سکاها آنها چه کسانی هستند و از کجا آمده اند؟ خاستگاه سکاها ارتباط سکاها با آتلانتیس

23.12.2021

«دنیای سکاها» در هزاره اول پس از میلاد شکل گرفت. منشأ آن در استپ های اوراسیا است. این یک جامعه فرهنگی، تاریخی و اقتصادی است که به یکی از برجسته ترین پدیده های جهان باستان تبدیل شده است.

سکاها چه کسانی هستند؟

کلمه "سکاها" ریشه یونانی باستان دارد. مرسوم است که از آن برای اشاره به تمام عشایر شمال ایران استفاده کنند. می توان در مورد اینکه سکاها به معنای محدود و گسترده کلمه چه کسانی هستند صحبت کرد. به معنای محدود، فقط ساکنان دشت های دریای سیاه و قفقاز شمالی به این نام خوانده می شوند و آنها را از قبایل نزدیک خود جدا می کند - ساک های آسیایی، داخ ها، ایسدون ها و ماساجت ها، سیمریان اروپایی و ساورومات-سارماتی ها. فهرست کاملی از تمام قبایل سکاها که برای نویسندگان باستانی شناخته شده اند شامل چندین ده نام است. ما فهرستی از همه این مردمان را نخواهیم آورد. به هر حال، برخی از محققان معتقدند که سکاها و اسلاوها ریشه های مشترکی دارند. با این حال، این نظر ثابت نشده است، بنابراین نمی توان آن را قابل اعتماد دانست.

بیایید در مورد محل زندگی سکاها صحبت کنیم. آنها قلمرو وسیعی از آلتای تا دانوب را اشغال کردند. قبایل سکاها در نهایت جمعیت محلی را ضمیمه خود کردند. هر یک از آنها ویژگی های فرهنگ معنوی و مادی خاص خود را دارند. با این حال، تمام بخش های جهان گسترده سکاها با منشاء و زبان مشترک، آداب و رسوم و فعالیت های اقتصادی متحد شده بودند. جالب اینجاست که ایرانیان همه این اقوام را یک قوم می دانستند. سکاها یک نام فارسی مشترک دارند - "ساکی". به معنای محدود برای اشاره به قبایل ساکن در آسیای مرکزی استفاده می شود. متأسفانه، ما فقط می توانیم بر اساس منابع غیرمستقیم در مورد اینکه سکاها چگونه بودند قضاوت کنیم. البته عکسی از آنها نیست. علاوه بر این، اطلاعات تاریخی زیادی در مورد آنها وجود ندارد.

ظاهر سکاها

تصویر روی یک گلدان یافت شده در تپه گورستان کول اوبا، اولین ایده واقعی از نحوه زندگی سکاها، نحوه لباس پوشیدن، سلاح ها و ظاهر آنها را به محققان داد. این قبایل موهای بلند، سبیل و ریش داشتند. لباس‌های کتانی یا چرمی می‌پوشیدند: شلوار حرمسرا بلند و کتانی با کمربند. روی پای آنها چکمه های چرمی بود که با بند مچ پا قطع شده بود. سر سکاها با کلاه های نوک تیز نمدی پوشیده شده بود. در مورد اسلحه، آنها یک تیر و کمان، یک شمشیر کوتاه، یک سپر مربع و نیزه داشتند.

علاوه بر این، تصاویری از این قبایل بر روی اشیای دیگر یافت شده در کول اوبا نیز یافت می شود. به عنوان مثال، یک پلاک طلا نشان می دهد که دو سکایی در حال نوشیدن از یک ریتون هستند. این یک آیین دوقلویی است که از شهادت نویسندگان باستان برای ما شناخته شده است.

عصر آهن و فرهنگ سکاها

شکل گیری فرهنگ سکاها در عصر گسترش آهن اتفاق افتاد. سلاح ها و ابزار ساخته شده از این فلز جایگزین برنز شد. پس از کشف روش ساخت فولاد، سرانجام عصر آهن پیروز شد. ابزار ساخته شده از فولاد انقلابی واقعی در امور نظامی، صنایع دستی و کشاورزی ایجاد کرد.

سکاها که قلمرو توزیع و نفوذ آنها چشمگیر بود، در اوایل عصر آهن زندگی می کردند. این قبایل صاحب فناوری پیشرفته ای بودند که در آن زمان مورد استفاده قرار می گرفت. آنها می توانستند آهن را از سنگ معدن استخراج کنند و سپس آن را به فولاد تبدیل کنند. سکاها از روش های مختلف جوشکاری، سیمان کاری، سخت شدن، آهنگری استفاده می کردند. از طریق این اوراسیا شمالی با آهن آشنا شد. آنها مهارت های متالورژی را از صنعتگران سکایی به عاریت گرفتند.

آهن در افسانه های نارت قدرت جادویی دارد. کوردالاگون آهنگری بهشتی است که از قهرمانان و قهرمانان حمایت می کند. ایده آل یک مرد و یک جنگجو توسط Nart Batraz تجسم یافته است. او آهن به دنیا می آید و سپس در آهنگر بهشتی سخت می شود. نارت ها، با شکست دادن دشمنان و تصرف شهرهای آنها، هرگز به محله آهنگران دست نزنند. بنابراین حماسه اوستیایی دوران باستان در قالب تصاویر هنری فضای مشخصه اوایل عصر آهن را منتقل می کند.

چرا عشایر ظاهر شدند؟

در گستره های وسیع، از منطقه شمال دریای سیاه در غرب تا مغولستان و آلتای در شرق، یک نوع بسیار بدیع از اقتصاد عشایری بیش از 3 هزار سال پیش شروع به شکل گیری کرد. بخش قابل توجهی از آسیای مرکزی و سیبری جنوبی را در بر می گرفت. این نوع اقتصاد جای خود را به زندگی روستایی و کشاورزی مستقر داد. تعدادی از دلایل منجر به چنین تغییرات مهمی شد. از جمله تغییرات آب و هوایی است که در نتیجه آن استپ خشک شده است. علاوه بر این، اقوام بر اسب سواری تسلط کامل داشته اند. ترکیب گله تغییر کرده است. اکنون اسب ها و گوسفندها در آنها غالب شدند که می توانستند در زمستان برای خود تهیه کنند.

عصر عشایر اولیه، همانطور که نامیده می شود، مصادف شد با یک نقطه عطف مهم در تاریخ، زمانی که بشریت یک گام تاریخی بزرگ برداشت - آهن به ماده اصلی مورد استفاده برای ساخت ابزار و سلاح تبدیل شد.

زندگی نومان

زندگی عقلانی و زاهدانه نعمانان بر اساس قوانین سختی صورت می گرفت که مستلزم اسب سواری و مهارت های عالی نظامی قبایل بود. لازم بود هر لحظه آماده باشید تا از اموال خود محافظت کنید یا مال دیگری را تصرف کنید. دامداری معیار اصلی رفاه برای نومان ها بود. اجداد سکاها هر آنچه را که نیاز داشتند از او دریافت کردند: سرپناه، لباس و غذا.

تقریباً تمام عشایر استپ های اوراسیا (به استثنای حومه شرقی) به گفته بسیاری از محققین در اوایل توسعه خود ایرانی زبان بوده اند. برای بیش از یک هزار سال، عشایر ایرانی زبان بر استپ تسلط داشتند: از قرن هشتم تا هفتم. قبل از میلاد مسیح ه. تا سده های اول بعد از میلاد. ه. دوران سکاها دوران شکوفایی این اقوام ایرانی بود.

منابعی که به وسیله آنها می توان قبایل سکاها را قضاوت کرد

در حال حاضر، تاریخ سیاسی بسیاری از آنها و همچنین بستگان آنها (توخار، ماساژت، دیس، ساکس، ایسدون، ساورومات و غیره) به طور جزئی شناخته شده است. نویسندگان باستان عمدتاً اعمال رهبران اصلی و مبارزات نظامی سکاها را توصیف می کنند. ویژگی های دیگر این قبایل برایشان جالب نیست. هرودوت در مورد اینکه سکاها چه کسانی بودند نوشت. فقط این نویسنده، که سیسرو از او نام برد، می توان شرح نسبتاً مفصلی از سنت ها، مذهب و شیوه زندگی این قبایل یافت. تا مدت ها اطلاعات بسیار کمی از فرهنگ عشایر شمال ایران در دسترس بود. تنها از نیمه دوم قرن نوزدهم، پس از حفاری تپه های متعلق به سکاها (در قفقاز شمالی و اوکراین) و تجزیه و تحلیل یافته های سیبری، یک رشته علمی کامل به نام اسکیتولوژی شکل گرفت. بنیانگذاران آن را باستان شناسان و دانشمندان برجسته روسی می دانند: V. V. Grigoriev، I. E. Zabelin، B. N. Grakov، M. I. Rostovtsev. به لطف تحقیقات آنها، اطلاعات جدیدی در مورد اینکه سکاها چه کسانی هستند به دست آورده ایم.

شواهد اشتراک ژنتیکی

علیرغم این واقعیت که تفاوت در فرهنگ قبایل سکاها بسیار زیاد بود، دانشمندان 3 عنصر را شناسایی کردند که از اشتراک ژنتیکی آنها صحبت می کند. اولین مورد لباس اسب است. دومین عنصر سه گانه انواع خاصی از سلاح هایی است که این قبایل استفاده می کردند (خنجرهای آکیناکی و کمان های کوچک). سوم اینکه سبک حیوانی سکاها بر هنر همه این عشایر چیره شده بود.

Sarmatians (Sarmovats) که سکاها را ویران کردند

این مردمان در قرن 3 م. ه. موج بعدی عشایر را جابجا می کند. قبایل جدید بخش قابل توجهی از سکا را ویران کردند. آنها مغلوب ها را نابود کردند و بیشتر کشور را به بیابان تبدیل کردند. این را سکاها و سارماتیان - قبایلی که از شرق آمده اند، نشان می دهند. نامگذاری Sarmovats بسیار گسترده است. همچنین شناخته شده است که چندین اتحادیه وجود داشت: روکسولان ها، یازیگ ها، آئورس ها، سیراک ها ... فرهنگ این عشایر شباهت های زیادی با سکاها دارد. این را می توان با خویشاوندی مذهبی و زبانی، یعنی ریشه های مشترک توضیح داد. سبک حیوانات Sarmatian سنت های سکایی را توسعه می دهد. نماد ایدئولوژیک آن حفظ شده است. با این حال، سکاها و سارماتی ها با وجود ویژگی های خاص خود در هنر مشخص می شوند. در میان سرماتی ها این فقط یک وام گرفتن نیست، بلکه یک پدیده فرهنگی جدید است. این هنری است که زاده دوران جدیدی است.

توسعه آلان

ظهور آلان ها، قوم جدید شمال ایران، در قرن اول پس از میلاد اتفاق می افتد. ه. آنها از دانوب تا دریای آرال گسترش یافتند. آلان ها در جنگ های مارکومانی که در دانوب میانه رخ داد شرکت کردند. آنها به ارمنستان، کاپادوکیه و مادیا یورش بردند. این قبایل کنترل جاده ابریشم را در دست داشتند. هون ها در سال 375 پس از میلاد به آن حمله کردند. ه.، به تسلط آنها در استپ پایان دهد. بخش قابل توجهی از آلان ها همراه با گوت ها و هون ها به اروپا رفتند. این قبایل اثر خود را در بسیاری از نام‌های نامی که در پرتغال، اسپانیا، ایتالیا، سوئیس و فرانسه یافت می‌شوند، به جای گذاشته‌اند. اعتقاد بر این است که آلان ها با کیش قدرت نظامی و شمشیر، با سازمان نظامی و نگرش خاص خود نسبت به زنان، خاستگاه جوانمردی اروپایی هستند.

