چرا خدا آدمای خوب رو زود میگیره چرا مردم به خدا ایمان دارند و چرا خدا بهترین ها را می گیرد

04.03.2022

Regions.Ru از روحانیون پرسید که چگونه به این موضوع پاسخ خواهند داد. کشیش الکساندر کوزین، روحانی کلیسای کوسما و دامیان در شوبین، معتقد است که چنین سؤالاتی اغلب توسط افرادی مطرح می شود که ایمان ندارند و سعی می کنند عدم وجود آن را با سؤالات عدالت توجیه کنند. «برای مؤمن، زندگی با مرگ تمام نمی شود، زیرا همه پاداش خواهند گرفت. اقدامات ایوان تکاچنکو او را به عنوان فردی نجیب، مهربان و مؤمن توصیف می کند. از این گذشته ، خوشحالی است که در آخرین دقایق زندگی زمینی خود چنین پولی را دور ریخت.

«و با کسانی که به لطف این موضوع می خواهند ایمان را مسخره کنند، وارد بحث و جدل بی فایده است. به یاد داشته باشید، بالاخره آنها همچنین از مسیح پرسیدند: یک علامت انجام دهید، و ما شما را باور خواهیم کرد. چنین افرادی که از خدا می خواهند عدالت را در این دنیا بیاورند، به هر حال او را باور نمی کردند. فقط باید یادآوری کنم که خدا را نمی توان مسخره کرد.

کشیش ولادیمیر ویگیلیانسکی، رئیس سرویس مطبوعاتی پاتریارک مسکو، خاطرنشان کرد که آگاهی مسیحی نسبت به کافران نگرش متفاوتی نسبت به مرگ دارد: برای یک مسیحی، مرگ به همان اندازه پایان زندگی نیست، بلکه آغاز زندگی است. "ما برای ابدیت زندگی می کنیم. زندگی زمینی ما آمادگی برای زندگی ابدی است. من به این استدلال نزدیک هستم که خداوند شخص را در بالاترین لحظه وجود زمینی خود به سوی خود می برد، زمانی که برای این امر به بهترین وجه آماده است - یا برعکس، زمانی که خداوند دیگر امیدی به اصلاح یک شخص در این زمینه ندارد. زندگی، گفت: پدر ولادیمیر.

«اما با این حال، دخالت در مشیت خدا کار مردم نیست. با دیدگاه‌های نیمه‌کورمان درباره ابدیت، تقریباً همیشه در معرض خطر اشتباه قرار می‌گیریم.» بیایید برای این مرد مهربان دعا کنیم. رحمت یکی از عالی ترین فضایل مسیحی است.»

کشیش الکساندر لاورین، روحانی کلیسای نماد مادر خدا "چشمه حیات بخش" در تزاریتسین، به یاد می آورد که زندگی توسط خدا داده شده است و او زمان آن را تعیین می کند. «مسیحیان معتقدند که خداوند بهترین لحظه را برای ترک زندگی زمینی انتخاب می کند، زیرا در مورد نجات روح است و به این دلیل که خداوند خوب است. و مهم نیست در چه سنی اتفاق می افتد. قضاوت در این مورد به عهده ما نیست.»

«به هر حال، مسیح چند بیمار دیگر (و نه تنها بیماران سرطانی) را شفا داد! اما خدای پدر تنها 33 سال زندگی زمینی را به او اجازه داد و این زندگی با مرگ شرم آور بر روی صلیب به پایان رسید. ظاهراً برای برخی، خود داستان انجیل به این معنی است که خدا بد است یا اصلاً خدایی وجود ندارد.

«وقتی ذهن نفسانی ادعاهایی را برای خدا مطرح می کند، او را به بی عدالتی متهم می کند، این همیشه تلاشی است برای جانشینی خدا. این کاریکاتور و بدبینانه است.» پدر اسکندر در پایان گفت.

کشیش آندری آلکسیف، روحانی سنت. mcc پاراسکوا پیاتنیتسی در کاچالوف نیز با این واقعیت آغاز شد که برای یک مسیحی هم زندگی و هم مرگ یک شخص در دستان خداست. «فقط می توان از حال کسی غمگین شد که خدا را ملاقات نکرده است، او را احساس نکرده است، اما متعهد می شود درباره خدا استدلال کند. و چگونه در این مورد سخنان پادشاه حکیم و داوود نبی را به یاد نیاوریم که «احمق در دل خود گفت: خدا نیست (خدا نیست)» نقل می کند.

«به ما داده نشده است که بدانیم خداوند در چه زمانی و در چه شرایطی روح ما را خواهد خواند. اما باید بدانیم که با پایان یافتن زندگی، زندگی زمینی متوقف نمی شود و زندگی زمینی ما آزمونی برای ابدیت است. به نظر من، افرادی که قضاوت عجولانه می کنند باید در مورد این فکر کنند، "کشیش نتیجه گرفت.

کشیش ایلیا شوگایف، رئیس کلیسای فرشته مایکل در شهر تالدوما (منطقه مسکو)، خاطرنشان کرد که چنین سؤالاتی اغلب مطرح می شود (در الهیات، یک رشته کامل وجود دارد که توضیح می دهد که چگونه بی عدالتی و ظلم آشکار این جهان است. همراه با وجود خدای قادر مطلق و نیکو، به آن «تئودیسه - «توجیه خدا» می گویند. ). "خداوند زمانی شخصی را می گیرد که این شخص به ملکوت بهشت ​​نزدیکتر باشد و خداوند همیشه اعمال نیک را در نظر می گیرد. و ما نباید فراموش کنیم که مرگ شر نیست، انتقال به خداست و همه ما دیر یا زود به دنیای دیگری خواهیم رفت.

