهه 60 بود. رهبری DPRK شروع به دنبال کردن یک سیاست بی طرفی مداوم در درگیری شوروی و چین کرد. گاهی اوقات، مانورهای بی وقفه پیونگ یانگ باعث عصبانیت قابل توجهی هم در مسکو و هم در پکن می شد، اما کیم ایل سونگ موفق شد به گونه ای تجارت کند که این نارضایتی هرگز منجر به توقف کمک های اقتصادی و نظامی نشد.

تحکیم نهایی وضعیت جدید روابط کره و چین، که می تواند به عنوان توسعه روابط متحدین با حفظ بی طرفی کره شمالی در درگیری شوروی و چین ارزیابی شود، در سفر ژو انلای به کره شمالی در آوریل 1970 رخ داد. . قابل توجه است که نخست وزیر وقت شورای دولتی جمهوری خلق چین، کره شمالی را برای اولین سفر خود به خارج از کشور پس از سال های پرتلاطم «انقلاب فرهنگی» انتخاب کرد. طی سالهای 1970-1990. چین دومین شریک تجاری مهم کره شمالی (بعد از اتحاد جماهیر شوروی) بود و در سال 1984 جمهوری خلق چین تقریباً 1/5 از کل گردش تجاری کره شمالی را به خود اختصاص داد.

در این زمان، تمام پست‌های عالی کشور در دست یاران قدیمی کیم ایل سونگ در مبارزات چریکی بود که او اگر نه کاملاً، خیلی بیشتر از افراد دیگر جناح‌ها به آنها اعتماد داشت و خود کیم ایل سونگ در نهایت به آنها اعتماد کرد. قدرت کامل. سرانجام، او به آنچه که از آغاز دهه 50 می خواست رسید: از این پس می توانست به تنهایی حکومت کند، بدون اینکه به مخالفان داخلی و یا به نظر متحدان-حامیان قدرتمند نگاه کند.

بنابراین، هیچ چیز شگفت انگیزی در این واقعیت وجود ندارد که فقط از نوبت دهه 50 و 60 میلادی. تغییرات قابل توجهی در زندگی کره شمالی در حال رخ دادن است ، کپی برداری مستقیم از مدل های شوروی که قبلاً انجام شده بود با بیان روش های سازماندهی تولید ، ارزش های فرهنگی و اخلاقی جایگزین می شود. تبلیغات ایده جوچه با تأکید بر برتری هر چیز کره ای بر هر چیز خارجی آغاز می شود.

اصطلاح "جوچه" برای اولین بار در سخنرانی کیم ایل سونگ "درباره ریشه کنی جزم گرایی و فرمالیسم در کار ایدئولوژیک و تأسیس جوچه" که در 28 دسامبر 1955 ارائه شد، استفاده شد، اگرچه بعداً در اوایل دهه 1970. تاریخ نگاری رسمی کره شمالی شروع به ادعا کرد که به گفته آنها، خود نظریه جوچه توسط رهبر در اواخر دهه بیست مطرح شد. اسناد تأیید کننده این نظریه دیری نپایید: پس از سال 1968، چندین سخنرانی منتشر شد که ظاهراً توسط کیم ایل سونگ در جوانی ایراد شده بود و البته حاوی کلمه "Juche" بود. در مورد سخنان بعدی رهبر که در واقع توسط ایشان ایراد شده و قبلاً منتشر شده بود، صرفاً تصحیح شد و به صورت «تکمیلی» چاپ شد.
اگرچه بیش از صد جلد قبلاً به توضیح اصطلاح "Juche" اختصاص یافته است، اما برای هر کره شمالی همه چیز کاملاً واضح است: "Juche" همان چیزی است که رهبر بزرگ و وارث او نوشتند. از دهه 60. تبلیغات کره شمالی از تأکید بر برتری ایده های واقعاً کره ای "جوچه" (گاهی اوقات آنها را "کیمیرسنیسم" نیز می نامند) بر مارکسیسم و ​​به طور کلی هر ایدئولوژی خارجی خسته نمی شود. با این حال، در عمل، ترویج ایدئولوژی جوچه در درجه اول برای کیم ایل سونگ اهمیت عملی داشت، زیرا زمینه را برای رهایی خود از نفوذ خارجی (شوروی و چین) در زمینه ایدئولوژی فراهم می کرد. با این حال، می توان فرض کرد که کیم ایل سونگ جاه طلب نیز از آگاهی از خود به عنوان یک نظریه پرداز بین المللی لذت قابل توجهی می برد. با این حال، در اواخر عمر کیم ایل سونگ، مؤلفه جهانی جوچه کمتر ملموس شد و ناسیونالیسم سنتی کره ای نقش مهمی را در آن ایفا کرد. گاهی اوقات این ناسیونالیسم شکل‌های خنده‌دار به خود می‌گرفت - کافی است که هیاهویی پیرامون «کشف» در اوایل دهه 1990 قبر بنیانگذار اسطوره‌ای دولت کره، تانگون را به خاطر بیاوریم. همانطور که انتظار می رفت قبر پسر یک خدای بهشتی و یک خرس در پیونگ یانگ کشف شد!