این قبایل در سراسر قرون وسطی یک پدیده قابل توجه در تاریخ بودند. میراث استپ به وضوح در هنر آنها احساس می شود. بخشی از آلان ها پس از استقرار در کوه های قفقاز شمالی زبان خود را حفظ کردند. آنها به پایه قومی در آموزش اوستیای مدرن تبدیل شدند.

جدایی سکاها و ساوروماتها

به گفته دانشمندان، سکاها به معنای محدود، یعنی سکاهای اروپایی، و سائوروماتی ها (سرمتی ها)، زودتر از قرن هفتم قبل از میلاد از هم جدا نشدند. ه. تا آن زمان، اجداد مشترک آنها در استپ های سیسکوکازیا ساکن بودند. تنها پس از لشکرکشی به کشورهای فراتر از قفقاز، ساورومات ها و سکاها متفرق شدند. از این پس، آنها شروع به زندگی در مناطق مختلف کردند. کیمریان و سکاها شروع به نزاع کردند. رویارویی بین این مردم با این واقعیت به پایان رسید که سکاها با حفظ بخش اصلی دشت قفقاز شمالی ، منطقه دریای سیاه شمالی را تصرف کردند. سیمریان که در آنجا زندگی می کردند، بخشی از آنها آواره و تا حدی رام شدند.

ساورومات ها اکنون در استپ های اورال، منطقه ولگا و خزر ساکن بودند. رودخانه تانایس (نام امروزی - دان) مرز بین دارایی های آنها و سکاها بود. در دوران باستان، افسانه ای رایج در مورد منشأ سائورومات ها از ازدواج سکاها با آمازون ها وجود داشت. این افسانه توضیح می دهد که چرا زنان Sauromatian جایگاه بالایی در جامعه داشتند. آنها در شرایط مساوی با مردان سوار می شدند و حتی در جنگ ها شرکت می کردند.

ایسدون ها

ایسدونی ها نیز از نظر برابری جنسیت متمایز بودند. این قبایل در شرق ساورومات ها زندگی می کردند. آنها در قلمرو قزاقستان کنونی ساکن بودند. این قبایل به عدالت شهره بودند. آنها را به مردمی نسبت می دادند که کینه و دشمنی نمی شناختند.

داهی، ماساژور و ساکی

دخ ها در نزدیکی دریای خزر، در ساحل شرقی آن زندگی می کردند. و در شرق آن ها در نیمه بیابان ها و استپ های آسیای مرکزی، سرزمین های ماساژت ها و ساک ها قرار داشت. کوروش دوم، بنیانگذار شاهنشاهی هخامنشی، در سال 530 م. ه. لشکرکشی بر علیه Massagetae که در مناطق نزدیک دریای آرال ساکن بودند، انجام داد. این قبایل توسط او اداره می شد و او نمی خواست همسر کوروش شود و او تصمیم گرفت به زور پادشاهی او را تصرف کند. ارتش ایران در جنگ با ماساجت ها شکست خورد و خود کوروش درگذشت.

در مورد ساک های آسیای مرکزی، این قبایل به 2 انجمن تقسیم شدند: ساکی-خوماورگا و ساکی-تیگراخاودا. این همان چیزی بود که ایرانیان آنها را نامیدند. تیگرا در ترجمه از فارسی باستان به معنای "تیز" و هاودا - "کلاه" یا "کلاه" است. یعنی saki-tigrahauda - ساکی با کلاه های نوک تیز (کلاه) و saki-haumavarga - هائوما (نوشیدنی مقدس آریایی ها). داریوش اول، پادشاه ایران، در سال 519 ق.م. ه. علیه قبایل تیگراهاودا لشکرکشی کرد و آنها را فتح کرد. اسکنخا، رهبر اسیر ساکاها، در نقش برجسته ای که به دستور داریوش بر روی صخره بیستون حک شده است، به تصویر کشیده شده است.

فرهنگ سکاها

لازم به ذکر است که قبایل سکاها فرهنگ نسبتاً بالایی را برای زمان خود ایجاد کردند. آنها بودند که مسیر توسعه بیشتر تاریخی بسیاری از مناطق را تعیین کردند. این قبایل در تشکیل اقوام زیادی شرکت داشتند.

در امپراتوری چنگیز خان، تواریخ سکاها نگهداری می شد، ادبیات غنی با افسانه ها و افسانه ها ارائه می شد. دلیلی برای امیدواری وجود دارد که بیشتر این گنجینه ها تا به امروز در انبارهای زیرزمینی باقی مانده اند. فرهنگ سکاها، متأسفانه، به خوبی درک نشده است. در افسانه ها و وداهای هند باستان، در منابع چینی و فارسی، آنها از سرزمین های منطقه سیبری-اورال صحبت می کنند، جایی که مردم غیرعادی در آن زندگی می کردند. آنها معتقد بودند که در فلات پوتورانو محل سکونت خدایان است. این مکان ها توجه حاکمان هند، چین، یونان، ایران را به خود جلب کرد. با این حال، علاقه معمولاً به تهاجم اقتصادی، نظامی یا سایر موارد علیه قبایل بزرگ ختم می شد.

معروف است که سپاهیان ایران (داریوش و کوروش دوم)، هند (آرجونا و دیگران)، یونان (اسکندر کبیر)، بیزانس، امپراتوری روم و ... در زمان های مختلف به سکاها حمله کردند، از منابع تاریخی نیز می دانیم. که یونان به این قبایل علاقه نشان داد: بقراط پزشک، هکاتیوس جغرافی‌دان میلتوس، تراژدی‌دان سوفوکل و ایشال، شاعران پاندورا و آلکامان، ارسطو متفکر، آرم‌نویس داماست و غیره.

دو افسانه در مورد منشاء اسکیت که توسط هرودوت نقل شده است

هرودوت دو افسانه در مورد پیدایش سکاها نقل کرد. به گفته یکی از آنها، هرکول، زمانی که اینجا بود، با زنی غیرعادی در منطقه دریای سیاه (در غاری در سرزمین Gilea) ملاقات کرد. قسمت پایین آن مارپیچ بود. از ازدواج آنها سه پسر به دنیا آمد - آگاتیر، اسکیث و ژلون. از یکی از آنها سکاها سرچشمه گرفتند.

اجازه دهید به طور خلاصه یک افسانه دیگر را بیان کنیم. به گفته او، اولین شخص روی زمین ظاهر شد که نامش تارگیتای بود. والدین او زئوس و بوریسفن (دختر رودخانه) بودند. آنها سه پسر داشتند: آرپوکسای، لیپوکسای و کولاکسای. بزرگ ترین آنها (لیپوکسای) جد سکایی ها-اوخات شد. تراسپی و کاتیاری از آرپوکسای سرچشمه گرفته اند. و از کولاکسای، کوچکترین پسر، پارالات سلطنتی. این قبایل در مجموع اسکولوت ها نامیده می شوند و یونانیان شروع به نامیدن آنها را سکاها کردند.

کولاکسای ابتدا کل قلمرو سکایی را به 3 پادشاهی تقسیم کرد که به پسرانش رسید. یکی از آنها، جایی که طلا ذخیره می شد، بزرگترین آنها را ساخت. منطقه شمال این اراضی پوشیده از برف است. در حدود هزاره 1 قبل از میلاد. ه. پادشاهی سکاها بوجود آمد. زمان پرومتئوس بود.

ارتباط سکاها با آتلانتیس

البته افسانه های مربوط به شجره نامه پادشاهان را نمی توان تاریخ مردمان سکاها دانست. اعتقاد بر این است که تاریخ این قبایل ریشه در آتلانتیس، یک تمدن باستانی دارد. این امپراتوری علاوه بر جزیره ای در اقیانوس اطلس، جایی که پایتخت در آن قرار داشت (افلاطون آن را در گفتگوهای کریتیاس و تیمائوس توصیف کرد)، سرزمین هایی در شمال غربی آفریقا و همچنین گرینلند، آمریکا، اسکاندیناوی و شمال روسیه را شامل می شد. همچنین شامل تمام مناطق اطراف قطب شمال جغرافیایی می شود. سرزمین های جزیره ای واقع در اینجا، سرزمین میانه نامیده می شد. اجداد دور مردمان آسیایی و اروپایی در آنها زندگی می کردند. در نقشه G. Mercator مربوط به سال 1565 این جزایر ارائه شده است.

اقتصاد سکاها

سکاها مردمی هستند که قدرت نظامی آنها فقط بر اساس یک پایه قوی اجتماعی-اقتصادی شکل می گیرد. و چنین پایگاهی داشتند. در سرزمین های سکایی بیش از 2.5 هزار سال پیش آب و هوای گرمتر از زمان ما وجود داشت. این قبایل دامداری، کشاورزی، ماهیگیری و تولید کالاهای چرمی و پارچه ای، پارچه، سرامیک، فلزات و محصولات چوبی را توسعه دادند. تجهیزات نظامی ساخته شد. از نظر کیفیت و سطح، محصولات سکاها کمتر از یونانی ها نبود.

قبایل همه چیز مورد نیاز را برای خود فراهم کردند. آنها با آهن، مس، نقره و سایر مواد معدنی سروکار داشتند. در میان سکاها، تولید ریخته گری به سطح بسیار بالایی رسید. به گفته هرودوت که شرحی از سکاها را گردآوری کرده است، در قرن هفتم ق.م. ه.، در زمان پادشاه آریانته، این قبایل یک دیگ مسی بزرگ ریختند. ضخامت دیواره آن 6 انگشت و ظرفیت آن 600 آمفور بود. این فیلم در دسنا در جنوب نوگورود-سورسکی پخش شد. در زمان حمله داریوش، این دیگ در شرق دسنا پنهان شد. سنگ مس نیز در اینجا استخراج می شد. آثار طلایی سکایی در قلمرو رومانی پنهان شده است. این یک کاسه و یک گاوآهن با یوغ و همچنین یک تبر دو لبه است.

تجارت قبایل سکاها

تجارت در قلمرو سکایی توسعه یافت. مسیرهای تجاری آبی و زمینی در امتداد رودخانه های اروپا و سیبری، دریای سیاه، خزر و دریای شمال وجود داشت. سکاها علاوه بر گاری‌های چرخدار، کشتی‌هایی با بال‌های کتان رودخانه‌ای و دریایی در کارخانه‌های کشتی‌سازی ولگا، اوب، ینی‌سی، در دهانه پچورا ساختند. چنگیز خان صنعتگرانی را از این مکان ها برای ایجاد ناوگانی که قصد تسخیر ژاپن را داشت، گرفت. گاهی سکاها گذرگاه های زیرزمینی می ساختند. آنها آنها را در زیر رودخانه های بزرگ با استفاده از فناوری معدن قرار دادند. ضمناً در مصر و سایر ایالت ها نیز تونل هایی در زیر رودخانه ها کشیده شد. مطبوعات بارها در مورد معابر زیرزمینی زیر Dnieper گزارش داده اند.