"در واقع، افراد صالح بیشتر می میرند، آنها سریعتر می سوزند، زیرا آنها یک سبک زندگی فعال را پیش می برند. مثل یک جنگ است: اول از همه کسانی که دیگری را می پوشانند اول می میرند. اما برای یک مؤمن و یک فرد عادل، مرگ پایان نیست، فاجعه نیست.»

قبلاً چیزهای زیادی در مورد این واقعیت نوشته شده است که فاجعه وحشتناک در کمروو هشداری برای همه ما است - هشداری مهیب که ما آنطور که باید زندگی نمی کنیم، دولت ما و تک تک افراد در آن - از بالاترین نمایندگان قدرت به آخرین گدایان - آنطور که خداوند متعال خواسته است زندگی نکنید. و اینکه اگر به خود نیاییم، توبه نکنیم، ممکن است بلایای وحشتناک تری به روسیه و برای همه مردم ساکن در آن بیاید.

در اینجا نشانه روشنی از پند به همه و همه است. و اگر اصلاح زندگی ما به دنبال نداشته باشد و توبه خالصانه وجود نداشته باشد، اول از همه، در مردم ارتدکس روسیه، آنگاه ساعتی دور نیست که جام خشم خدا به طور کامل سرریز شود.

این باید برای همه روشن شود، اما نکته دیگری وجود دارد که باید در پرتو تعالیم و سنت کلیسای ارتدکس گفته شود. امروز یک نفر به دنبال عاملان این اتفاق است و یک نفر برای بچه هایی که در دود و آتش سمی جان خود را از دست داده اند گریه می کند.


اما، قبل از هر چیز، لازم است برای آرامش قربانیان فاجعه دعا کنیم و سخنان پولس رسول را به خاطر بسپاریم: «ای ورطه ثروت و حکمت و علم خدا! چقدر قضاوت های او نامفهوم و راه های او چقدر غیرقابل بررسی است!»(روم. 11:33).

در مقیاس ابدیت، زندگی زمینی ما برای یک نوزاد و برای یک مرد صد ساله به یک اندازه کوتاه است. هیچ جاودانی در بین متولدین روی زمین وجود ندارد، اما برای همه زمانی وجود دارد که خداوند تعیین کرده است. و در اینجا سخنان مقدسین که دارای مواهب تعقل معنوی بودند، باید تسلای بی‌تردید برای همه عزاداران باشد: «زیرا نبوت هرگز به اراده انسان گفته نشد، بلکه مردان مقدس خدا سخن گفتند که تحت تأثیر روح القدس» (2 پطرس 1، 21).

راهب پائیسیوس کوهنورد مقدس که دارای زبان مجازی غیرعادی بود، به طرز محسوسی می گوید: «هیچ کس هنوز با خدا قراردادی در مورد زمان مرگش امضا نکرده است. خداوند هر فرد را در مناسب ترین لحظه زندگی خود می گیرد، او را به روشی خاص و تنها مناسب برای او می گیرد - تا روح او را نجات دهد. اگر خدا ببیند که انسان بهتر می شود، او را رها می کند تا زنده بماند. با این حال، با دیدن اینکه شخص بدتر می شود، او را می برد تا او را نجات دهد. و دیگران - کسانی که زندگی گناه آلودی دارند، اما تمایل به انجام نیکوکاری دارند، قبل از اینکه فرصتی برای انجام این کار خوب داشته باشند، به خود می گیرد. خداوند این کار را انجام می دهد زیرا می داند که این افراد اگر فرصت انجام این کار را داشته باشند، کارهای خوبی انجام می دهند. یعنی خدا اهمیتی نمی‌دهد که به آنها چه می‌گوید: زحمت نکشید، همین حسن خلق هم که دارید کافی است. و یکی دیگر - خیلی خوب است، خدا به خود می گیرد، زیرا در بهشت ​​به جوانه های گل نیز نیاز است.

البته درک همه اینها برای والدین و بستگان یک فرزند فوت شده آسان نیست. ببین وقتی بچه ای می میرد مسیح او را مثل یک فرشته کوچک نزد خود می برد و پدر و مادرش گریه می کنند و سینه می زنند در حالی که باید شادی کنند. بالاخره از کجا می‌دانند وقتی بزرگ شود چه می‌شود؟ آیا می توان او را نجات داد؟ وقتی در سال 1924 آسیای صغیر را با کشتی ترک کردیم، من بچه بودم. کشتی پر از پناهجو بود. روی عرشه دراز کشیدم و مادرم در قنداق پیچانده بودم. یکی از ملوانان به طور تصادفی روی من پا گذاشت. مادر فکر کرد من مرده ام و شروع کرد به گریه کردن. یک زن از روستای ما پوشک ها را باز کرد و مطمئن شد که هیچ اتفاقی برای من نمی افتد. اما اگر در آن زمان بمیرم، قطعاً در بهشت ​​بودم. و حالا من خیلی ساله هستم، خیلی زحمت کشیده ام، اما هنوز مطمئن نیستم که آیا خودم را آنجا خواهم یافت یا نه.