در ابتدا، انحراف از جهت گیری طرفدار شوروی در اوایل دهه 60. با تشدید شدید سیاست در قبال کره جنوبی همراه بود. ظاهراً در مورد کیم ایل سونگ و همراهانش در اواسط دهه 1960. موفقیت های شورشیان ویتنام جنوبی تأثیر زیادی برجا گذاشت، بنابراین، با رهایی از کنترل شوروی تا حد زیادی، آنها تصمیم گرفتند تا در راستای مدل ویتنام جنوبی، یک جنبش چریکی فعال ضد دولتی را در جنوب توسعه دهند. تا اوایل دهه 60. چنین نیاتی، اگر مطرح می شد، توسط مسکو سرکوب می شد، اما اکنون موضع آن "تجدیدنظر طلبانه" اعلام شد.
در عین حال، نه کیم ایل سونگ و نه مشاوران او توجه نکردند که اوضاع سیاسی کره جنوبی کاملاً با ویتنام متفاوت است و مردم جنوب به هیچ وجه آماده نیستند که علیه دولت خود سلاح به دست بگیرند. ناآرامی بزرگ در کره جنوبی در اوایل دهه 60، که تحت شعارهای عمومی دموکراتیک و تا حدی ملی گرایانه-ضدژاپنی رخ داد، ظاهراً توسط پیونگ یانگ و شخصاً کیم ایل سونگ تقریباً به عنوان نشانه ای از کره جنوبی تلقی شده است. آمادگی برای انقلاب کمونیستی باز هم، مانند اواخر دهه 1940، هنگام برنامه ریزی برای حمله به جنوب، نخبگان کره شمالی افکار واهی داشتند.

در مارس 1967، تغییرات قابل توجهی در رهبری کره رخ داد. بسیاری از شخصیت‌هایی که عملیات اطلاعاتی را در جنوب رهبری می‌کردند از پست‌های خود برکنار و سرکوب شدند. این به معنای تغییر اساسی در استراتژی در قبال جنوب بود. از فعالیت‌های معمول اطلاعاتی، سرویس‌های اطلاعاتی کره شمالی به یک کمپین فعال برای بی‌ثبات کردن دولت سئول رفته‌اند. دوباره، درست مانند دو دهه قبل، گروه‌های "چریکایی" که در شمال آموزش دیده بودند، شروع به پرتاب به خاک کره جنوبی کردند.
مشهورترین حادثه از این دست در 21 ژانویه 1968 رخ داد، زمانی که یک گروه آموزش دیده متشکل از 32 نیروی ویژه کره شمالی سعی کردند به خانه آبی - محل اقامت رئیس جمهور کره جنوبی در سئول حمله کنند، اما شکست خوردند و تقریباً همه کشته شدند (فقط دو نفر از جنگنده های آن موفق به فرار شدند و یکی از آنها اسیر شد).

در همان زمان، کیم ایل سونگ، ظاهراً بدون تأثیر لفاظی های ضدآمریکایی آن زمان پکن، به شدت روابط با ایالات متحده را تشدید کرد. تنها دو روز پس از یورش ناموفق به خانه آبی، در 23 ژانویه 1968، نگهبانان کره ای کشتی اطلاعاتی آمریکایی Pueblo را در آب های بی طرف دستگیر کردند. به محض اینکه دیپلماسی آمریکایی توانست این حادثه را حل کند و به آزادی خدمه اسیر دست یابد (تقریبا یک سال طول کشید تا مذاکره شود)، حادثه جدیدی از همین نوع در پی داشت: در 15 آوریل 1969 (به هر حال، درست در زادروز رهبر کبیر) جنگنده های کره شمالی بر فراز دریای ژاپن یک هواپیمای شناسایی آمریکایی EC-121 را سرنگون کردند، تمام خدمه آن (31 نفر) جان باختند.
کمی زودتر، در اکتبر تا نوامبر 1968، نبردهای واقعی در جنوب شبه جزیره کره بین ارتش کره جنوبی و نیروهای ویژه کره شمالی رخ داد، که سپس بزرگترین تهاجم به قلمرو جنوب را در کل پس از جنگ سازماندهی کرد. دوره (حدود 120 نفر از شمال در حملات شرکت کردند). ممکن است کیم ایل سونگ عوام فریبی مبارزاتی پکن را جدی گرفته باشد (با این روحیه که «جنگ جهانی سوم پایان امپریالیسم جهانی خواهد بود!») و قصد داشت از یک درگیری بزرگ بین المللی برای حل و فصل مشکلات استفاده کند. مسئله کره با ابزار نظامی

با این حال، در اوایل دهه 1970. مشخص شد که سیاست کره شمالی هیچ حمایت جدی در جامعه کره جنوبی پیدا نکرده است و دلیلی وجود ندارد که روی هر گونه قیام کمونیستی در آنجا حساب کنیم. تحقق این واقعیت منجر به آغاز مذاکرات محرمانه با جنوب و امضای بیانیه مشترک معروف در سال 1972 شد که سرآغاز تماس های مشخصی بین رهبری هر دو کشور کره بود. اما این بدان معنا نیست که رهبری کره شمالی استفاده از روش های نظامی و شبه نظامی را در روابط با همسایه جنوبی و دشمن اصلی خود کنار گذاشته است.
برای سرویس‌های ویژه کره شمالی و متعاقباً مشخصه این بود که آنها فعالیت‌های معمول و قابل درک جمع‌آوری اطلاعات را با اقدامات تروریستی با هدف بی‌ثبات کردن اوضاع در جنوب ترکیب کردند. از معروف ترین اقدامات از این دست می توان به "حادثه رانگون" اشاره کرد، زمانی که در 9 اکتبر 1983، سه افسر کره شمالی که به طور غیرقانونی وارد پایتخت برمه شده بودند، سعی کردند یک هیئت دولتی کره جنوبی به رهبری رئیس جمهور وقت، چانگ دو هوان را منفجر کنند. خود چونگ دو هوان زنده ماند، اما 17 نفر از اعضای هیئت کره جنوبی (از جمله وزیر امور خارجه و معاون وزیر تجارت خارجی) کشته و 15 نفر زخمی شدند. مهاجمان قصد فرار داشتند، اما بازداشت شدند.