مسیرهای تجاری پر جنب و جوش از هند، ایران، چین از سرزمین سکاها می گذشت. کالاها در امتداد ولگا، اوب، ینیسی، دریاهای شمال و دنیپر به مناطق شمالی و اروپا تحویل داده شد. این مسیرها تا قرن هفدهم کار می کردند. در آن روزها شهرهایی با بازارهای پر هیاهو و معابد در کرانه ها وجود داشت.

سرانجام

هر ملتی مسیر تاریخی خود را طی می کند. در مورد سکاها، راه آنها کوتاه نبود. بیش از هزار سال تاریخ آنها را اندازه گیری کرده است. برای مدت طولانی، سکاها نیروی سیاسی اصلی در منطقه وسیعی بین دانوب و دان بودند. بسیاری از مورخان و باستان شناسان برجسته در حال بررسی این قبایل بوده اند. تحقیقات تا به امروز ادامه دارد. متخصصانی که حوزه های مرتبط را نمایندگی می کنند (به عنوان مثال، اقلیم شناسان و دیرینه شناسان) به آنها ملحق می شوند. می توان انتظار داشت که همکاری این دانشمندان اطلاعات جدیدی در مورد اینکه سکاها چگونه بوده اند به دست دهد. عکس ها و اطلاعاتی که در این مقاله ارائه شده است، امیدواریم به شما کمک کرده باشد که یک ایده کلی از آنها به دست آورید.

سکاها مردمی هستند که در دوران باستان در فضاهای استپی مجاور دریای سیاه در جنوب روسیه اروپایی امروزی ساکن بودند و به احتمال زیاد از شرق آمده بودند تا جایگزین ساکنان قدیمی‌تر «سیمری» این کشور شوند. زمان استقرار مردمی که یونانیان به نام سکاها و در میان ایرانیان به نام ساک ها می شناسند در اینجا (که خود سکاها خود را به گفته هرودوت خرد شده می نامیدند) دقیقاً دشوار است. هومر قبلاً از هیپومولگ‌ها («شیر دوش مادیان‌ها»)، کهکشان‌وفاژها («کسانی که شیر می‌خورند») و ابیاس که پشت سر تراسی‌ها و میسی‌ها زندگی می‌کردند، و برخی از دانشمندان مدرن، به شرح زیر صحبت می‌کرد. استرابونآماده دیدن سکاها در آنها. اما نام سکاها اولین بار در بیت هزیود به نقل از استرابون آمده است.

منابع تاریخ سکاها

ما اولین اطلاعات موثق در مورد سکاها را در شهادت انبیای عبری داریم ارمیاو حزقیالدر مورد یورش عشایر به آسیا که در آن می توان این قبیله را (قرن هفتم پیش از میلاد) در کتیبه های داریوش پادشاه ایرانی که با سکاها جنگید (قرن ششم) و سرانجام در «تاریخ» هرودوت (قرن پنجم) فرض کرد. چهارمین کتاب که عمدتاً به شرح سکاها و لشکرکشی داریوش به سکاها اختصاص دارد. ما تقریباً تمام دانش خود از سکاها را مدیون هرودوت هستیم. او از سواحل شمالی پونتوس بازدید کرد، فرصت استفاده از منابع خوب را پیدا کرد و آخرین تحقیقات باستان شناسی که اغلب گزارش های او را تایید می کند، نشان می دهد که می توان به دقت و حقیقت او تکیه کرد. علاوه بر او، اطلاعات تکمیلی از نویسندگان باستان فقط توسط بقراط، «اسکیلاک»، استرابون، ملا و پلینی به ما داده شده است.

قبایل سکاها - به طور خلاصه

هرودوت می گوید که سکاها در سواحل Meotida و Pontus Euxinus (آزوف و دریای سیاه) از Tanais (دون) زندگی می کردند که دارایی های آنها را از سرزمین ساورومات ها جدا کرد. سرمتی ها، به ایسترا (دانوب)، فضایی را برای 20 روز سفر به داخل کشور اشغال می کند. همسایگان سکاها در غرب آگاتیروس و سپس (در جهت شرق) نورون ها، آندروفاژها، ملانکلن ها، بودین ها، ژلون ها و در نهایت سائوروماتی ها در آن سوی دون بودند. منطقه سکاها توسط رودخانه های بزرگ آبیاری می شد: Borisfen (Dnepr)، Gipanis (Bug) و Tiras (Dniester) که علاوه بر آنها هرودوت سه مورد دیگر را نام می برد، هنوز به طور قطعی به نقاط خاصی در نقشه مدرن محدود نشده است: Panticap (Ingulets) ?)، Gipakiris (Kalanchak ?) و Herr (Konka یا، شاید، لبنیات؟). کشور سکاها یک استپی بدون درخت بود، به استثنای منطقه ای که درختان زیادی در ساحل دریا، در شرق بوریسفن، که Gilea (یعنی Polesie) نامیده می شد.

نقشه سکایی باستان و کشورهای همسایه در حدود 100 سال قبل از میلاد.

سکاها به قبایل جداگانه تقسیم شدند. در غرب بوریستنس و در هر دو ساحل آن، کالیپیدها (قبیله ای مختلط که هرودوت آنها را «هلن- سکاها» می نامد)، آلازون ها، سکاها-شخم زن و سکاها-کشاورز، در شرق رودخانه نام برده، سکاهای عشایری و سلطنتی زندگی می کردند. سکاها که قدرتمندترین قبایل سکاها بودند و «بقیه سکاها را برده خود می دانستند». قبایل سکاهای غربی، همانطور که نام‌های «سکاها-شخم‌کن» و «سکاها-کشاورز» نشان می‌دهد، ساکن و کشاورزی بودند، در حالی که شرق، ظاهراً مهم‌تر، شامل عشایری بود که به دامداری مشغول بودند.

بیشتر پیام های هرودوت و همچنین سایر نویسندگان دوران باستان در مورد زندگی سکاها، همانطور که می توان حدس زد، به قبایل کوچ نشین اشاره دارد و برخی از نویسندگان، گویی حتی وجود قبایل کشاورزی را فراموش کرده اند، تمام سکاها را به تصویر می کشند. به عنوان عشایر بنابراین، به عنوان مثال، به گفته بقراط و دیگران، خانه آنها با یک واگن پوشیده از نمد جایگزین شد که چندین جفت گاو در آن مهار شده بودند. مردان بیشتر عمر خود را سوار بر اسب سپری کردند. سکاها در جستجوی مراتع خوب برای گله های خود، در استپ پرسه می زنند، مدت طولانی در یک مکان نمی مانند و... رهبران یا پادشاهان قبیله در رأس تک تک قبایل سکاها قرار داشتند. یکی از قبیله‌ها که در منطقه هر در نزدیکی دنیپر زندگی می‌کردند این امتیاز را داشتند که پادشاه تمام سکاها از میان آنها انتخاب شود.

دین سکاها - به طور خلاصه

جنگ شرافتمندانه ترین شغل محسوب می شد. آنها عمدتاً به عنوان کمانداران سواره می جنگیدند. بالاترین خدایان در دین سکاها، خدای بهشت ​​(پاپی)، الهه آتش بر روی آتشگاه و خدای جنگ بودند. خدایان دیگری نیز ذکر شده‌اند که عمدتاً نیروها و پدیده‌های طبیعت را تجسم می‌کنند. آیین مذهبی در میان سکاها توسعه چندانی نداشت (تقریباً هیچ محراب یا تصویری از خدایان وجود نداشت) اما با قربانی های خونین و حتی انسانی همراه بود. سکاها شجاع، خوش اخلاق، بی خیال و معاشرتی بودند، اما مستعد افراط و تفریط و عیاشی بودند. هرودوت جزئیات زیادی در مورد آداب و رسوم نظامی آنها، در مورد فالگیرانی که نقش مهمی در زندگی آنها داشتند، در مورد رسم دوقلویی آنها و به ویژه در مورد مراسم تشییع جنازه آنها ارائه می دهد.

سینه سکایی (گردنبند) از تپه Tolstaya Mohyla (اوکراین). نیمه دوم قرن چهارم قبل از میلاد

منشأ سکاها - به طور خلاصه

مسئله منشأ سکاها یکی از دشوارترین و بحث برانگیزترین مسائل مردم نگاری تاریخی است. برخی از دانشمندان سکاها را قومی یکپارچه قومی می دانند و در عین حال آنها را به آریایی ها یا مغول ها (اورال-آلتایی ها) ارجاع می دهند، در حالی که برخی دیگر بر اساس دستورات هرودوت در مورد تفاوت فرهنگی بین سکاهای غربی و شرقی. کشاورزان و عشایر)، بر این باورند که نام سکاها شامل قبایل ناهمگون قومی بوده و سکاهای مستقر را ایرانی یا اسلاو و کوچ نشینان را مغول یا اورال آلتائیان می‌دانند و یا در مورد آنها به طور قطع صحبت نمی‌کنند. . در مورد مسئله همگنی قومی سکاها، دشوار است تصور کنیم که هرودوت، آگاه از سکاها، که هر بار هنگام توصیف مردمان همسایه سکاها، "قبیله سکاها نیست"، "به یک زبان صحبت می کند" یاد می کند. نه سکاها»، تفاوت قومیتی تک تک قبایل را نمی دانست یا سکوت کرد. خود سکاها.

مسئله منشأ سکاها هنوز حل نشده باقی مانده است، اگرچه بیشتر داده های در اختیار ما به نفع تعلق آنها به یکی از شاخه های قبیله هند و اروپایی است، به احتمال زیاد برای ایرانیان، به ویژه از آنجایی که محققانی که تشخیص داده اند. هویت ایرانی سارماتی ها، سخنان هرودوت در مورد خویشاوندی سارماتی ها با سکاها (نک. سارماتیا)این امکان را فراهم می کند که نتایج حاصل از علم را برای سارماتی ها به سکاها نیز تعمیم دهد. با یونانی ها که مستعمرات متعددی را در سواحل پونتیک تأسیس کردند، سکاها روابط تجاری پر جنب و جوشی داشتند و اگرچه به گفته هرودوت تمایلی به قرض گرفتن آداب و رسوم خارجی نداشتند، با این حال، همانطور که کاوش های باستان شناسی نشان می دهد، تا حد زیادی تحت تأثیر قرار گرفتند. فرهنگ یونانی

جنگ سکاها با همسایگان

در حدود سال 630 قبل از میلاد، سکاها بر اساس داستان های مورخان باستان، به ماد حمله کردند و به منطقه فرات و دجله و به سوریه تا مصر نفوذ کردند. آنها قدرت پادشاهی آشور را درهم شکستند، اما پس از حدود ده سال دوباره توسط پادشاه مادها از آسیا رانده شدند. سیاکسارس. برای مجازات آنها برای این حمله به ماد (حداقل، هرودوت چنین فکر می کند)، پادشاه ایرانی داریوش اول در سال 515 با 700000 نفر از پلی که بر روی بسفر تراکیا به اروپا ساخته شده بود عبور کرد و از طریق تراکیا به کشور سکاها نفوذ کرد. سکاها با اجتناب از نبرد به سمت شرق عقب نشینی کردند و ایرانیان پشت سر تانایس به دنبال آنها رفتند، اما خسته از تعقیب بی نتیجه که نیروی آنها را خسته کرد، از همان جاده به ایسترا و از آنجا از طریق تراکیا به آسیا بازگشتند. تمام توصیف این لشکرکشی توسط هرودوت کاملاً افسانه ای است. ظاهراً، همانطور که استرابون قبلاً گزارش می دهد، داریوش در اعماق سکاها فراتر از صحرای به اصطلاح گوتا، یعنی منطقه بین دانوب و دنیستر نفوذ نکرده است.