اما، علاوه بر این، مرگ فرزندان به والدین آنها کمک می کند. والدین باید بدانند که از لحظه مرگ فرزندشان در بهشت ​​کتاب دعا دارند. وقتی پدر و مادر می میرند، فرزندانشان با هواداران به در بهشت ​​می آیند تا روح پدر و مادرشان را ملاقات کنند. و این یک معامله بزرگ است! علاوه بر این، مسیح به کودکان کوچکی که از بیماری یا جراحت رنج می‌برند، می‌گوید: "به بهشت ​​بیایید و بهترین مکان را در آن انتخاب کنید." و بچه ها به مسیح چنین پاسخ خواهند داد: "اینجا زیباست مسیح، اما ما می خواهیم مادرمان با ما باشد" و مسیح با شنیدن درخواست فرزندان راهی برای نجات مادرشان خواهد یافت.

و یک قرن پیش از راهب پائیسیوس، شگفت انگیز در مقدسین، راهب ماکاریوس اپتینا، که همیشه بر خدا توکل داشت، می نویسد: غم های این زندگی و روح خود را به پلیدی گناه آلود نساخته اند. آیا این جلوه ای از محبت خداوند به آنها نیست؟ ما باید خدا را شکر کنیم و شکایت نکنیم، زیرا او آنها را پاک از این دنیا به ملکوت بهشت ​​خود برد. و در اینجا دیگر غم و اندوه و نگرانی در مورد تربیت و تعلیم مسیحی آنها نخواهید داشت، که انجام آن در زمان ما بسیار دشوار است، آن دسته از والدینی که فرزندان خود را به عنوان مسیحیان خوب بزرگ نکرده اند "در برابر قضاوت خدا به شدت شکنجه خواهند شد."

سخنان غیور پرهیزگار و متکلم معروف زمان خود، اسقف هرموگنس (دوبرونراوین) († 1897)، فواید معنوی بدون شک دارد: «مرگ اغلب کودکان بی گناه را می رباید. اما تو می دانی که ملکوت خدا از آن آنهاست و در همین حین گریه می کنی که تو را خیلی زود به پدر آسمانی می سپارند، بدون اینکه غم و اندوه زندگی زمینی را تجربه کنی، و عاقبت آنها را نابهنگام می شمارند... خودت فکر کن: این آه های پدرانه یا اشک های مادرانه؟..

می دانم که در اشک های تو این فکر نمی درخشد که از تو به سوی پدر آسمانی می روند. نه، اشکهای تو که امیدهای روشن خود را برای خوشبختی در آنها از دست می دهی، دوستان آینده و نگهبانان پیری خود را از دست می دهی.

آه، امید، امید! اگر فقط تو همیشه محقق می شدی! اما به من بگو، چه کسی می تواند تضمین کند که فرزندان شما، اگر عمر طولانی تری داشته باشند، همیشه چیزی جز شادی و تسلی برای شما به ارمغان نمی آورند؟ چه کسی می داند؟ شاید با گذشت سالها با آداب و رسوم دنیا که خلاف مسیحیت است آشنا می شدند و آن وقت برای پدر آسمانی مثل الان بچه های دوست داشتنی نبودند. شاید با گذشت سالها گرمای عشق کودکانه در آنها و شما سرد می شد و مثل الان برای شما بچه های شیرینی نبودند. شاید... اما در طول عمرشان چه اتفاقی نیفتاده است؟... و اینک آنها پاک و بی گناه مانند فرشتگان از تو به سوی پدر آسمانی رفته اند و تو همچنان گریه می کنی و خروج آنها را نابهنگام می خوانی. خودت فکر کن: این ها آه های پدر است، اشک های مادر؟...»

برای برخی، از نظر انسانی، این کلمات ممکن است بی جهت سختگیرانه یا حتی ظالمانه به نظر برسند، اما حاوی حقیقت الهی هستند، و زاهد بزرگ ارتدکس آن را بیان می کند، که "همیشه آماده بود حتی برای حقیقت مسیح رنج بکشد."

و باز هم سخنان راهب ماکاریوس اپتینا خطاب به پدران و مادرانی که برای فرزندان درگذشته سوگوار هستند: "غمی را که به دیدار شما آمده است، از جانب خدا و با فروتنی کودکانه بپذیرید. با فروتنی تسلیم اراده خدا باشید که همه چیز را به نفع خود تنظیم می کند. در ایمان مقدس ما آرامش بجویید. مقدر همه ما و همه برای مدت معینی از اقامت در این دنیا برای کسب زندگی بی پایان آینده است. مهم نیست زندگی ما در اینجا چقدر طولانی است، در مقایسه با آینده تنها یک لحظه است که پایانی ندارد. به شما توصیه می کنم مانند کسانی که امیدی به زندگی آینده ندارند در غم او غمگین نشوید. برای مردم کافر، هر که بمیرد، برای همیشه می میرد. و اندوهشان بی شادی است، از ابدیت دور برایشان پرتو امید و تسلی نمی درخشد.

اما ما مؤمنان امید به رستاخیز مردگان و حیات عصر آینده را داریم. وقتی فقط در زندگی کوتاه مدت خود در اینجا به تسلیت از مال دنیوی و اقوام و دوستان امیدوار باشیم، نه اینکه به چشم ایمان به ابدیت آینده نگاه کنیم، البته با تغییر در سرنوشت و محرومیت از معشوق. ما دلمون از دست میده و تسلی نمیگیریم...