اندکی بعد، در نوامبر 1987، ماموران کره شمالی یک هواپیمای مسافربری کره جنوبی را بر فراز دریای آندامان (دوباره در نزدیکی برمه) منفجر کردند. یکی از ماموران موفق به خودکشی شد، اما شریک زندگی او کیم یانگ هی بازداشت شد. هدف از این اقدام به طور غیر منتظره ساده بود - با کمک آن، مقامات کره شمالی امیدوار بودند که گردشگران خارجی را از سفر به سئول برای بازی های المپیک آینده منحرف کنند. البته این اقدامات نتیجه ای نداشت. علاوه بر این، توسعه سریع اقتصادی جنوب، که در آن زمان شمال را بسیار پشت سر گذاشته بود، به یک مشکل جدی برای رهبری کره شمالی تبدیل شد.
تضاد بین دو کره هم در سطح زندگی و هم در درجه آزادی سیاسی تا پایان سلطنت کیم ایل سونگ بسیار بزرگ بود و همچنان رو به رشد بود. در این شرایط، یکی از مهمترین وظایف رژیم مبارزه برای حفظ انزوای اطلاعاتی بود و مقامات کره شمالی تمام تلاش خود را برای پنهان کردن حقیقت در مورد جنوب از مردم خود انجام دادند. اما ممکن است نه تنها مردم عادی کره شمالی، بلکه رهبری این کشور نیز از دسترسی به اطلاعات عینی در مورد زندگی کره جنوبی محروم باشند.
تا سال 1990، کره جنوبی یک نمونه کلاسیک از توسعه اقتصادی موفق بود، در حالی که شمال تبدیل به مظهر شکست ها و شکست ها شد. شکاف در سطح تولید ناخالص ملی سرانه تا آن زمان حدود ده برابر بود و به رشد خود ادامه داد. با این حال، ما فقط می توانیم حدس بزنیم که خود کیم ایل سونگ تا چه حد از میزان عقب ماندن ارث خود آگاه بوده است.

دهه 1960 با تغییرات جدی در اقتصاد کره شمالی مشخص شد. از آغاز این زمان، "سیستم کار تن" در صنعت ایجاد شده است و حتی ترسوترین اشکال حسابداری بهای تمام شده و بهره مادی را به طور کامل انکار می کند. اقتصاد در حال نظامی شدن است، برنامه ریزی مرکزی فراگیر می شود، کل صنایع در امتداد خطوط نظامی سازماندهی مجدد می شوند (به عنوان مثال، معدنچیان حتی به جوخه ها، شرکت ها و گردان ها تقسیم می شوند و درجاتی شبیه به ارتش ایجاد می شود).
اصلاحات مشابهی در کشاورزی در حال انجام است، جایی که معمولاً از آنها به عنوان "روش چئونسانلی" یاد می شود. این نام به افتخار یک روستای کوچک در نزدیکی پیونگ یانگ، که کیم ایل سونگ در فوریه 1960 15 روز را در آن سپری کرد، "در محل" بر کار تعاونی محلی "نظارت" داده شد. توطئه های خانگی، و همچنین تجارت بازار، «بقایای بورژوا-فئودالی» اعلام و منحل می شوند. اساس سیاست اقتصادی خودکامگی، «روحیه انقلابی خوداتکایی» اعلام شده و ایده آل آن یک واحد تولیدی کاملاً خودکفا و کاملاً تحت کنترل است.

اما همه این اقدامات به بهبود وضعیت اقتصادی منجر نشد. برعکس، موفقیت‌های اقتصادی اولین سال‌های پس از جنگ، که عمدتاً نه تنها به دلیل کمک‌های اقتصادی شوروی و چین، بلکه به دلیل کپی برداری از تجربه اقتصادی اتحاد جماهیر شوروی به دست آمد، جای خود را به شکست‌ها و شکست‌ها داد.
سیستمی که پس از دریافت قدرت مورد نظر کیم ایل سونگ در کره شمالی ایجاد شد، در نهایت نسبت به سیستم قدیمی که در اواخر دهه 1940 از خارج تحمیل شده بود، مؤثرتر بود. این یکی از مهمترین ویژگی های کیم ایل سونگ را که قبلاً در اینجا ذکر شد آشکار کرد: او همیشه در تاکتیک قوی بود، اما نه در استراتژی، در مبارزه برای قدرت، اما نه در اداره کشور. پیروزی های او اغلب، خیلی اوقات، به شکست تبدیل می شد.
از دهه 1970، اقتصاد کره شمالی در وضعیت رکود قرار داشت، رشد متوقف شد و استاندارد زندگی اکثریت جمعیت، که در حال حاضر بسیار کم بود، به سرعت شروع به کاهش می کند. محرمانه کاملی که تمام آمارهای اقتصادی در کره شمالی را در بر می گیرد، به کسی اجازه نمی دهد که پویایی توسعه اقتصاد کره را قضاوت کند. اکثر کارشناسان کره جنوبی معتقد بودند که اگرچه در دهه 70. سرعت توسعه اقتصادی به طور قابل توجهی کاهش یافت، اما به طور کلی تا اواسط دهه 1980، زمانی که کاهش تولید ناخالص داخلی آغاز شد، ادامه یافت.
در همان زمان، تعدادی از کارشناسان آگاه شوروی در گفتگوهای خصوصی با نویسنده عقیده داشتند که رشد اقتصادی در کره شمالی تا سال 1980 کاملاً متوقف شده است. در اواخر دهه 1980. کاهش تولید صنعتی چنان ابعادی به خود گرفت که حتی رهبری کره شمالی نیز مجبور به اعتراف به این شرایط شد.