از آن زمان، برای چندین قرن، ما تقریباً هیچ چیز مهمی در مورد سکاها از مورخان باستان نمی آموزیم. فقط پادشاه پونتیک میتریدات کبیردوباره وارد جنگ با آنها شد، زمانی که سلسله های شهرهای یونانی در پونتوس، از آنجا که قادر به مبارزه با قبایل همسایه سکایی بودند که آنها را تحت ستم قرار می دادند، تحت الحمایه او نبودند. میترادات کل شبه جزیره تورید را از سکاها پاکسازی کرد. هنگامی که رومیان با شکست دادن میتریداتس، پادشاهان بوسپور را تحت نفوذ خود قرار دادند و با مردمان سواحل پونتوس و میوتیدا روابط تجاری برقرار کردند، آنگاه، به ویژه پس از فتح داکیا توسط تراژان، با کشور سکاها آشنا شدند. بهتر. اما در قرن II - III. قبل از میلاد، سکاها قبلاً توسط سارماتی ها که از شرق پیشروی کرده بودند تحت انقیاد یا بیرون رانده شده بودند.

سکا و سارماتیا

با این حال، برای مدت طولانی، نام سکاها توسط نویسندگان باستان، همراه با نام "سرمتی ها" یا به جای آن، برای تعیین تمام مردمان ساکن شمال پونتوس استفاده می شد. پس از آن، تنها منطقه ای در آسیا، در مجاورت سارماتیای آسیایی، سکا نامیده می شود. این یکی توضیح داد بطلمیوسسکاهای آسیایی سرزمین‌های بین سرماتیای آسیایی در غرب، کشوری ناشناخته در شمال، سریکا (چین) در شرق، هند در جنوب را در آغوش می‌گرفت و به دو بخش عمده تقسیم می‌شد: سکایی در این طرف و سکایی در طرف دیگر. ایمای (رشته کوه بزرگ). از رودخانه ها، پارانانیس (پاراپامیس)، ریمن (گاسوری کنونی)، دایک (بعداً یایک)، اوکس (آمو دریا) و یاکسارت (سیر دریا) در اینجا ذکر شده است.

7 471

وارثان روسی امپراتوری سکاها

از تاریخ می دانیم که تمام قسمت تقریباً شمال شرقی اروپا، بخشی از آسیا بین دریای آرال و خزر، از 45 تا 55 درجه عرض شمالی، بیشتر آسیای صغیر زمانی توسط مردمی اشغال شده بود که نقش بزرگی در تاریخ جهان داشتند. فعالیت این قوم تا جنوب، شمال و غرب بسیار گسترده بود. یونانیان این قوم را سکاها نامیدند و آن را به قبایل متعددی تقسیم کردند (هرودوت).

بنابراین یونانیان مردمی را که نمی شناختند نامیدند. اطلاعات آنها در مورد او تنها بر اساس شهادت مسافران کاروان و بازرگانان بود. هرودوت خود اعتراف می کند که «سکاها» نام عمومی این قوم نیست. می گوید: سکاها خود را اسکولوت می نامیدند.

یونانی ها، زمانی عادت کردند که مردم را به نام خودسرانه اختراع کنند - سکاها، حتی زمانی که قبلاً برای آنها شناخته شده بود، به استفاده از این نام ادامه دادند، ابتدا با نام مستعار Sarmatians و سپس با نام مستعار دیگری که برای بیزانس بسیار مهیب بود. نام روس ها که امپراتوران یونان را دائماً در ترس نگه می داشتند و مکرراً آنها را به لرزه می انداختند.

Anna Komnena، ​​Kinnam و Konstantin Porphyrogenitus آنها را سکاها می نامند، در حالی که همه داستان های دیگر قبلاً Russ نامیده می شوند.

سنت به ما می گوید که سکاها نیز تاریخ افسانه ای خود را داشتند که تاریخ نویسان بر اساس نحوه شنیدن آن از منابع مختلف، آن را به سه طریق بیان می کنند.

1) هرودوت می نویسد که طبق افسانه سکاها، اولین کسی که به کشور آنها آمد، تارگیتای نام داشت، پسر زئوس و دختر دنیپر (پری دریایی؟)، دختر دنیپر بود.

2) دیودوروس در نتیجه یک افسانه سکایی دیگر می گوید که اولین سکایی پسر زئوس و باکره ای بود که از زمین (آپیا) متولد شد، به نام اکیدنا.

3) یونانیان پونتیک می گویند که هرکول پس از آمدن به این کشور، با دوشیزه مار به نام اکیدنا زندگی می کرد، سه پسر: آگاتیر، ژلون و اسکیتوس، که دومی به خواست خدایان این پادشاهی را پذیرفت، و بقیه بیشتر در غرب آن ساکن شدند.

بعداً ثابت خواهیم کرد که توزیع این سه برادر ادعایی، در امتداد امتداد شرق تا غرب، توسط یونانیان پونتیک از طبیعت گرفته شده است. و اکنون بیایید در نظر بگیریم که سکا چه فضایی را اشغال کرده است و چه قبایلی در آن نشسته اند.

در تاریخ، دو پادشاهی عظیم سکاها را می‌بینیم، حتی با حومه‌ها یا سکونتگاه‌هایشان که بخش قابل توجهی از آسیا و تقریباً نیمی از اروپا را اشغال کرده بودند. به گفته هرودوت، برخی از این سکاها خود را اسکولوت می نامیدند. پارسیان آنها را ساکس می نامیدند. پلینی می گوید که آنها را خزر نیز می گفتند; اراتوستنس (+196) ادعا می کند که یونانیان پونتیک آنها را سکاها می نامیدند و بر اساس جغرافیای باستان، کشور و مردم روس که در امتداد اراکس قرار داشتند، از اقوام دیگر سکاها نامیده می شدند.

اسکیتای هرودوت 16000000 استادیوم مربع یا 640000 مایل مربع را اشغال کرده بود. تمام قسمت جنوبی سارماتی بطلمیوسی را اشغال کرد که در زیر توضیح داده شده است. در شمال، فقط به سرچشمه دون می‌رسید، اما در غرب از سارماتیا فراتر می‌رفت، یعنی به تراکیه (بعداً مزن)، بخش فعلی بلغارستان، و به مولداوی و والاچیا سقوط می‌کرد. در شرق مرز آن دریای آزوف، از جنوب دریای سیاه و کریمه بود. شمال نشان داده نشده است، فقط ذکر شده است که ملانچلن ها پشت سکاها نشسته اند.

مردمان آن، کالیپیدها و آلازان‌ها، که زندگی سکاهائی داشتند، توسط تمام مورخان بعدی به عنوان آلان شناخته می‌شوند. به گفته او، سکاهای کشاورزی در اطراف آنها نشسته اند. کیمری باستان، رعایای سکاها و آلان ها؛ سایر سکاها-بوریسفنیتی های کشاورزی؛ بیشتر سکاهای چادرنشین. سکاهای سلطنتی از گروس تا توروس زندگی می کنند. علاوه بر این، سکاها در کنار دریای آرال نشستند - اینها Massagets هستند، بین پیچ های Jaxart، در نبردی که کوروش با آن سقوط کرد. و در شرق سکاهای مستقر، ایسدون ها (آزیدان ها) می نشستند.

اطلاعات هرودوتوف به شمال بالای استان خارکف گسترش نیافته بود، به این دلیل که او دریای بالتیک را در یک قوس به خزر می دانست. بر این اساس، نوک شمال شرقی هرودوت اسکیتیا در توصیف خود با شمال غربی ادغام نمی شود. واضح است که او نمی دانست چه اقوام سکایی یا غیر سکایی در شمال زندگی می کنند، زیرا شرح او آشکارا در سمت شمالی کامل نشده است، در غیر این صورت ممکن است که سکاها تمام سرماتیای بطلمیوس را در بر گیرد.

پلینی همچنین از اسکیتنیای بزرگ صحبت می کند که از دان به شرق و شمال و از کوچکتر - از دون به دنیپر و بیشتر به سمت غرب می رود. وی در عین حال می افزاید: اما اینکه آیا این همه فضای بین لابویو و دون ساکن است و توسط چه کسانی سکونت دارد، معلوم نیست.

استرابون در مورد سکاهای بزرگ یا آسیایی که در همان مکان واقع شده است همین را می گوید، اما اغلب نام سکاها را با سارماتی ها اشتباه می گیرد.

مورخان باستان می گویند که درگیری های داخلی در استپ های سکایی، نزدیک دریای سیاه، منجر به این واقعیت شد که بسیاری از سکاها به آسیا بازگشتند. این سکاها ماد را فتح کردند و 28 سال مالک آن شدند. آنها آشور را فتح کردند و به مصر رسیدند و در راه آنجا، در آسیای صغیر، شهر اسکیتوپلیس را ساختند.

داریوش در سال 480 قبل از میلاد با سکاهای دریای سیاه جنگید.

رومی ها تمام روسیه امروزی و سرزمین های دانوبی را سکا می نامیدند. راونسکی جغرافیدان، اسکاندیناوی را در میان متصرفات سکاها قرار می دهد. او سکاهای بزرگ را که در آن خزرها و اسلاوهای نوگورود زندگی می کردند، بین مورمان ها، فنلاندی ها، کارپس ها و روکسولان ها قرار می دهد - اینها دارایی هایی هستند که یک منطقه نوگورود را تشکیل می دهند. احتمالاً نام نووگورود "بزرگ" به او دلیلی داد تا سکایی بزرگ را که او در اینجا تصور می کرد نامید.

در زمان بطلمیوس، سکاها- سکاها در جزر و مد آشیل زندگی می کردند.

در سال 400 قبل از میلاد، گوت ها گته ها و سکاها را در دهانه ویستولا فتح کردند. در نتیجه، سکاها نیز در دهانه ویستولا نشستند.

در زمان های قدیم، قلعه سکایی ناپل در سه وجهی سیمفروپل قرار داشت.

در جایی که آکرمن فعلی بود، سکاها به نام تیراژتس می نشستند.

هولوفرنس، فرمانده نبوکدنصر، بین هاوایی و شهر سکایی اسلحه به دست گرفت.

چند سال قبل از R.X، گتاهای تراکیا سرزمین بین دانوب و دنیپر را از سکاها گرفتند. پس سکاها تا دانوب نشسته بودند.

ملا، با نامگذاری کل فضای بین لابا و دون سرماتیا، به سکایی آسیایی (به معنای فراتر از دون) و اروپایی (به معنی از دانوب تا دنیپر) در نزدیکی این سارماتیا اشاره می کند.