غم شما را صمیمانه تسلیت می گویم و با آن همدردی می کنم و در غم شما که به دلیل ضعف انسانی در آن غرق می شوید، کاملاً شریک ("قدردان") هستم. با از دست دادن چنین شخصی نزدیک و عزیز، نمی توان غمگین نشد و در روح بیمار نبود. و باید بدهی موجود عزیز را با اندوه جبران کرد، اما در غم و اندوه تسلی ناپذیر فرو رفت. از آنجایی که شما یک مسیحی واقعی هستید، پس در ایمان مقدس خود، به امید خیر و محبت بی‌اندازه او به ما گناهکاران، و تسلیم شدن خود در تمام اراده مقدس او، تسلی روح رنجور خود را طلب کنید.

یک مسیحی که به اعمال مشیت الهی متقاعد و مطمئن است، تسلیم اراده مقدس او می شود، که همه چیز را فقط به نفع خود تنظیم می کند، و می آموزد که در اینجا، در وادی زمین، سرگردانی است که به سرزمین پدری خود می رود، و کسی که از اینجا می رود اقوام و دوستان خود را فقط به آنجا می فرستد. برای آنها زمان سرگردانی آنها که از طرف خالق برای آنها تعیین شده بود به پایان رسیده است و ما به آنجا خواهیم رفت و به فضل خدای خود در ابدیت پر برکت با آنها متحد می شویم. این امید غم جدایی از نزدیکانمان را فرو می نشاند.

وظیفه ما از عشق مسیحی این است که با دعاها و صدقه های کلیسا مراقب بخشش خویشاوندان و عزیزان درگذشته خود باشیم و خودمان با اشتیاق دعا کنیم. این ما را تسلی می دهد و باعث شادی و رحمت خدا برای رفتگان خواهد شد.»

در واقع، آیا می توان گفت سرنوشت زمینی کودکانی که در مرکز خرید گیلاس زیمنیایا جان باختند، چگونه خواهد بود؟ مخصوصاً در روزگار گرفتاری های ما، با فساد عمومی بسیاری و بسیاری. آیا آنها از گناه نجات می یابند؟ آیا خودت را برای زندگی زوال‌ناپذیر عصر آینده پاک نگه می‌داری یا راه نابودی را در پیش می‌گیری؟

شاید این راحت ترین زمان برای حرکت آنها به سعادت ابدی بود؟ این را فقط خدای یگانه می داند. و ما باید سخنان مردان مقدس خدا را باور کنیم: این کودکان مانند فرشتگان به ملکوت بهشت ​​رفتند و والدین آنها در بهشت ​​کتاب دعا داشتند.

سوال: برادرم در سن خیلی کم فوت کرد. هجده سال هم نداشت. مرگ غم انگیز به دلیل یک چیز جزئی - ناموفق از ارتفاع کوچک سقوط کرد. لطفا به من بگویید چرا خداوند روح جوانان را می گیرد؟ چرا به آنها فرصت زندگی طولانی نمی دهیم؟

پاسخ:

هنگام بحث در مورد مدت زندگی، لازم است یک حقیقت تزلزل ناپذیر را درک کنیم که همه چیز نسبی است. در مقایسه با ماندن ابدی در دنیایی دیگر، عمر ما، حتی هزار سال، لحظه ای کوتاه است. و در اینجا مدت اقامت بر روی زمین به چشم نمی خورد، بلکه مدتی که برای بنده خدا در نظر گرفته شده، با چه درجه ای از درستی سپری شده است.

مدت زندگی انسان و سرنوشت او در این دنیا ابتدا توسط خالق تعیین شده است. گواه این مطلب از قول رسول خدا ﷺ است: «در حقیقت، خلقت هر یک از شما در شکم مادر صورت می‌گیرد: چهل روز - به صورت قطره، سپس به همان مقدار - به صورت لخته خون و سپس به همان مقدار - به شکل یک تکه گوشت و سپس فرشته ای نزد جنین می رود و روح (روح) را در آن استنشاق می کند. در همان زمان، فرشته دستور می دهد که چهار تقدیر را برای این موجود بنویسد: سرنوشت او (ریزک)، طول عمر، اعمال و نتیجه نهایی (او از این دنیا خوشحال یا بدبخت خواهد رفت). .

بنابراین، این ادعا که فردی دیر یا زود مرده است اساساً اشتباه است. همه وقتی می میرند که بر او تجویز شده باشد. و حکمت زمان معین را فقط خالق متعال می داند. برای ما باقی می ماند که این واقعیت را بپذیریم و تلاش کنیم تا زندگی را طبق دستورات پروردگار انجام دهیم.

انسان بهترین مخلوق خداوند است و برای زندگی دنیوی آفریده نشده است. این دنیا تنها سرپناه موقت ماست، مزرعه ای برای کاشت که میوه های آن را در دنیای دیگر خواهیم خورد. زندگی ابدی خانه واقعی ماست، ما باید برای آن تلاش کنیم. و اینکه این سرای ما چگونه خواهد بود به ما بستگی دارد.