در این شرایط، ثبات جامعه کره شمالی تنها با کنترل شدید بر جمعیت، همراه با تلقین های گسترده تضمین می شود. رژیم کیم ایل سونگ هم از نظر گستره فعالیت ارگان های سرکوبگر و هم از نظر انبوه نفوذ ایدئولوژیک، شاید در دنیا همتای نداشته باشد.

کیم ایل سونگ تقویت رژیم یگانه قدرت خود را با کارزار فشرده خودستایی همراه کرد. پس از سال 1962، مقامات کره شمالی همیشه شروع به گزارش کردند که 100٪ رای دهندگان ثبت نام شده در انتخابات بعدی شرکت کردند و همه 100٪ به حمایت از نامزدهای معرفی شده رأی دادند. از آن زمان، فرقه کیم ایل سونگ در کره اشکالی به خود گرفته است که تأثیر زیادی بر یک فرد ناآماده می گذارد.
با قوت خاص، تجلیل از «رهبر اعظم، خورشید ملت، فرمانده آهنین فاتح، مارشال جمهوری مقتدر» از سال 1972 آغاز می شود که جشن شصت سالگی او با شکوه فوق العاده ای برگزار شد. اگر قبل از آن تبلیغات شخصیت کیم ایل سونگ به طور کلی از چارچوبی که در آن ستایش I.V. استالین در اتحاد جماهیر شوروی یا مائو تسه تونگ در چین، سپس پس از سال 1972 کیم ایل سونگ، تا حد زیادی، مشهورترین رهبر جهان مدرن شد. تمام کره ای هایی که به سن بلوغ رسیده اند ملزم به پوشیدن نشان هایی با پرتره کیم ایل سونگ بودند، همان پرتره ها در هر فضای مسکونی و اداری، در واگن های مترو و قطار قرار می گیرند. دامنه‌های کوه‌های زیبای کره با نان‌های نان تست به افتخار رهبر که با حروف چند متری روی صخره‌ها حک شده‌اند. در سرتاسر کشور، بناهای یادبودی فقط برای کیم ایل سونگ و خانواده‌اش ساخته می‌شد و این مجسمه‌های عظیم اغلب به موضوع عبادت مذهبی تبدیل می‌شدند. در روز تولد کیم ایل سونگ (و این روز از سال 1974 به اصلی ترین تعطیلات رسمی کشور تبدیل شده است)، همه کره ای ها موظفند یک دسته گل در پای یکی از این بناهای تاریخی بگذارند. مطالعه زندگینامه کیم ایل سونگ از مهدکودک آغاز می شود و در مدارس و دانشگاه ها ادامه می یابد و کره ای ها آثار او را از قلب در جلسات ویژه یاد می گیرند. اشکال پرورش عشق به رهبر بسیار متنوع است و حتی فهرست کردن آنها زمان زیادی می برد. فقط اشاره می کنم که تمام مکان هایی که کیم ایل سونگ از آنها بازدید کرده با پلاک های یادبود خاصی مشخص شده است، حتی نیمکتی که او به نحوی در پارک روی آن نشسته یک اثر ملی است و به دقت محافظت می شود، که کودکان در مهدکودک ها موظف به انجام آن هستند. از کیم ایل سونگ در گروه کر برای کودکی شادم تشکر می کنم. نام کیم ایل سونگ تقریباً در همه آهنگ های کره ای ذکر شده است و قهرمانان فیلم ها با الهام از عشق خود به او شاهکارهای باورنکردنی انجام می دهند.

طبق تبلیغات رسمی، "وفاداری آتش مانند به رهبر" مزیت اصلی هر شهروند کره شمالی است. دانشمندان علوم اجتماعی پیونگ یانگ حتی یک رشته فلسفی خاص - "surengwang" (در ترجمه ای تا حدودی آزاد - "رهبری") ایجاد کرده اند که دقیقاً در مطالعه نقش ویژه رهبر در روند جهانی-تاریخی تخصص دارد. این نقش در یکی از کتاب‌های دانشگاهی کره شمالی به این صورت است: «توده‌هایی که رهبر ندارند و از رهبری او محروم هستند، نمی‌توانند به موضوع واقعی روند تاریخی تبدیل شوند و نقش خلاقانه ایفا کنند. در تاریخ ... بالاترین بیان دقیقاً در عشق و وفاداری به رهبر است. وفاداری به رهبر یعنی: آغشته شدن به این درک که این رهبر است که نقشی کاملا تعیین کننده دارد، برای تقویت اهمیت رهبر، در هر آزمایشی فقط رهبر را باور کنید و بدون تردید از رهبر پیروی کنید.