سیگینی (سیگون)، بر اساس جغرافیای باستان، سکاهایی هستند که از مصر مهاجرت کرده و در آن سوی دریای خزر ساکن شدند. اما رودخانه فعلی سیردریا سیگون (در میان جکسارت های باستانی) نامیده می شد، از این رو سکاها هم در نزدیکی دریای آرال و هم در مصر.

آئورسی ها توسط قوم Sarmato-Scythian در سمت شمال غربی دریای خزر نشان داده شده اند. این در دهانه ولگا است، جایی که به گفته مورخان دیگر، Volga Rsa در آنجا نشسته بود.

Arihi - یک قبیله سکاها که بین دریای آزوف و قفقاز قرار داشت.

دالماسی در قدیم به تراکیه و همراه با آن به سکا در نظر گرفته می شد، بنابراین سکاها نیز در دالماسیا نشستند.

دمنا شهری در آسیا است که ساکنان آن دمنی-سکاها هستند.

سلت ها را سکاها می نامند. آدم برمن وینتا را شهر سکایی می نامد.

نستور می نویسد که یونانی ها اسکیتای بزرگ را گلیدها، درولیان ها، شمالی ها، بومیان، ویاتیچی ها، کروات ها، دولب ها، اولیچ ها و تیورتسی را به دریا می خواندند.

از این جا می بینیم که سکاهای خیالی چقدر در سراسر اروپا گسترش یافتند. و توسیدید در سال 460 قبل از میلاد می گوید که سکاها پرجمعیت ترین قبیله جهان هستند.

حال به سراغ سرمتی ها می رویم. بیایید با پدر تاریخ هرودوت شروع کنیم: او می گوید که سارمات ها یک قبیله سکاها هستند، زیرا آنها به زبان سکایی صحبت می کردند، اما به گویش دیگری، و بنابراین هرودوت متوجه می شود که آنها به زبان سکایی خراب صحبت می کردند. هر قبیله لهجه خود را خالص می داند، در حالی که سایر افراد متعلق به همان زبان فاسد هستند. بسیار طبیعی است که گویش مادها می تواند با گویش دون متفاوت باشد و به همین دلیل شهردار سکایی که این اطلاعات را به هرودوت اطلاع داد به او گفت که سارماتی ها به زبان سکایی خراب صحبت می کنند.

در بطلمیوس، سکا در جاهایی با سارماتیا ادغام می شود. او می گوید که مرزهای Sarmatia اروپایی عبارت بودند از: از شمال - اقیانوس شمالی و خلیج Vedeno، از غرب ویستولا تا سرچشمه آن، و از جنوب به کوه های Sarmatian، سپس تیراس و از آن به دهانه Borisfen. (Dnieper)، از آنجا به خلیج Perekop، به سمت شرق در امتداد خلیج Meotian (Azov) تا دهانه Tanais (Don) و از این رودخانه تا سرچشمه آن و به سرزمینی ناشناخته.

در قسمت جنوبی این فضای وسیع، اسکیتای هرودوت قرار داشت که توسط او در کتاب 4 شرح داده شده است، جایی که او اولین اشارات کشوری را که تا آن زمان برای یونانیان ناشناخته بود، می دهد.

از اینجا به نظر می رسد که نه هرودوت، نه بطلمیوس و نه حتی مورخان بعدی، مرزهای واقعی این پادشاهی ها را در شمال نمی دانستند. زیرا هیچ یک از آنها این مرزها را نمی بندد و حتی یک مورخ نمی تواند کاملاً سکایی را از سارماتیا جدا کند ، در اینجا سکا با یک زاویه وارد سارماتیا می شود ، سپس سارماتیا به نوبه خود وارد سکاها می شود و در موارد دیگر کاملاً در همان مکان منطبق می شوند و حتی توسط همان نویسنده

اما اگر تمام آنچه مورخین در مورد آنها می گویند را در نظر بگیریم، حتی بیشتر متقاعد خواهیم شد که دو نام بر روی یک افراد گذاشته شده است. هرودوت می گوید: سارماتیان قومی سکاها هستند، زیرا به زبان سکایی صحبت می کنند. در نتیجه، این مادها نبودند که از ماد سکنی گزیدند، بلکه سکاها بودند که به دلایلی به آنها سرمات می گفتند.

بطلمیوس می گوید: آلان قومی سکاها است. او همچنین می گوید که سکاهای آلونی در داخل سارماتیا زندگی می کنند، آنها شاخه ای از سارماتیان قوی را تشکیل می دهند و به آنها آلونیان می گویند. برخی از مورخان می‌گویند که آئورسی‌ها قومی سارماتی-سکایی هستند و صرب‌ها (Sirbi - S'rbs)، مردمی در سارماتیای آسیایی، فراتر از ولگا، یک قبیله سارماتی هستند.

اولین سارماتی ها یا سارماتی های هرودوت به زبان سکایی صحبت می کردند. بیایید سعی کنیم دریابیم که چه نوع زبان سکایی بوده است. مورخان می گویند که سارماتی ها که توسط سکاها اسکان داده شدند، متعاقباً سکاها را مورد ضرب و شتم قرار دادند و در کل فضایی که بعداً به نام آنها - Sarmatia نامیده شد ساکن شدند، بنابراین همه سارماتی ها به همان زبان سکایی صحبت می کردند، اما به گویش دیگری که سکاها خود را خراب، یعنی تمیز نیست. بیایید ببینیم سارماتی ها به چه زبان سکایی صحبت می کردند. او آنجاست:

1) سکاها آنا کومنوی، لئو دیکن و کینام روسی صحبت می کردند.

2) سکاها- توروهای کنستانتین پورفیروژنیتوس روسی صحبت می کردند.

3) سکاهای بزرگ نویسندگان یونانی، به گفته نستور، روسی صحبت می کردند.

4) Sarmatians (روس ها) هالکوکوندیلی صحبت کرد - به زبان روسی.

5) آلانا (روسی) در تاریخ گرجستان - البته روسی.

6) سرمتی های پاپ سیلوستر دوم به زبان وندی صحبت می کردند و زبان وندی لهجه اسلاوی است.

7) سرماتیان (یاتسیگ و پانونیان) آمیان مارسلینوس و خجسته. جورونیم در اسلاوونی صحبت می شد.

8) Sarmatians (Antes) که توسط همه به عنوان اسلاو شناخته می شوند، البته به زبان اسلاو صحبت می کردند.

9) سارماتی ها (صرب ها) پلینی و آنتون هنوز به زبان اسلاوی صحبت می کنند.

10) سارماتی ها (ونیدی) پروکوپیوس و بطلمیوس، از آنجایی که با سارماتی های پاپ سیلوستر یکسان را اشغال می کردند، به همان زبان دومی و از این رو اسلاوی صحبت می کردند.

11) Sarmatians (اسلاوها) مورخان مختلف اسلاو.

12) به طور کلی سرمتی های آپندینی اسلاو هستند.

13) آلانا (آنتی) اسلاوی.

14) آلان در شمال فرانسه - اسلاو.

در نتیجه، تمام سکاها، سارمات ها و آلان ها که در اینجا ذکر شده اند، اگر به لهجه های مختلف، باز هم اسلاوی صحبت می کردند. شکی نیست که قبایل دیگری که در اینجا ذکر نشده اند نیز با این زبان به همین زبان صحبت می کردند، اما هنوز نمی توانیم نتیجه گیری خود را در این مورد به طور کامل ارائه کنیم.

ویژگی اصلی اساطیر این اقوام:

به گفته هرودوت، سکاها شمشیر را به شکل خدای جنگ می پرستیدند.

به گفته کلمنت اسکندریه، سارماتی ها شمشیر را به شکل خدای جنگ می پرستیدند.

به گفته نستور، روس ها شمشیر را به شکل خدای جنگ می پرستیدند.

به گفته آمیان، آلانا شمشیر را در قالب خدای جنگ می پرستید. اب.

به گفته هلمولد، اسلاوها شمشیر را به شکل خدای جنگ، آب، پرستش می کردند که معبد خاصی در رترا برای او ساخته شد.

البته در بت های دیگر تفاوت هایی میان آنها می بینیم; اما هنگامی که در میان مسیحیان در یک حقیقت مشترک که توسط وحی خدا به ما داده شده است انشعاباتی وجود دارد، پس چگونه مشرکانی وجود نداشته باشند که به میل خود برای خود بت هایی بیافریند و نام هایی برای آنها بگذارند و به آنها اعمالی را مطابق میل خود نسبت دهند. تخیل خود

آیا لازم است بگوییم که بر اساس این نتیجه، همه اقوام فوق باید از یک قبیله باشند؟

فقط اضافه کنیم که هرودوت در مورد سکاها همان چیزی را می گوید که تاسیتوس در مورد ونیدها و پروکوپیوس در مورد آلان ها می گوید. آمیانوس مارسلینوس آلن را روس توصیف می کند.

اما بیایید اکنون سعی کنیم همین موضوع را با نتایج دیگری ثابت کنیم. شکی نیست که در دوران ماقبل تاریخ روسیه، یونانیان فقط می توانستند اطلاعات مبهم در مورد شمال اروپا داشته باشند که توسط انواع مختلف اسطوره ها تحریف شده بود. این امر با ناشناخته بودن تمام افسانه های بیزانس در مورد سکایی خیالی تأیید می شود. بنابراین، بدون شک، Arimasps یک چشم یونانی به معنای کسی جز Krivichi نیست (یک چشم یک منحنی است). احتمالاً یونانیان تصور می کردند که این قبیله را کریویچی می نامند فقط به این دلیل که آنها یک چشم بودند و بر اساس این نظر به آریماسپیان خود فقط یک چشم می دادند. بنابراین، Hyperboreans آنها مدت بسیار طولانی زندگی می کنند و سپس، خسته از زندگی، با عجله به دریا می روند. در میان قبایل سکاهای شرقی در میان یونانی ها و آریدها یافت می شود که نام آنها فقط در تواریخ حفظ شده است و طول عمر آنها در ضرب المثلی است که فقط متعلق به مردم روسیه است: "پلک های آریدی زندگی می کنند" ، یعنی برای مدتی بسیار. مدت زمان طولانی. (همچنین در حال حاضر یک منطقه جغرافیایی وجود دارد که دلیلی برای این فکر می کند که مردم آریدها در آنجا زندگی می کردند؛ این آراد در دریای خزر و دیگری به نام آراد قدیم در نزدیکی رودخانه ماروس در مجارستان است).

بسیار طبیعی است که چنین اطلاعاتی در مسیرهای تجاری به یونانی ها می رسید که بدون شک به این کشورها و از طریق این کشورها می رسید. فقط باید تجارت کهربا را در دوره اریدانوس به خاطر بسپارید، صرف نظر از این که به تعبیر برخی، ویستولا یا رادون در نزدیکی دانزیگ یا در نهایت رودون (رودیانایا) مورخان بعدی، یعنی غرب خواهد بود. دوینا; همه این سه رودخانه در محدوده سرماتیای اروپایی، که سکایی نیز نامیده می شود، قرار دارند و به صنایع دستی کهربا نزدیک بودند. علاوه بر این، قبلاً تحت هرودوت، تجارت از اولبیا به سمت دنیپر، به روسیه و سپس سکاها رفت.