امام شعرانی (رض) می فرماید: «ما نذر کردند که خواری این دنیای ناچیز را ببینیم و در تجهیز عالم جاوید بکوشیم. بر تو پوشیده نیست ای برادر و دوست عزیزم که نفسها و دمهای ما به شماره است نه بیشتر و نه کمتر. و این دنیا زمین زراعی برای زندگی ابدی است. و کسانی که در زمان کاشت کاری انجام نمی دهند، در هنگام برداشت محصول بسیار اندوهگین می شوند. خداوند متعال فرمود (یعنی): "مقدّر انسان فقط برای آنچه سزاوار تلاشش است" (سوره نجم، آیه 39).

لحظه مرگ هر لحظه ممکن است فرا برسد، پس باید همیشه برای آن آماده باشید. باید از به تعویق انداختن کار خیر و تعجیل در توبه از بدی های انجام شده بر حذر بود و با تمام وجود به خدا توکل کرد و از او پناه خواست.

آیا مواد را دوست داشتید؟ لطفا در مورد آن به دیگران بگویید، آن را در شبکه های اجتماعی بازنشر کنید!

یک عکس: wikihow.com

نویسنده: مدیر سایت | 1397/01/17

دیگر ریاکاری بس است پر از تو! من خودم اکنون به شما خواهم گفت که چرا خداوند خداوند شوهرم را اینقدر زود گرفت. او 31 ساله بود، می شنوی؟

والنتینا، 33 ساله، سن پترزبورگ.

مومنان متعصب لطفاً فوراً از اینجا خارج شوید.

آنچه را که خودم متحمل شدم و در یک کتاب چاپی نخوانده‌ام می‌گویم.

خدا شوهرم را نه به طور کامل، بلکه تا حدی گرفت.

و اگر می خواهید حداقل توضیحی برای این غم پیدا کنید، بهتر است تلاش نکنید: به بن بست خواهید رسید.

ساشا دردناک و برای مدت طولانی ترک کرد و مانند یک مرد واقعی در برابر بیماری مقاومت کرد.

او مهربان و درخشان بود، پس خدا او را برد.

شوهرم هرگز مرا تحقیر نکرد. حتی جرات بلند کردن صدایش را نداشت.

او فرزند ما را دوست داشت، پدرانه می پرستید.

ما در کلیسا ازدواج کردیم. پس خداوند خدا او را برد، چرا به او نیاز دارم - دیگری پیدا خواهم کرد!

من تعجب می کنم که من چه اشتباهی کردم؟

او به شوهرش خیانت نکرد، روزه گرفت (مثل او)، به کلیسای ارتدکس رفت، آسایش خانوادگی ایجاد کرد، هرگز او را به خاطر چیزی سرزنش نکرد، روبلی طولانی را تعقیب نکرد، اما در حد توان خود زندگی کرد.

طبق قوانین مسیحیت، کودک در پرتو معنویت تربیت شد.

من این واقعیت را پنهان نمی کنم که می توانم شل شوم و فریاد بزنم، اما، ببخشید، من مانند بقیه از رشته های عصبی بافته شده ام.

چرا خداوند دعای من را نشنید، اما مرا به عذاب کشاند؟ ظاهراً در مقام ملکوتی ایمان ما از این طریق تقویت می شود.

نه! او فقط شوهر محبوب من را - در 31 سالگی - نگرفت - تمام زندگی او پیش روی اوست. او را با رنج شکنجه کرد.

سه سال از بیوه شدنم می گذرد. هر روز خدا سعی می کنم به همین سوال پاسخ دهم، کتاب می خوانم، از کسانی که ارتدکس دینی را می فهمند می پرسم.

اما بدترین چیز این است که می ترسم! چه می شود اگر خداوند خدا تصمیم بگیرد تنها پسر من را بگیرد؟ نه به طور کامل، بلکه در بخش هایی. بالاخره این یک نعمت است، اینطور نیست؟ ایمان ما تقویت می شود و روح ما روشن می شود.

نظر شما خوانندگان عزیز سایت در این مورد چیست؟

سوال باز می ماند.

چرا نمی توانید یک کتری بدهید چه زمانی آب مقدس را برای غسل تعمید ببرید

goldlass.ru

از دست دادن یکی از عزیزان ضایعه جبران ناپذیری است که زندگی را یکبار برای همیشه تغییر می دهد. پاسخ به این پرسش که چرا مرگ عزیزترین و نزدیکترین افراد را می گیرد کافی نیست. ما باید یاد بگیریم که چگونه به شیوه ای جدید زندگی کنیم.

این سوال توسط همه کسانی که یکی از عزیزان خود را از دست داده اند می پرسند: فرزند، شوهر، مادر، پدر، خواهر. یافتن پاسخ غیرممکن است، اما باید قدرت به دست آورید و به زندگی ادامه دهید، زیرا کسانی که عزیزان خود را برای همیشه ترک می کنند، نمی خواهند آنها دائما گریه کنند و زخم خود را باز کنند. در هر سنی که عزیزی ترک می کند، باید بفهمی که او به دنیایی بهتر، به زندگی ابدی، نزد خدا رفت. پس از مرگ جسمانی، زندگی به پایان نمی رسد، روح به آرامش و آرامش می رسد.

تعبیر "خدا فقط بهترین ها را می گیرد" اغلب پس از مرگ شخص شنیده می شود و همچنین گلایه هایی از این که فقط افراد خوب و خوب ترک می کنند ، در حالی که رذل ها ، بدجنس ها و قاتل ها زندگی می کنند ، شنیده می شود. در واقع همه می میرند اما وقتی عزیزی برای همیشه می رود زمین از زیر پایش می رود و پس از مرگش نمی توان زندگی کرد.