متأسفانه، ما اطلاعات کمی در مورد چگونگی تکامل زندگی شخصی کیم ایل سونگ از اواخر دهه پنجاه داریم. با گذشت زمان، او به طور فزاینده ای خود را از خارجی ها و در واقع از اکثر کره ای ها منزوی کرد. زمان هایی که کیم ایل سونگ می توانست به راحتی به سفارت شوروی برای بازی بیلیارد برود، دیگر گذشته است.
البته، بالای نخبگان کره شمالی چیزهایی در مورد زندگی شخصی رهبر بزرگ می دانند، اما به دلایل واضح، این افراد به دنبال به اشتراک گذاشتن اطلاعاتی که در اختیار داشتند با خبرنگاران یا دانشمندان نبودند. علاوه بر این، تبلیغات کره جنوبی دائماً اطلاعاتی را منتشر می کرد که قرار بود رهبر کره شمالی را در نامطلوب ترین حالت به تصویر بکشد. اغلب این اطلاعات درست بود، اما هنوز باید با احتیاط قابل توجهی برخورد شود. با این حال، برخی از گزارش ها، ظاهرا، می تواند منصفانه تلقی شود. از جمله تلخ ترین آنها، مثلاً اطلاعاتی است (که بارها توسط جداشدگان عالی رتبه تأیید شده است) مبنی بر اینکه رهبر و پسرش گروه خاصی از خدمتکاران زن دارند که در آن فقط زنان جوان، زیبا و مجرد انتخاب می شوند. این گروه کاملاً مناسب و معنی دار - "شادی" نامیده می شود.
اغلب بدخواهان کیم ایل سونگ سعی می کردند این زنان را نوعی حرمسرای رهبر و وارث او (یک عاشق زن معروف) معرفی کنند. تا حدی، این می تواند درست باشد، اما در کل، گروه Joy یک موسسه کاملا سنتی است. در طول سلسله لی، صدها زن جوان برای کار در کاخ های سلطنتی انتخاب شدند. شرایط لازم برای نامزدهای خدمتگزاران کاخ در آن روزها تقریباً مشابه اکنون بود - برای گروه بدنام "Joy": متقاضیان باید باکره، زیبا، جوان، با منشاء خوب باشند. هم خدمتکاران کاخ سلطنتی قرن ها پیش و هم خدمتکاران کاخ های کیم ایل سونگ و کیم جونگ ایل امروزی ممنوعیت ازدواج داشتند. با این حال، در قدیم، این بدان معنا نبود که تمام کنیزان کاخ، کنیز پادشاه بودند. فراریان آگاه تر (و کم تعصب) در مورد خدمتکاران کیم ایل سونگ همین را می گویند. انتخاب گروه "Joy" توسط مقامات محلی انجام می شود ، همه اعضای آن رسماً دارای رتبه افسران وزارت حفاظت دولتی - پلیس سیاسی کره شمالی هستند.

علیرغم افزایش انزوا پس از سال 1960، مقام معظم رهبری تقریباً تا زمان مرگ خود هر از گاهی در برابر مردم ظاهر می شدند. کیم ایل سونگ اگرچه در حومه پایتخت کاخی باشکوه داشت که در مقابل آن کاخ های شیوخ عرب رنگ پریده بود و همچنین اقامتگاه های باشکوه بسیاری در سراسر کشور وجود داشت، اما کیم ایل سونگ ترجیح داد خود را در دیوارهای باشکوه آنها حبس نکند. از ویژگی های بارز فعالیت های او سفرهای مکرر به سراسر کشور بود. قطار مجلل رهبر بزرگ (کیم ایل سونگ به طور ارگانیک هواپیما را تحمل نمی کرد و حتی هنگام سفر به خارج از کشور راه آهن را ترجیح می داد) ، البته با همراهی نگهبانان متعدد و قابل اعتماد ، اینجا و آنجا ظاهر می شد ، کیم ایل سونگ اغلب به شرکت ها می آمد. روستاها، موسسات بازدید شده، واحدهای نظامی، مدارس.

این سفرها تا زمان مرگ کیم ایل سونگ متوقف نشد، حتی زمانی که رهبر در حال حاضر بیش از 80 سال داشت. با این حال، این تعجب آور نیست: به هر حال، یک موسسه تحقیقاتی کامل به طور خاص برای حفظ سلامت او کار می کرد - به اصطلاح موسسه طول عمر. ، واقع در پیونگ یانگ و به طور انحصاری با رفاه رئیس بزرگ و خانواده اش و همچنین یک گروه ویژه مسئول خرید محصولات با کیفیت بالا برای آنها از خارج از کشور است.

در دهه‌های هفتاد و هشتاد، معتمدان اصلی کیم ایل سونگ، اولین دستیاران او در اداره کشور، پارتیزان‌های سابقی بودند که زمانی با او علیه ژاپنی‌ها در منچوری جنگیده بودند. این به وادا هاروکی مورخ ژاپنی دلیلی داد تا کره شمالی را "دولت چریک های سابق" بنامد. در واقع، او به عضویت کمیته مرکزی WPK انتخاب شد، که در آخرین کنگره WPK در سال 1980 انتخاب شد (کیم ایل سونگ، مانند استالین، زحمت تشکیل منظم کنگره های حزب را به خود نداد، و حتی پس از مرگ او پسرش "انتخاب شد. "رئیس حزب بدون تشکیل کنگره یا کنفرانس) شامل 28 پارتیزان سابق و تنها یک نماینده از سه گروه زمانی قدرتمند - شوروی، یانان و داخلی بود. 12 پارتیزان سابق در دفتر سیاسی، یعنی اکثریت، وجود داشتند.
با این حال، زمان عوارض خود را گرفت و در اوایل دهه 1990. تعداد کمی از پارتیزان های سابق هنوز زنده بودند. با این حال، فرزندان آنها اغلب شروع به جایگزینی آنها می کردند، که به نخبگان کره شمالی یک شخصیت بسته و تقریباً طبقه اشرافی داد.