نام رایج سکاها برای. 150 سال قبل از میلاد بی سر و صدا و آرام از روی زمین فرود آمد، بدون نگرانی مردم. پس از آن زمان فقط اینجا و آنجا این نام در میان مورخان چشمک می زند و مدتی در برخی روس ها توقف کرده است - این قوم که نیمی از اروپا را اشغال کرده بودند کجا رفتند؟ چگونه او ناپدید شد، یا محل خود را ترک کرد، بدون اینکه با حرکت عظیم خود اختلالی ایجاد کند؟ چه دلایل پنهانی می تواند او را به چنین حرکتی وادار کند؟ زیرا تاریخ دلایل آشکار را نمی داند.

با توجه به همه موارد فوق، باید نتیجه بگیریم که مردم - سکاها - وجود نداشتند. واقعا همینطور است; زیرا خود هرودوت می گوید که مردمی که سکاها نامیده می شدند خود را اسکولوت می نامیدند، بنابراین سکاها فقط نام مستعار این قوم بودند.

"اسکولوتی" یک کلمه روسی است. در گویش بزرگ روسی، skoloty به معنای کارها، skolotin به معنای دردسرساز است. با این حال، رودخانه Skolotka در استان خارکف، Shkolovka یا Shklovka در استان موگیلف، کولوتا در استان ورشو، رودخانه کولوچا در استان اسمولنسک، کولوچا در استان های یاروسلاول و ولادیمیر، کولوچا، یک شهر اسلاو در مجارستان و شهر شکلوف در استان موگیلف.

سکاها چه نوع مردمی هستند؟ از کدام قبیله بود؟ تنها از نام "اسکولوتی" نمی توان تشخیص داد که آنها روس هستند، زیرا نام "اسکولوتی" فقط می تواند متعلق به برخی از قبیله های خیالی سکایی باشد، بنابراین این یک نام عمومی نیست، بلکه فقط یک نام خاص از سکاها است. و هرودوت این اطلاعات را فقط از یک قبیله سکاها دریافت کرد که با حاکم آن شخصاً صحبت می کرد ، بنابراین حاکم فقط در مورد یک قبیله خود به او گفت. اما اجازه دهید در اینجا چند واقعیت را جمع آوری کنیم که نام عمومی مردم سکاها را برای ما توضیح می دهد.

1) هرودوت می نویسد که سکاها نام خاص مردم نیستند.

2) اراتوستنس (+ 196) می نویسد که سکاها این نام را از یونانیان پونتیک گرفته اند.

3) از نظر جغرافیای باستانی به این معنی است که کشور و مردم روسا که در کنار اراکس واقع شده اند از اقوام دیگر به سکاها ملقب شده اند.

4) اسویداس و برخی دیگر می نویسند: سکاها یا روس پس آنچه را در جغرافیای قدیم گفته شده تأیید می کنند.

از اینجا معلوم می شود که هیچ قوم سکایی وجود نداشته و آنها را به این نام روسی می نامیدند. و در واقع، یونانیان به استفاده از نام سکاها برای آنها ادامه دادند، حتی زمانی که مردم روسیه قبلاً در اروپا به نام خود شناخته شده بودند:

1) آنا کومننا روس ها را از 1092 تا 1120 سکاها می خواند.

2) لئو شماس نیز آنها را سکاها می نامد.

3) کنستانتین پورفیروژنیتوس آنها را سکاها- سکاها می نامد.

4) کینام روس های گالیسی را تائورو سکایی می نامد. اما کدرین در همان زمان آنها را Russes می نامد.

گرچه یونانیان و بسیاری از قبایل اسلاو، سکاها را می نامیدند، اما اولین آنها را راس و آخرین آنها را روسی می نامیدند که طبق عادت قدیمی، آنها را به همان نام سکاها می نامیدند. نام سکاها با راس شروع شد و با آنها خاتمه یافت.

بنابراین سکاها روس بودند.

بهتر است این چند منبع را باور کنیم تا اینکه به هرج و مرجی که گردآورندگان در تاریخ فرو بردند و به شرم قرن نوزدهم، تا به امروز، مانند افسانه های واقعی، دست نخورده باقی مانده اند، باور کنیم.

با از بین بردن نام سکاها در تاریخ، بسیاری از نام‌های مردمان خیالی نیز از بین می‌روند، مثلاً دامادها و رسوا شده‌اند که در میان یونانیان با نام‌های هنیوچی و آرالا قرار می‌گیرند. اینکه دامادها واقعاً مردمی خاص به حساب می آیند از موارد زیر مشخص می شود: در تاریخ می گویند که هنیوچی یک قوم سکایی است، در کلخیس، بین دریای سیاه و قفقاز، که یونانیان نیز به آنها رهبر، یعنی کنترل می گویند. ارابه های Tinderides. Heniochos یعنی افسار گیر و رهبر ارابه ها دارند. به نظر ما افسار یا رهبر ارابه داماد است. آیا یونانیان واقعاً دامادها را مردمی خاص می نامیدند؟ و دیگر نه شغلی، نه عملی و نه اثری از این قوم نمایان است. این جنیوخ ها قبل از سکاها باید از تاریخ پاک می شدند، صرف نظر از اینکه جنیوخ یونانی و در عین حال افسار گردان باقی می ماندند یا داماد اسلاو می شدند. اما در کل باید به این نکته توجه داشت که بین سخنان نپیوچی و داماد همخوانی زیادی وجود دارد و در درس های هر دوی آنها هویت کامل وجود دارد.

منظور ما از آراتا، رسوا شدگان است، به دلایل زیر: گتاهای رسوا شده روسی، سابین های رسوایی، و تاتی ها از مناطق مختلف رم را تأسیس کردند. سکاهای خیالی رسوا، پولوتسیان را تشکیل دادند. روس‌های سرافکنده سیچ Zaporozhian را تشکیل دادند. بسیار طبیعی است که فکر کنیم یونانیان اطلاعاتی در مورد آرالای خود از سکاها دریافت کرده اند و منظور سکاها از آنها افراد رسوا شده خود بوده است. (احتمالاً پولوفسی ها در ابتدا تاتارها را در جامعه خود نمی پذیرفتند و بنابراین نمی توانستند مردمی مختلط تشکیل دهند ، همانطور که بعداً نمایندگی کردند ، اما سکاها خالص وجود داشتند).

اکنون بیایید سعی کنیم پیدا کنیم: از چه چیزی سکاها می توانند چنین نامی بگیرند. از هرودوت می توان دریافت که یونانیان حتی قبل از او سکاها را مردمی که توسط ما به عنوان روس شناخته می شدند، می نامیدند. در نتیجه در آن زمان آنها حتی کمتر با سکاها آشنا بودند و می توانستند آن را خودسرانه بخوانند، همانطور که ما هنوز سرخپوستان آمریکایی را آتشین می نامیم. اولین کلمه، قابل توجه برای آنها، که اغلب در میان سکاها تکرار می شود، می تواند مبنایی برای این کار باشد. از سوی دیگر، اسلاوها عادت معمولی داشتند که آنها را نه با یک نام عمومی، بلکه با یک نام خاص صدا می زدند، به همین دلیل است که برای یونانیان سخت بود که همه این نام ها را تثبیت کنند. اما بازرگانان در روسیه عادت داشتند و دارند که در هر تجارت تجاری از کلمه افتخار استفاده می‌کنند، در هنگام درخواست امتیاز از آن استفاده می‌کنند و هنگام دادن چنین امتیازی می‌گویند: مرا اکرام کن که به معنای تسلیم شدن است. یا تو را عزت می کنم، یعنی تسلیم می شوم. و همانطور که سکاها خیالی در مسیرهای تجاری با یونانیان آشنا شدند، شکی نیست که سلام معمول باستانی روسها: افتخار، اما در گویش بزرگ روسی دیگر، دلیلی به رومیان داد که آنها را سکاها بخوانند، و یونانیان سکاها

این افتخار یکی از ویژگی‌های قبایل اسلاو بود که از ترانه‌های عامیانه نیز مشخص است، جایی که جنگجویان به دنبال افتخار برای خود و جلال برای شاهزاده هستند. از اینجا مشخص می شود که نام اسلاوها از کجا آمده است ، به عنوان نام مستعار روس ها و سایر قبایل. آیا سکاهای سلطنتی قبل از هر چیز با شکوه خوانده نمی شدند، بلکه مفتخران جنگجو بودند؟

در پاسخ به این سوال: سکاها کجا رفتند؟ ابتدا به تاریخ اشاره می کنیم. تاریخ به این سؤال با سنگ نوشته معمول پاسخ می دهد: از 150 قبل از میلاد نام سکاها از تاریخ ناپدید شد. اما چگونه ناپدید شد؟ آیا همه سکاها نابود شدند یا به جایی در آسیا نقل مکان کردند؟ مشاهده می شود که قبلاً این سؤال به چشم همگان پرتاب شده بود و به همین دلیل مترجمان مطرح شدند: برخی گفتند که سارماتی ها که در دون مستقر شده بودند سکاها را نابود کردند و برخی دیگر با توجه به اینکه این امری غیرممکن است اعلام کردند که سکاها چنین کرده اند. نقل مکان کرد.

هر دوی این فرض ها را در نظر بگیرید:

  1. سکاها توسط سارماتی ها نابود شدند.

سکاها، به گفته توسیدید، این قبیله پرتعدادترین قبیله در جهان، و علاوه بر این، جنگجو، نمی توانند توسط خودشان نابود شوند، بیش از مستعمره دون. حتی فکر کردن به چنین چیزی خنده دار است.

این مستعمره می توانست همان کاری را که سرماتی ها انجام دادند انجام دهد. حتی فرض کنید که او می تواند سکاها را در نزدیکی دون، همسایه خود، نابود کند. اما برای اینکه او بتواند غیرممکن را انجام دهد - نابود کردن تمام سکاها، در منطقه ای به مساحت 16000000 استادیوم مربع یا 640000 ورست مربع، ما نه تنها در آن شک داریم، بلکه این نظر را ناچیز اعلام می کنیم. تنها یک نقص در این فرض وجود دارد.

  1. سکاها در آسیا ساکن شدند.

اما مردم نه می توانند مانند مه ناپدید شوند و نه مانند چکرز حرکت کنند. آیا دو پادشاهی عظیم سکاها می توانستند با همه انبوه خود حرکت کنند، بدون اینکه آثاری از خود بر جای بگذارند، که پاک شدن آنها جان یک نسل را می گیرد. با حرکت چنین توده ای، مسیر نمی تواند یک مسیر یا یک جاده رانندگی باشد. برای مسیر آنها، یک پادشاهی کامل در وسعت مورد نیاز بود. و چنین اقدام عظیمی باید در میان همه مردم همسایه طنین انداز می شد. اما نه یونانی‌ها، نه ایرانی‌ها و نه عرب‌ها چیزی در مورد چنین حرکت عظیمی نمی‌گویند، که در اصل نمی‌توانست باشد.