پس از فقدان، بسیاری از مردم نه تنها به اتفاقاتی که پس از مرگ برای یک عزیز می افتد، بلکه به احساسات و تجربیات خود نیز فکر می کنند. زندگی می ایستد، خاکستری و بی چهره می شود. کسی که عزیزی را از دست داده به سایه تبدیل می‌شود، از برنامه‌ریزی برای آینده دست می‌کشد، می‌خورد، می‌نوشد، فقط در خاطره‌ها زندگی می‌کند و این سؤال که چرا مرگ عزیزترین و محبوب‌ترین افراد را می‌گیرد، لحظه‌ای نمی‌رود. مرگ یکی از عزیزان بحرانی است که باید از آن عبور کرد. از طریق آزمایشات، ما قوی تر می شویم و از نظر روحی رشد می کنیم. پس از جدایی با یک عزیز، باید به تدریج از افسردگی خارج شوید، یاد بگیرید نه با خاطرات، بلکه با آینده زندگی کنید و باور کنید که بهترین ها هنوز در راه است. در ابتدا نمی توانید بدون خاطرات و اشک زندگی کنید، این یک واکنش طبیعی پس از باخت است. اما نباید اجازه داد این مدت خیلی طولانی شود. آدمی به دنیای دیگری می رود، وقتش که برسد، هیچ چیز را نمی توان پس داد. با خاطرات همیشگی، روح یکی از عزیزان را در نزدیکی خود نگه می دارید، در عذاب است، عذاب می کشد و نمی تواند آرامش ابدی پیدا کند. شما نمی توانید عزیزانی را که به دنیای دیگری رفته اند فراموش کنید، اما باید روش زندگی، وظایف و اهداف خود را تغییر دهید. خود را مشاهده کنید، رفتار خود را تجزیه و تحلیل کنید، به هیچ وجه خود را از دنیای بیرون نبندید، احساسات و تجربیات خود را به اشتراک بگذارید، افرادی را پیدا کنید که به کمک شما نیاز دارند.

چرا مرگ عزیزان را می گیرد؟ چگونه با آن کنار بیاییم و ادامه دهیم؟ آنها کجا می روند و چرا این اتفاق می افتد؟ همه باید به این سوالات پاسخ دهند و یاد بگیرند که دوباره بدون اقوام و عزیزان زندگی کنند.

چاپ

چرا مرگ عزیزترین و محبوب ترین افراد را می گیرد

www.kakprosto.ru

چرا خداوند بچه ها را از پدر و مادرشان می گیرد؟

نویسنده: مدیر سایت | 1396/12/19

تو موجود ریاکاری هستی نه ادمین! پس به من بگو ای تیپ لغزنده چرا خدا بچه ها را از پدر و مادر می گیرد؟ آیا من لیاقت مادری مقدس را ندارم؟

دوباره اینجا شروع به شلوغی خواهید کرد، عوامفریبی در مورد غم ها و ملکوت بهشت ​​بکارید.

پسرم 8 ساله بود. خدا او را با انکولوژی شهید برد.

مجبور نیستی جواب بدی چون باور نمیکنم حرومزاده.

در نزدیک به شش سال و نیم از فعالیت این سایت، این اولین بار است که چنین نامه ای با عصبانیت دریافت می کنم.

من از دختری به نام کاترینا ناراحت نیستم.

احساسات و حملات او به خوبی پایه ریزی شده است. و انتقاد او احتمالاً بدون دلیل و عقل سلیم نیست.

چرا خداوند متعال فرزندان را از پدر و مادری مهربان و دلسوز می گیرد، خواننده همیشگی سایت ما پاسخ خواهد داد که اگر ناخواسته احساسات مؤمنان را آزرده کند، پیشاپیش عذرخواهی می کند.

سلام کاترین.

خدا ساشنکای من را در 11 سالگی گرفت.

او توسط یک راننده مست برخورد کرد که مجازاتی مضحک دریافت کرد.

من نیز مانند شما از ارتدکس دینی روی گردان شدم تا اینکه غمی را که بر فرهای خاکستری ام افتاده بود را درک کردم.

التماس می کنم که مرا ببخش و عصبانی و سرزنش نکن، اما خدا فرزندت را از تو گرفت نه به این دلیل که مادر بد و بی رحمی هستی.

متأسفانه، تنها او دلیل واقعی تصمیمات گاهی اوقات دشوار خود را می داند.

وقتی صرفاً از جانب خودم صحبت می کردم، مجبور بودم دیگران را زیر نظر بگیرم.

غم و اندوه زیادی دیده ام وقتی بچه ها یک قدم دیگر به چنان ورطه یخ زده ای می غلتند و دست های خونین روی خود می گذارند.

خداوند خداوند کودک را از مادری شایسته گرفت که در آستانه شکنجه نفس بود. عشق نافرجام، شراب، پرخاشگری و عدم کنترل کامل بر رفتارشان.

آن مرد بر اثر سکته قلبی درگذشت و خداوند او را از بدترین وضعیت نجات داد.

در مورد شما، همه چیز بسیار پیچیده تر است. توضیح اینکه چرا کودک هشت ساله ای که هنوز گناه نکرده است را از پدر و مادر دلسوز می گیرند دشوار است.