این شخصیت با این واقعیت تقویت شد که از دهه شصت کیم ایل سونگ شروع به تبلیغ فعالانه بستگان خود از طریق صفوف کرد. این ممکن است نتیجه تصمیم کیم در آن زمان برای انتقال قدرت از طریق ارث به پسر بزرگش باشد. در نتیجه، کره شمالی به طور فزاینده ای شبیه دیکتاتوری شخصی خانواده کیم ایل سونگ شد.
همین بس که در سپتامبر 1990، 11 نفر از 35 نفر از اعضای ارشد رهبری سیاسی کشور متعلق به طایفه کیم ایل سونگ بودند. علاوه بر خود کیم ایل سونگ و کیم جونگ ایل، این قبیله شامل؛ کانگ سونگ سان (نخست شورای اداری، دبیر کمیته مرکزی)، پارک سونگ چول (معاون رئیس جمهور کره شمالی)، هوانگ چانگ یوپ (دبیر کمیته مرکزی ایدئولوژی، و خالق واقعی ایده جوچه، بعدها) ، در سال 1997 به کره جنوبی گریخت، کیم چونگ رین (دبیر کمیته مرکزی WPK، رئیس بخش سازمان های عمومی)، کیم یونگ سون (دبیر کمیته مرکزی، رئیس بخش بین المللی)، کانگ هی وون (دبیر کمیته شهر پیونگ یانگ، معاون نخست وزیر شورای اداری)، کیم تال هیون (وزیر تجارت خارجی)، کیم چانگ جو (وزیر کشاورزی، معاون نخست وزیر شورای اداری) یانگ هیون سئوپ (رئیس آکادمی علوم اجتماعی، رئیس مجلس عالی خلق).
این فهرست به وضوح نشان می دهد که نزدیکان کیم ایل سونگ بخش قابل توجهی از مناصب کلیدی در رهبری کره شمالی را اشغال می کنند. این افراد صرفاً به دلیل ارتباطات شخصی خود با رهبر بزرگ به میدان آمده اند و تنها تا زمانی که کیم ایل سونگ یا پسرش در قدرت هستند می توانند انتظار حفظ موقعیت خود را داشته باشند. به آنها باید فرزندان، نوه ها و سایر اقوام پارتیزان های سابق منچوری را اضافه کنیم که سهم آنها در رهبری نیز بسیار زیاد است و آنها نیز از نزدیک با خانواده کیم در ارتباط هستند. در واقع، رده بالای قدرت در کره شمالی توسط نمایندگان چندین ده خانواده اشغال شده است که در میان آنها خانواده کیم با اختلاف بسیار مهم ترین است. تا پایان دهه نود، نمایندگان نسل دوم و حتی سوم این خانواده ها در قدرت بودند. تمام زندگی آنها در شرایط امتیازات غول پیکر و تقریباً در انزوای کامل از توده اصلی جمعیت کشور سپری شد.
در واقع، تا پایان سلطنت کیم ایل سونگ، کره شمالی به یک دولت اشرافی تبدیل شده بود که در آن «اشراف» اصلی نقش تقریبا تعیین کننده ای در دسترسی به موقعیت ها و ثروت داشتند.

با این حال، تعلق به قبیله بستگان کیم ایل سونگ به معنای تضمین مصونیت نیست. بسیاری از اعضای این طایفه قبلاً از مناصب خود اخراج شده و در نیستی سیاسی غوطه ور شده اند. بنابراین، در تابستان 1975، کیم یونگ جو، تنها برادر بازمانده رهبر کبیر، که تقریباً یک دهه و نیم یکی از تأثیرگذارترین رهبران کشور بود و در زمان ناپدید شدن وی، وزیر امور خارجه بود. کمیته مرکزی، عضو دفتر سیاسی و معاون نخست وزیر شورای اداری.
بر اساس شایعات، دلیل سقوط ناگهانی او این بود که او آغاز به کار برادرزاده اش کیم جونگ ایل را تایید نکرد. با این حال، جان کیم یونگ جو در امان ماند. در اوایل دهه 1990، کیم یونگ جو سالخورده و ظاهراً ایمن دوباره در المپ سیاسی کره شمالی ظاهر شد و به زودی دوباره وارد رهبری عالی کشور شد. اندکی بعد، در سال 1984، یکی دیگر از بستگان بلندپایه کیم ایل سونگ، کیم پیون ها، که مدتها ریاست وزارت حفاظت سیاسی ایالت را بر عهده داشت، یعنی مهمترین پست رئیس امنیت را به عهده گرفت. خدمت در شرایط هر دیکتاتوری، به همین ترتیب ناپدید شد.