به چه دلیل سکاها ناگهان ناپدید شدند و فقط سرمتی ها در جای خود یافتند؟

همه اینها به این دلیل اتفاق افتاد که مردم در یک مکان ماندند، اما فقط با نام دیگری ظاهر شدند. نام جدید او Sarmatians است. همه چیز با این واقعیت توضیح داده می شود که مستعمره Sarmato-Scathian نزدیک ترین سکونتگاه سکایی به یونانیان بود و یونانیان که به دلایل نامعلومی شروع به نامیدن نزدیکترین سکاها به Sarmatians کردند، متعاقباً همین نام را به همه سکاها گسترش دادند. . رومی ها از یونانیان پیروی کردند.

اینکه سکاها را سارماتی می نامیدند از این واقعیت نیز روشن است که یک مستعمره کوچک در نزدیکی دان نمی توانست در چنین قبیله عظیمی که یونانیان آن را به این نام می نامیدند متولد شود. تئوری مکان مردم بسیار شناخته شده است و مردمان قارچ نیستند که یک شب کافی است در انبوه ظاهر شوند حتی در جایی که قبلاً هرگز اتفاق نیفتاده است.

اما حالا بیایید به سراغ سارماتی ها برویم - Sarmatia حتی فضای بیشتری را از Scythia اشغال کرد. ما از تاریخ فقط یک قبیله سارماتی را می بینیم - آلان، که تا حدی از سارماتیا گسترده بیرون آمدند و یک دولت ویژه - آلانیا - در مرزهای فرانسه (در بخش فعلی سومه)، در رودخانه سوم (سامارای باستان) تشکیل دادند. سارماتی های دیگر به اسلاو تبدیل شدند. اما در اینجا دلیل انتقال نام Sarmatians به نام های مختلف قبیله ای اسلاو در حال حاضر بسیار بیشتر قابل توجه است. از زمان جنگ‌های رومی‌ها با سارماتی‌ها و پیروزی اولی بر دومی، به تدریج نام‌های قبیله‌ای واقعی مردم پدیدار شد که تنها به دلیل ناآگاهی یونانی‌ها و رومی‌ها، تحت عرف رایج شناخته شدند. نام سرمتی ها بدین ترتیب نوبت به بقیه یا دورترین، یعنی روس ها رسید و آخرین مهر سرماتیسم توسط چالکوکوندیلو بر آنها تحمیل شد. این زمانی بود که بقیه اروپا مدتهاست که آنها را روس می نامیدند.

و از آنجا که مردم نمی توانند مانند برف از خورشید ذوب شوند، پس باید نتیجه بگیریم که مردم سارماتی ها وجود نداشتند، همانطور که هیچ سکائی وجود نداشت.

با اثبات اینکه همان اسلاوها با هر دو نام خوانده می شدند ، فضای زیادی در تاریخ بدست می آوریم ، همه سردرگمی های غیرقابل توضیح مانند رشد یک بدن سالم از بین می رود. هیچ گونه نابودی و مهاجرت غیرطبیعی مردم وجود ندارد. تهاجمات بی شماری وجود ندارد که روی کاغذ با یک دست خط انجام شود و بزرگترین قبیله جهان - سکاها - و بیش از آن، به گفته بطلمیوس، قبیله سرمتیان و قبیله بزرگ اسلاوها که تعداد آنها توسط مورخان با تعداد ستارگان آسمان مقایسه می شود، دست نخورده باقی می مانند و با همان مردم ادغام می شوند. نیازی به اسکان مجدد برخی یا حمله به برخی دیگر نیست. در اینجا مشخص می شود که نام سکاها به یک قبیله از روس ها و نام سارماتی ها به قبایل مختلف اشاره دارد. در یک کلام، همه چیز طبق معمول پیش می رود، و هر آنچه در مورد سکاها، سارمات ها و اسلاوها گفته می شود یک کل است، جدایی ناپذیر، که فقط لازم است هر چیزی که به تاریخ مغول ها مربوط می شود و همچنین به دلیل آن حذف شود. جهل یونانیان با تاریخ اسلاوها آمیخته شده است. به ویژه مفید است که تاریخ از ابر نام‌های قبیله‌ای که قبایل را تشکیل نمی‌دهند پاک می‌شود و تا ۴۰ قوم و قوم از تاریخ‌نامه حذف می‌شوند.

اما نام Sarmatians از کجا می تواند آمده باشد؟ دیودوروس می گوید که سارماتی ها از ماد اخراج شدند، بنابراین ماد بودند. چرا یونانیان آنها را سارماتی می نامیدند؟

ونلین به دنبال ریشه این کلمه در زبان یونانی بود و به همین دلیل سرمتی ها را از چشم مارمولک تولید کرد. به نظر ما این نظر اشتباه است، اولاً به این دلیل که اسلاوها را نمی توان چشم مارمولک نامید، ثانیاً همه قبایل اسلاو چشمان یکسانی ندارند، ثالثاً برخی از قبایل و نه اسلاوها سرماتی نامیده می شدند مانند فنلاندی ها ( توسط بطلمیوس) و در نهایت، ترجیح سارماتی ها بر سایر قبایل احتمالاً بر اساس چشمان مارمولک نبوده است.

و اینکه سارماتی ها ترجیح داده می شدند از این واقعیت روشن است که آنها توسط سکاها به خود، سلت ها به خود، رومیان به خود، بیزانسی ها به خود، در حالی که دیگران، مانند گته های شکست خورده، آنها را به بردگی فروختند. اغلب با شمشیر نابود می شوند. اگر سارماتی ها مردمی صلح جو بودند، شاید آنها می توانستند سزاوار چنین ترجیحی باشند، اما برعکس، بیشتر از همه رومیان را نگران می کردند. احتمالاً سرمتی ها از این ترجیح برای هنر یا صنعت خاصی استفاده می کردند.

به نظر من ریشه این کلمه را باید در زبان اسلاو و همچنین ریشه نام سکاها را جستجو کرد. مشخص است که یونانیان در آغاز با اسلاوها (سکاها) فقط در مسیرهای تجاری رابطه داشتند. همچنین معلوم است که در نمایشگاه ها از بازرگانان در مورد کالاها می پرسند نه از کشوری که در آن زندگی می کنند، مثلاً می گویند: آهن کارها یا دباغ ها آمده اند؟ کی ماهیگیر میشم؟ و غیره بسیار طبیعی است که در بازارهای آن زمان یونانیان مردم را با کالا صدا می زدند، مثلاً زمانی که آنها Luntai - Lantani، Kurpas - Sarri را معامله می کردند. zipunami - Zipani، Sipani، kakatami - Zacati، malakhai - Ma1ashita، رشته ها - Strusi، Sturni، harapai - Carragi، cepani - Cepini، brods (تورهای ماهیگیری) Brodnizi. در همین مسیر، پنیر خانه ها می توانستند نام Sarmatae یا Sauromatae را داشته باشند. در بسیاری از نقاط روسیه کوچک، حتی در حال حاضر آنها پنیرسازان - سیرمات، و استاد چرم دباغی شده - کوزهما را می نامند.

اگر این را به عنوان مبنا بپذیریم، برایمان روشن خواهد شد که چرا مورخان Scythae-Sarmatae، Venedi-Sarmatae، Lugiones-Sarmatae و غیره نوشته اند، زیرا قبلاً برای تعیین ارزش نسبی و تعیین ارزش نسبی پنیر خانه ها تقسیم بندی شده است. مهربانی کالا

مشخص است که تهیه پوست خام عمدتاً به اسلاوها تعلق داشت و این محصول زمانی که هنوز بند اسب و سپرهای نظامی از آن ساخته می شد به همه کشورها رفت (کاسوب ها با دباغی های عظیم خود به وضوح نشان می دهند که چرا وندها نیز به سرماتی ها ختم شدند). .

نیاز عمومی به این محصول در واقع می تواند انگیزه ای برای اسکان مجدد سرمتی ها در همه جا در اولین فرصت باشد. این ماده توضیح می دهد که پوست خام یکی از شاخه های اصلی تجارت اسلاوها بود. همین حکم گسترش سریع را تعیین می کند

نام سارماتی ها در مکان سکاها و سایر اسلاوها که هرگز تکان نمی خورند. این توضیح می دهد که چرا سارماتی هایی که توسط سکاها اسکان داده شده بودند از قبیله سکاها بودند. این توضیح می دهد که چرا سکاها، اسلاوها و اختیرها در سارماتی بطلمیوسی سارماتی نیستند. توضیح داده شده است که چرا سکاهای او با سارماتیا منطبق است: بطلمیوس در توصیف خود از سارماتیا دو توصیف را با هم ترکیب کرد، یعنی نشانی از مکان قبایل، و نشانی از محل تولید تجاری، جایی که او، بر همین اساس، از آن استفاده کرد. نام های کارپی، استروسی و دیگران برای قبایل خاص.

با علم به اینکه روس ها سکاها، تروجان ها و اسلاوها نامیده می شدند، همه آن ویژگی های متمایز را که توسط مورخان فریجی، یونانی، رومی و آلمانی به طور جداگانه برای هر سه نام نسبی آنها تأیید شده است را به اولی، یعنی به روس ها منتقل می کنیم. این گروه بندی از خواص و توسعه یک و همان مردم، معلوم می شود که روشنگری روس باستان هم قدیمی تر و هم بالاتر از یونانی است. ما در اینجا فقط برخی از حقایق مرتبط با این موضوع را بیان می کنیم:

هرودوت می گوید که باهوش ترین مردمی که او می شناخت، سکاها بودند.

استرابون از سکاها دفاع می کند و می گوید که اگر آنها چیز بدی را در عرف خود پذیرفتند، آن را از یونانی ها و رومی ها به عاریت گرفتند.

دیت و درث می گویند که روس های تروا به موسیقی، نقاشی، مکانیک، کمدی و تراژدی معروف بودند.

فرستاده روم نزد آتیلا می گوید که سکاها (Unns) راستگوترین مردم هستند و دروغ را تحمل نمی کنند.

آدام اهل برمن ادعا می کند که سکاها آتش یونانی را می شناسند که به آن گلدان آتشفشان می گویند.

همه مورخان به اتفاق آرا تأیید می کنند که سکاها بهترین جنگجویان هستند و سویداس شهادت می دهد که آنها از زمان های قدیم از پرچم هایی در سربازان استفاده می کردند که منظم بودن در شبه نظامیان آنها را ثابت می کند.

طبق گفته Efor Anacharsis - Scythian، در میان هفت مرد خردمند شمرده شد.

طبق افسانه بسیاری از نویسندگان در سال 670 قبل از میلاد، یک سکایی یا هیپربوریایی خاص - آواریس در یونان معجزه کرد.

صنعت سکاها نیز از سایر مردمان جلوتر بود. زیرا معروف است که سکاها فولاد، سنگ چخماق، رنگهای بدون پرز، پانسمان پوست خام و یوف را اختراع کردند. آنها مومیایی کردن اجساد را که بر روی اجساد پادشاهان خود انجام می دادند، می دانستند. آنها همچنین صاحب اولین عملیات معدنی و اکتشافات و اختراعات مختلف دیگر هستند. نجوم سکاها (کلدانی ها) تا آنجا که شناخته شده است، قدیمی ترین نجوم در میان تمام مردمان است.

نوشته‌های سکایی، که در برخی از رون‌های اسکاندیناوی و تمام پومرانیا و همچنین در امتداد ساحل چپ ینی‌سی، بر فراز خار سایان حفظ شده‌اند، گواهی می‌دهند که آنها به‌عنوان الگویی برای نوشته‌های یونان باستان، و همچنین برای الفبای سلتیک و گوت عمل می‌کردند.