معنای زندگی گم می شود و بدخواهی دیوانه وار در روح متولد می شود.

در مورد بقیه صدق می کند: مدیر این سایت، خدا و افرادی که قبل از شما هیچ گناهی نداشته اند.

در حال حاضر، در این لحظه، شما (مثل من 19 سال پیش) نمی توانید به سوال پاسخ دهید.

اما من به شما تضمین می دهم که پس از صحبت با افراد بدبختی که فرزندان خود را از دست داده اند، تفسیر منحصر به فرد خود را خواهید یافت.

مرا ببخش.

مواد توسط من - ادوین وستریاکوفسکی تهیه شده است.

چرا خداوند برای یک فرد آزمایش می فرستد چگونه به شوهر خود توضیح دهید که الکلی است؟

صفحه را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید

goldlass.ru

«خداوند هر چه را بالاتر از او قرار دهیم از ما می گیرد» | نامه های خوانندگان | حق چاپ | لازارف سرگئی نیکولایویچ مرد آینده - تشخیص کارما. سایت رسمی.

11 آگوست 2015

شما گفتید: "خداوند هر چیزی را که ما بالاتر از او قرار می دهیم، می گیرد."

احتمالاً این قانون است - "من شما را آفریدم ، شما را به دیدار دعوت کردم ، اما در خانه من به من احترام نمی گذارید و بی ادب هستید. من تو را آفریدم و اگر پیشرفت نکنی تو را خواهم کشت.» آیا خدا رقابت را دوست ندارد؟ آیا او می خواهد تنها کسی باشد که اینقدر دوستش دارند؟ شاید هم حسادت می کند اگر آنچه را که برای ما عزیز است از ما بگیرد؟ مادر تحمل نمی کند که اگر پسر همسرش را بیشتر از او دوست داشته باشد و به همین دلیل با من مخالف باشد و بخواهد او را پس بگیرد و نشان دهد که او به تنهایی شایسته محبت اوست، نمی تواند کسی را بیشتر دوست داشته باشد. حسادت، ترس او آماده است تا زندگی پسرش، شوهرم را از بین ببرد، اگر فقط قدرت او را از دست ندهد. پس آیا واقعاً عشق مادری یا خداست که شادی را از فرزندانشان بگیرد و از همه مهمتر باشد؟ آیا این عشق خودخواهانه و طاقت فرسا مادر نیست که ادعا می کند در زندگی او برتر است؟ آیا این عشق آزادی است؟ آیا این آزادی عشق است؟ من از سخنان اوشو خوشم آمد: "عشق بالاترین ارزش است و اگر عشق آزادی نمی دهد، پس عشق نیست. محبت خدا به ما چیست؟ وقتی او را دوست نداشته باشیم یا او را کم دوست داشته باشیم، او ما را مجازات می کند. او برای دوست داشتن دیگری بیش از او آزادی نمی دهد. چرا؟

وقتی یکی از عزیزان یا عزیزان ما را ترک می کند، برای او گریه نمی کنیم، بلکه برای خودمان گریه می کنیم. برای خودمان متاسفیم که بدون او ماندیم. چگونه ما بدون او خواهیم بود و او بدون ما نیست.

عشق به خدا یعنی چه؟ چطوره؟عشق انسانی و الهی فرق میکنه؟

من گیج شده ام که عشق چیست. برای فهمیدن کمک کنید لطفا

از کجا می توانم جواب بگیرم؟ از شما بسیار سپاسگزارم که قلب انسان را روشن کردید. عشق و سلامتی برای شما و کل تیمی که با شما کار می کند.

برای ارسال نظرات باید ثبت نام کنید.

صفحه 1 از 2 صفحه 1 2 > صفحه 1 از 2 صفحه 1 2 >

از اول این هفته به خودم قول دادم وبلاگم را احیا کنم، اما هرگز انتظار نداشتم که این مناسبت تا این حد غم انگیز باشد. دیشب در حیاط خانه در خیابان. ژوکوف در اوفا، من و بهترین شوهرمان کشته شدیم دوست Seryozha Ilyinchik. از آنجایی که او در ساختار وزارت موقعیت های اضطراری کار می کرد، بسیاری از رسانه های اوفا صبح در این مورد نوشتند. همه می دانند که دعوا شده است، "بانوی دل"، مظنون از قبل شناخته شده است و در لیست تحت تعقیب قرار گرفته است. من می خواهم حداقل بخش کوچکی از مردم، مشترکان من، دوستانم در شبکه های اجتماعی، کاربران تصادفی بدانند که سریوژا چه نوع آدمی بود و چه احساسات و افکاری مرا بیش از یک روز عذاب می دهد.