در اواخر دهه 1950 یا اوایل دهه 1960. کیم ایل سونگ دوباره ازدواج کرد. همسر او کیم سون آئه بود که تقریباً هیچ چیز در مورد بیوگرافی او مشخص نیست، حتی تاریخ ازدواج آنها نیز مشخص نیست. ظاهراً بر اساس این واقعیت که پسر ارشد آنها کیم پیونگ ایل - که اکنون یک دیپلمات برجسته است - در حدود سال 1954 به دنیا آمد، ازدواج دوم کیم ایل سونگ در همین زمان انجام شد، اما برخی منابع به طور قابل توجهی تاریخ های بعدی را نشان می دهند.
طبق شایعات، زمانی کیم سون آئه منشی رئیس حفاظت شخصی کیم ایل سونگ بود. با این حال، بانوی اول کره شمالی به سختی در برابر مردم ظاهر شد و تأثیر او بر زندگی سیاسی کم به نظر می رسید. اگرچه کره ای ها می دانستند که رهبر یک همسر جدید دارد (این به اختصار در مطبوعات ذکر شد)، اما در تبلیغات و در آگاهی توده ها، او حتی از راه دور جایی مانند کیم جونگ سوک را که مدت ها پس از مرگش می گذرد، اشغال نمی کند. از دوستان رزمنده رهبر، همرزم اصلی ایشان باقی ماند. ظاهراً این تا حدودی به خاطر احساسات شخصی خود کیم ایل سونگ و تا حدودی به دلیل نقشی است که به نظر او برای تنها پسر بازمانده کیم ایل سونگ و کیم جونگ سوک که در سال 1942 در خاباروفسک یوری که نام کره ای کیم جونگ ایل را دریافت کرد و اتفاقاً نامادری و برادران ناتنی خود را خیلی دوست نداشت.
البته، شایعاتی که دائماً در مطبوعات غربی و کره جنوبی در مورد اختلاف در خانواده کیم ایل سونگ منتشر می شود باید با احتیاط برخورد کرد، بسیار بدیهی است که انتشار آنها به نفع طرف کره جنوبی است. با این حال، گزارش‌هایی مبنی بر تنش‌هایی که مدت‌ها بین کیم جونگ ایل و نامادری او وجود داشته است، از منابع بسیار متنوعی می‌آید که باید به آن‌ها اعتماد کرد. نویسنده این سطور باید در خلال گفتگوهای صریح خود با کره شمالی نیز از این نوع درگیری ها می شنید.

در حدود اواخر دهه 60. کیم ایل سونگ این ایده را داشت که پسرش را وارث خود کند و چیزی شبیه سلطنت در کره شمالی ایجاد کرد. علاوه بر ترجیحات شخصی قابل درک، این تصمیم می تواند توسط یک محاسبه سیاسی هوشیار نیز دیکته شود. سرنوشت پس از مرگ استالین و تا حدی مائو به کیم ایل سونگ آموخت که برای رهبری جدید، انتقاد از یک دیکتاتور مرده یکی از بهترین راه‌ها برای کسب محبوبیت است. کیم ایل سونگ با انتقال قدرت از طریق ارث، موقعیتی را ایجاد کرد که در آن رژیم بعدی علاقه مند به تقویت اعتبار پدر بنیانگذار از هر راه ممکن (به معنای واقعی کلمه) باشد.

در حدود سال 1970، کیم جونگ ایل صعود سریع خود را از طریق رتبه ها آغاز کرد. پس از انتصاب کیم جونگ ایل که در آن زمان فقط 31 سال داشت، در سال 1973 به عنوان رئیس بخش تبلیغات کمیته مرکزی WPK و معرفی وی به دفتر سیاسی در فوریه 1974، نیات رهبر - پدر برای انتقال قدرت توسط ارث روشن شد همانطور که کن تاک هو، که پس از آن پست برجسته ای را در سرویس امنیتی کره شمالی اشغال کرد و سپس به جنوب فرار کرد، در سال 1976 شهادت داد، در آن زمان از قبل تقریباً اعتماد کامل در نخبگان سیاسی کره شمالی وجود داشت که این کیم جونگ بود که کسی بود. جانشین کیم ایل سونگ خواهد شد. اعتراضات ضعیف علیه این امر که در آغاز و اواسط دهه 70 در میان بالاترین مقامات شنیده می شد، همانطور که می توان انتظار داشت به ناپدید شدن یا رسوایی ناراضیان ختم شد.
در سال 1980، در ششمین کنگره حزب کمونیست چین، کیم جونگ ایل به عنوان وارث پدرش، "جانشین آرمان بزرگ انقلابی جوچه" معرفی شد و تبلیغات شروع به تمجید از خرد مافوق بشری او با نیرویی شد که قبلاً با آن همراه بود. فقط اعمال پدرش را تجلیل می کرد. در طول دهه 1980 انتقال تدریجی کنترل بر مهم‌ترین بخش‌های زندگی کشور به دست کیم جونگ ایل و مردمش (یا کسانی که هنوز هم چنین هستند). سرانجام در سال 1992 کیم جونگ ایل به عنوان فرمانده عالی نیروهای مسلح کره شمالی منصوب شد و عنوان مارشال را دریافت کرد (در همان زمان خود کیم ایل سونگ ژنرالسیمو شد).