سکاها به جاودانگی روح و زندگی پس از مرگ در آینده و همچنین به مجازات های پس از مرگ اعتقاد داشتند. تعریف آنها و ایده خالق جهان باعث شرمساری مسیحیان نیز نخواهد شد.

اما همه آنچه ما ذکر کردیم تنها گزیده ای از تاریخ تکامل و روشنگری سکاها است که بر اساس افسانه های مختلف تفکیک شده است. استدلال اصلی آنها بدون شک در جریان ناآرامی های سیاسی در شرق، که همه چیز را با آتش و شمشیر بلعید و نابود کرد، از دست رفت، و یونانی ها تا کنون تنها در خط مقدم مردمان روشن فکر برجسته بودند، زیرا اخبار مربوط به آنها بهتر حفظ می شد.

زمان آن فرا رسیده است که ما روس‌ها همه نوشته‌های خارجی درباره روسیه را جمع‌آوری کنیم، مروری جامع درباره آن‌ها بنویسیم، آن‌هایی را که از نظر تاریخی ارزش خواندن ندارند، با مهر رد علامت گذاری کنیم و در نتیجه نسل جوان خود را از هدر رفتن نجات دهیم. زمان بر خواندن نوشته های خالی، بی ارزش و پر از خطا و دروغ و در عین حال به مواردی که می تواند راهنما باشد اشاره کنید.

سکاها قبایل کوچ نشینی هستند که در قرن هفتم قبل از میلاد زندگی می کردند. ه. - قرن چهارم پس از میلاد ه.

سکاها چه کسانی هستند

هنوز بحث در مورد اینکه آنها چه کسانی هستند وجود دارد. یکی معتقد است که آنها مغول هستند، برخی دیگر آنها را آریایی می نامند.

اما هنوز اکثر محققین بر این باورند که اینها افرادی هستند که از اعماق آسیا آمده اند و آنها را به شاخه ای از قبیله هند و اروپایی (احتمالاً ایرانی) نسبت می دهند.

سکاها سرزمین ها را از کیمریان از دون تا دانوب فتح کردند و یک دولت قدرتمند سکایی ایجاد کردند.

برای جزئیات بیشتر به: http://www.nkj.ru/archive/articles/23225/ مراجعه کنید


این قبایل جنگجو و بی شمار کوچ نشین به سرعت کل منطقه شمال دریای سیاه - مناطق استپی و جنگلی-استپی بین دانوب در غرب و دان در شرق را تصرف کردند. سواره نظام سکایی پیروز پس از عبور از کوه های قفقاز ، ایالات باستانی آسیای غربی - ماد ، آشور ، بابل را در هم می کوبید ، حتی مصر را تهدید می کند ...

برای جزئیات بیشتر رجوع کنید به: http://www.nkj.ru/archive/articles/23225/ (علم و زندگی، سکاها. ما در مورد آنها چه می دانیم)

این قبایل جنگجو و بی شمار کوچ نشین به سرعت کل منطقه شمال دریای سیاه - مناطق استپی و جنگلی-استپی بین دانوب در غرب و دان در شرق را تصرف کردند. سواره نظام سکایی پیروز پس از عبور از کوه های قفقاز ، ایالات باستانی آسیای غربی - ماد ، آشور ، بابل را در هم می کوبید ، حتی مصر را تهدید می کند ...

برای جزئیات بیشتر رجوع کنید به: http://www.nkj.ru/archive/articles/23225/ (علم و زندگی، سکاها. ما در مورد آنها چه می دانیم)

مورخان سکاها را به چهار گروه تقسیم می کنند:

  • سکاهای سلطنتی،
  • سکاها - کشاورزان (مشغول به کشاورزی و کشت محصولات زراعی)،
  • سکاها-عشایر (مشغول به گاو)،
  • سکاها-شخم زن (کشاورزان بی تحرک جنگل سکایی).

تاریخ سکاها

سکاها در قرن هفتم قبل از میلاد ظاهر شدند. ه. در منطقه دریای سیاه شمالی مردم سکاها زبان نوشتاری خود را نداشتند و تنها چیزی که ما در مورد قوم سکاها می دانیم اثر بزرگ پدر تاریخ هرودوت - "تاریخ" است. همچنین می‌توانیم بر اساس یافته‌های باستان‌شناسی حقایق بیشتری بیاموزیم.

شاید سکاها چنین عکس هایی بودند

طلوع قدرت سکاها در قرون VI-III قبل از میلاد است. ه. ایالت سکایی دارای پایتخت ناپل و مرکز اداری بزرگ شهرک کامنسکو بود. سکاها با استعمارگران یونان و سیاست های آنها تجارت می کردند. دولت بزرگ سکاها تا قرن سوم پس از میلاد وجود داشت. ه. و توسط سرمتیان شکست خورد و جذب شد.

دین سکاها

هرودوت می نویسد که قربانی های انسانی در میان سکاها انجام می شد. اجداد قوم سکاها همانطور که خود سکاها معتقد بودند عبارت بودند از:

    پوپای و آپی (معادل یونانی: زئوس و هرا). پاپای خدای آسمان است و آپی الهه زمین، آب است.

    تابیتی خدای آتش و انتقال قربانی از مردم به خدایان است.

ساکنان منطقه جنگلی-استپی معابدی برای عبادت و قربانی کردن خدایان می ساختند. تمام مناسک الهی توسط رهبران یا پادشاهان انجام می شد. سکاها را در تپه هایی (قبرهایی که تپه های خاکی بزرگی هستند) دفن می کردند.

سکایی مرده را در یک گودال بیضی قرار می دادند که در پایین آن با پوست درخت یا پوست حیوانات پوشیده شده بود. در نزدیکی متوفی، وسایل شخصی او انباشته شد: کمان، تیر، سرامیک، سپس گودال را با کنده ها مسدود کردند، آن را با یک طرح کلی پوشاندند و روی آن را با خاک پوشاندند.

سکاهای سلطنتی با تمام افتخارات دفن شدند، چاله ای حفر کردند، سوراخ را با درخت پیچ کردند. طلا، اسلحه، زره، حیوانات مرده، آمفورا و سایر سرامیک ها در نزدیکی آن مرحوم چیده شده بود.

جنگ های سکاها

سکاها مردمی هستند که در تمام دوران وجود خود در جنگ های بی پایان بوده اند. جنگجوی سکایی مردی است کوچک جثه سوار بر اسبی با کمان و تیر و آکیناک (شمشیر کوچک). قوم سکاها با داریوش اول (پادشاه پارسی) جنگیدند و جنگیدند که با تمام قدرت نتوانست بر سکاها غلبه کند.

عکس جنگ های سکاها

آنها همچنین با امپراتوری روم، با پادشاه مقدونی فیلیپ دوم جنگیدند. آنها با سوریه، فلسطین و اردوگاه های خاورمیانه جنگ کردند و دائماً به آنها حمله کردند و سرزمین های خارجی را ویران کردند. منابعی وجود دارد که واقعیت حمله و سرقت سرزمین های مصر توسط سواران سکایی را تأیید می کند.

از آنجایی که سکاها عمدتاً مردمی کوچ نشین هستند، سوار بر اسب یا پیاده و فقط با زره سبک می جنگیدند که به آنها اجازه می داد مانورهای سریع انجام دهند، میدان جنگ را به دشمن تحمیل کنند و نیروهای سنگین همان امپراتوری ایران را خسته کنند.

فرهنگ سکاها

فرهنگ مردم سکاها بسیار غنی است. سکاها هنر آهنگری آهن، ساخت سرامیک، جواهرات و خیاطی را به خوبی می دانستند.


یکی از مشهورترین جواهرات دوره سکایی، سینه طلایی است که نمونه ای از فرهنگ بزرگ مردم سکاها است. پکتورال جواهراتی از طلای سینه است که از طلای خالص به وزن 1140 گرم ساخته شده است که در سال 1971 توسط باستان شناس B.N. Mozolevsky در بارو قبر تولستایا یافت شد.

جنگ در سال 512 قبل از میلاد ه. سکاها با پارسیان، با این واقعیت به پایان رسید که داریوش اول نتوانست سکاها را با هفتصد هزارمین لشگر فتح کند، سواران سکاها خسته شده بودند، ارتش ایران و پادشاه ایران مجبور به ترک سکاها و تمام برنامه های خود برای تسخیر شد. منطقه شمال دریای سیاه حقایق انکارناپذیری وجود دارد که حملات سکاها به خاک مصر و سرقت از شهرهای مصر را ثابت می کند. فرعون مصر مجبور شد خراج سکاها را با طلا بپردازد تا دولت او را غارت نکنند.

گزارش مختصری در مورد سکاها به شما کمک می کند تا برای کلاس تاریخ خود آماده شوید. همچنین می توانید دریابید که سکاها کجا زندگی می کردند و چه کار می کردند.

پیامی در مورد سکاها

در آغاز قرن هفتم قبل از میلاد، قبایل کوچ نشین در استپ های منطقه دریای سیاه ظاهر شدند. اینها سکاها بودند. آنها متعلق به گروه ایرانی زبان بودند. سکاها حدود 300-400 سال بر قلمرو اوکراین تسلط داشتند و میراث بزرگی از خود به جای گذاشتند. در دوره قرون 5-4، این قبایل به تدریج به یک شیوه زندگی مستقر روی آوردند و شهرک های کاملی را در امتداد دنیپر پایین و در کریمه ایجاد کردند. سکونتگاه کامنسکوئه بزرگترین و مرکز اصلی صنایع دستی بود که محصولات آهن را برای قبایل استپی تامین می کرد.

سکاها چه کردند؟

فرهنگ سکاها با سرامیک قالبی، آمفورا، سفال، وسایل فلزی خانگی، ابزار نشان داده شده است. همه چیز در محل استقرار قبایل و آثار تدفین آنها یافت شد. این نشان می دهد که آنها افراد ماهر و مدبر بودند.

فعالیت کارگری در زندگی روزمره و اقتصاد (به جز صنایع نظامی معروف) تحقق یافت. شغل اصلی جمعیت سکاها دامداری عشایری است. این بر اساس نگهداری و پرورش گوسفند، اسب و گاو در تمام طول سال بود. برای مدت طولانی، این نوع اقتصاد غالب بود. در اواسط قرن پنجم قبل از میلاد، دامداری نیمه عشایری در دره دنیپر به وجود آمد. قبل از مرگ سکاهای بزرگ، این 2 نوع اقتصاد اساس اقتصاد سکاها را تشکیل می دادند.

در اواخر قرن 5-4 قبل از میلاد، شاخه دیگری از اقتصاد سکاها شکل گرفت - کشاورزی که بر روی رشد علوفه برای تغذیه دام در زمستان متمرکز بود. قبایل شروع به ذخیره ارزن و جو فیلم کردند. بعد از اینکه شروع به کشت غلات برای خود کردند. زمین با آیش کشت شد، که قبلاً علف های این سایت را سوزانده بود. پس از دو سال بهره برداری از این سایت به مرتع تبدیل شد. و تنها پس از 10 سال زمین دوباره کشت شد.