همه به سمت او کشیده شدند

گاهی می گویند آدم ها با هم فرق دارند: یکی از نظر روانی برایت مناسب است، یکی نه. اما مواردی وجود دارد که همه به سمت آنها کشیده می شوند. زیرا آنها بدون استثنا به باز کردن روح به روی همه کمک می کنند: آنها گوش می دهند، درک می کنند و آخرین تلاش خود را برای کمک به شما می دهند. و این به این دلیل اتفاق می افتد که روح خود چنین شخصی حاوی مجموعه ای شگفت آور غنی و تقریباً کامل از بهترین ویژگی های انسانی است. این دقیقاً همان چیزی است که سریوژای ما بود. گاهی اوقات به نظرم می رسید که خود خدا در بدو تولد او را بوسیده است ، این فرشته ای است که خداوند او را به دنیای گناه ما راه داده تا حداقل کمی بهتر شود. او مهربان، صادق، نجیب و شجاع بود. او یک میل صادقانه و واقعی برای عدالت، برای کمک به همسایه خود احساس می کرد. او قادر به خیانت و حتی توهین جدی نبود. امروز، با ورق زدن عکس هایم، یکی را پیدا کردم، یک سال و نیم پیش: سپس سریوژا در رژه بزرگداشت شورای شهر در شورای شهر شرکت کرد. ما با افتخار با "قهرمان رژه" خود عکس گرفتیم. و می دانی: من هم از اینکه در هر یک از روزهایمان در کنار او عکس بگیرم، کم افتخار نمی کنم. زیرا چنین دوستی می تواند و باید به آن افتخار کند.

یک کشیش عالی خواهد بود

به محض اینکه او را شناختم، کمی بیشتر با او آشنا شدم، تقریباً بلافاصله این احساس را داشتم که او یک کشیش عالی خواهد شد. یک کشیش واقعی و نه اعتراف کننده که زبانش برای اعتراف به گناهانش برنگردد. فقط نگاه کردن به سرژا کافی بود. و روح خود را باز کرد. بعداً از شوهرم فهمیدم که سریوژا در حالی که هنوز در مدرسه بود تقریباً خود را در ارتدکس یافت. او در 14 سالگی به معبد آمد، شروع به حضور در مدرسه یکشنبه کرد و تا زمانی که از مدرسه فارغ التحصیل شد، به طور جدی به فکر وقف زندگی خود برای خدمت به خدا افتاد. او همچنین رویای نجات یافتن را داشت: و او، البته، تمام نجابت، تمام خلوص روح آن زمان هنوز پسرانه او را کاملاً منعکس می کرد.

حیف که ما فشار نیاوردیم...

خداناباوران خواهند خندید، اما هر مؤمنی تأیید می کند: به محض اینکه شخصی در مسیر واقعی قرار می گیرد، نیروهای شیطانی شروع به ایجاد موانع زیادی می کنند. و اغلب یک فرد نمی تواند در برابر حمله آنها مقاومت کند. من فکر می کنم این دقیقاً همان چیزی است که در مورد سرژا رخ داد. او به تدریج، نه بلافاصله، روز به روز شروع به دور شدن از کلیسا کرد. و در نتیجه، او به طور کامل دور شد: او در چند سال گذشته، حتی در تعطیلات، به معبد نمی رفت. یادم می آید، به محض اینکه صحبت ها به سمت خدا برگشت، چهره اش درخشید، اما ظاهراً جرات تغییر وضعیت را نداشت. و زندگی، مانند یک زندگی عادی، اما بدون ایمان، او را به پایین کشید. او شروع به زندگی کردن، صحبت کردن، انجام دادن کرد. نه، همان پاک، مهربان، دلسوز ماند. او یک زندگی سکولار معمولی داشت، اما خارج از ارتدکس.

به شوهرم گفتم: "یکی، اما سریوژا قطعا باید به کلیسا برود، روی صورتش نوشته شده است."

شوهر مخالفت کرد: "شما نمی توانید در چنین مسائلی به کسی فشار بیاورید." - خودش باید بیاد به این.

حالا هر دوی ما فقط از یک چیز پشیمان هستیم: اینکه آن موقع به آن فشار نیاوردیم.

این دختر به سادگی لیاقت او را نداشت!

سریوژا شروع به تماس با افراد اشتباه کرد. و این دختر که به خاطر او درگذشت، یکی از آنها بود. رابطه متناوب آنها حدود دو سال به طول انجامید، اما در این مدت این شخص حتی تمایلی به آشنایی با ما نداشت. او ظاهراً دیکته کرده بود که کی و کجا برود، کجا و چگونه ملاقات کند. او از طلایی که به دست آورد قدردانی نکرد: او بازی کرد و مطمئناً از قدرت خود لذت برد، همانطور که اغلب در مورد زنان اتفاق می افتد. او، بسیار نجیب و پاک، ظاهراً واقعاً عاشق او شد. اما ظاهراً او نمی دانست که هر فردی لایق چنین عشقی نیست و همه نمی دانند چگونه آن را دوست داشته باشند.
دیروز او آشکارا به پدر و مادرش گفت: "من هیچ احساسی نسبت به او نداشتم، این موضوع را به او گفتم." اما، با این وجود، او هدایایی را از او پذیرفت، از ملاقات با او امتناع نکرد و او را همیشه "در بند" نگه داشت، یا او را رها کرد یا نزدیکتر کرد. احتمالا فقط برای هر مورد.

نه من و نه هیچ کس دیگری نمی‌توانیم با اطمینان بدانیم که چرا خدا سریوژا را اینقدر زود از ما گرفت. کشیش امروز در کلیسا به ما گفت که خداوند همیشه در بهترین لحظه یک نفر را به سمت خود می برد و به احتمال زیاد اگر این اتفاق نمی افتاد زندگی سرژا حتی بدتر می شد. من قطعا با این موافقم. و من معتقدم که بهتر است او اکنون به آنجا برسد، در حالی که هنوز گناهان زیادی وجود ندارد و روحش می تواند نجات یابد. اما ما هنوز اینجا خیلی به او نیاز داریم...