با این حال، در اواخر عمر، کیم ایل سونگ مجبور شد در یک محیط سخت عمل کند. فروپاشی جامعه سوسیالیستی و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، کودتا به یک ضربه سنگین به اقتصاد کره شمالی تبدیل شد. اگرچه روابط بین مسکو و پیونگ یانگ قبلاً به هیچ وجه صمیمانه نبود، ملاحظات استراتژیک و وجود یک دشمن مشترک در شخص ایالات متحده، قاعدتاً باعث می شد که دشمنی متقابل فراموش شود.
با این حال، پایان جنگ سرد به این معنا بود که اتحاد جماهیر شوروی، و بعداً فدراسیون روسیه، از تلقی کره شمالی به عنوان متحد ایدئولوژیک و نظامی-سیاسی خود در مبارزه با «امپریالیسم آمریکایی» دست برداشتند. در مقابل، یک کره جنوبی مرفه به نظر یک شریک تجاری و اقتصادی جذاب به نظر می رسید. نتیجه این امر برقراری رسمی روابط دیپلماتیک بین مسکو و سئول در سال 1990 بود.

با ناپدید شدن اتحاد جماهیر شوروی، مشخص شد که کمک های شوروی نقش بسیار بیشتری در اقتصاد کره شمالی ایفا می کند که تبلیغات پیونگ یانگ مایل به اعتراف آن بود. معلوم شد که "اتکا به نیروی خود" افسانه ای است که پس از پایان دادن به منابع ترجیحی مواد خام و تجهیزات شوروی جان سالم به در نبرد. دولت جدید در مسکو قرار نبود منابع قابل توجهی را برای حمایت از پیونگ یانگ صرف کند. کمک ها در حدود سال 1990 متوقف شد و نتایج آن بسیار سریع بود. رکودی که در سال‌های 1989 تا 1990 در اقتصاد کره شمالی آغاز شد، چنان چشمگیر و آشکار بود که حتی نمی‌توان آن را پنهان کرد. برای اولین بار در کل تاریخ پس از جنگ، مقامات کره شمالی اعلام کردند که تولید ناخالص ملی کره شمالی در سال های 1990-1991. کاهش یافته. چین، اگرچه به طور رسمی سوسیالیست باقی ماند و حتی کمک های محدودی به کره شمالی ارائه کرد، اما در سال 1992 روابط خود را با کره جنوبی عادی کرد.

کیم ایل سونگ در تلاشی مذبوحانه برای یافتن برخی منابع درآمد خارجی، سعی کرد از "کارت هسته ای" استفاده کند. کار بر روی تسلیحات هسته ای حداقل از دهه 1980 در کره شمالی ادامه داشته است و در سال های 1993-1994، کیم ایل سونگ تلاش کرد به باج خواهی هسته ای متوسل شود. دسیسه سیاسی همیشه عنصر بومی مقام معظم رهبری بوده است. او در این کار موفق شد، آخرین بار برای خودش. کره شمالی موفق شد دشمنان دیرینه خود، "امپریالیست های آمریکایی" را به موافقت با ارائه کمک اقتصادی به کره شمالی در ازای محدود کردن برنامه هسته ای خود برساند. باج گیری موفق شد.
اما این پیروزی دیپلماتیک آخرین موفقیت استاد قدیمی بود. در 8 ژوئیه 1994، کمی قبل از ملاقات برنامه ریزی شده با رئیس جمهور کره جنوبی (قرار بود این اولین دیدار سران دو کشور کره باشد)، کیم ایل سونگ به طور ناگهانی در کاخ مجلل خود در پیونگ یانگ درگذشت. علت مرگ او سکته قلبی بوده است. همانطور که انتظار می رفت، پسرش کیم جونگ ایل، رئیس جدید کشور کره شمالی شد. به لطف تلاش های کیم ایل سونگ، کره شمالی نه تنها از سال های بحران عمومی سوسیالیسم جان سالم به در برد، بلکه به اولین رژیم کمونیستی با قدرت موروثی تبدیل شد.

کیم ایل سونگ زندگی طولانی و خارق العاده ای داشت: پسر یک فعال مسیحی، یک فرمانده پارتیزان و پارتیزان، یک افسر ارتش شوروی، یک حاکم دست نشانده کره شمالی، و در نهایت، رهبر بزرگ، دیکتاتور نامحدود شمال. . همین واقعیت که او با چنین بیوگرافی توانست زنده بماند و در نهایت به مرگ طبیعی در سن بسیار بالا بمیرد، نشان می دهد که کیم ایل سونگ نه تنها مرد خوش شانسی بود، بلکه یک مرد خارق العاده نیز بود. اگرچه عواقب حکومت او برای کره، به صراحت بیان کنیم، تاسف بار بود، اما به سختی می توان دیکتاتور فقید را اهریمنی کرد. جاه طلبی، ظلم، بی رحمی او آشکار است.
با این حال، این نیز غیرقابل انکار است که او هم توانایی آرمان گرایی و هم از خودگذشتگی را داشت - حداقل در جوانی، تا اینکه سرانجام ماشین قدرت او را به سنگ آسیاب خود کشید. به احتمال زیاد، در بسیاری از موارد، او صادقانه معتقد بود که اقدامات او به نفع مردم، برای سعادت کره است. با این حال، متأسفانه، یک شخص نه آنقدر بر اساس نیاتش که بر اساس نتایج اعمالش مورد قضاوت قرار می گیرد، و برای کیم ایل سونگ، این نتایج تاسف بار بود، اگر نگوییم فاجعه بار: میلیون ها کشته در جنگ و کسانی که در زندان ها کشته شدند. ، اقتصاد ویران شده، نسل های فلج شده.